مقتل امام حسين (علیه السلام)- 41
29 - شيخ مفيد گويد:
همراه هانى بن هانى و سعيد بن عبدالله كه آخرين پيكها بودند، نامه اى به اين مضمون نوشت :
بسم الله الرحمن الرحيم . از حسين بن على به گروه مومنان و مسلمانان . اما بعد، هانى و سعيد! نامه هاى شما را برايم آوردند و آخرين نامه هايى بود كه از شما دريافت كردم . آنچه را نوشته بوديد كه (پيشوايى نداريم ، بيا شايد خداوند به وسيله تو ما را بر محور حق و هدايت گرد آورد فهميدم .
اينك من ، بردار و پسر عمو و فرد مورد اطمينان از خاندانم ، مسلم بن عقيل را نزد شما مى فرستم .
اگر براى من نوشت كه فكر و نظر هم شما و خردمندان و اهل فضل شما همان است كه در نامه هاى شما آمده است ، به خواست خدا بزودى نزد شما مى آيم . به جانم قسم ، پيشوا جز آنكه به قرآن حكومت و عدالت بر پاى دارد و به دين حق گردن بنهد و خود را وقف خدا كرده باشد، نيست . والسلام .
حسين عليه السلام مسلم بن عقيل را فراخواند و او را همراه قيس بن مسهر، عماره بن عبيد و عبدالله و عبدالرحمن ارحبى كرد و او را فرمان داد كه تقوا پيشه كند، كار خود را پنهان دارد و دقيق باشد. اگر مردم را متحد و هماهنگ ديد، فورى خبر دهد. مسلم به مدينه آمد، در مسجد پيامبر نماز خواند و با خانواده خود خداحافظى كرد. دو راهنما! اجير كرد. آن دو از بيراهه رفتند و راه را گم كردند. از تشنگى بى تاب شده از راه واماندند. چون نشانه هاى راه برايشان آشكار شد، به مسلم نشان دادند.
مسلم از همان مسير ره سپرد و آن دو راهنما از تشنگى مردند. مسلم همراه قيس ، از همان جا كه به (مضيق معروف بود، نامه اى به اين مضمون به امام نوشت :
اما بعد، از مدينه با دو راهنما آمدم . آنان بيراهه آمدند و راه را گم كردند و از تشنگى مردند. ما آمديم و به آب رسيديم در حالى كه رمقى در ما بود. آن آب در جايى به نام مضيق بود. از اين حادثه فال به زده ام ! اگر صلاح مى دانى مرا از اين ماموريت معاف بدار و ديگرى را بفرست .
والسلام .
امام حسين عليه السلام به او نامه نوشت : اما بعد، بيم آن دارم كه انگيزه ات از نوشتن اين نامه و استعفا از ماموريتى كه داده ام ، ترس باشد. همان مسير و ماموريتى را كه تعيين كرده ام ادامه بده .
والسلام .
چون مسلم نامه امام را خواند، گفت : ديگر بر جان خود بيمناك نيستم . رفت تا به آبى رسيد. فرود آمد و از آنجا هم گذشت . به مردى بر خوردى كه براى شكار، تير مى افكند، ديد كه وقتى آهوى را در چشم اندازش يافت ، تير انداخت و آن را كشت . گفت : به خواست خدا دشمنانه را مى كشيم .
وقت تا وارد كوفه شد و به منزل مختار وارد شد (كه امروز به آن خانه مسلم بن مسيب گويند).
شيعيان رفت و آمد خود و نزد او آغاز كردند. وقتى گروهى از آنان گرد آمدند، نامه امام را بر آنان خواند، در حالى كه گريان بودند. هجده هزار نفر با او بيعت كردند. مسلم بن عقيل به امام نامه نوشت و او را از بيعت اين شمار آگاه كرد و خواست كه به كوفه بيايد. (157)
157- ارشاد، ص 204.
منبع : مقتل امام حسين (علیه السلام)
تالیف گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم - جواد محدثى