مقتل امام حسين (علیه السلام)- 50
41 - ابن اعثم گويد: ابن زياد به يزيد چنين نوشت :
بسم الله الرحمن الرحيم . به بنده خدا يزيد بن معاويه امير مومنان ، از عبيدالله بن زياد. خدا را سپاس كه حق امير مومنان را گرفت و شتر دشمنش را دفع كرد. امير مومنان آگاه باشد كه مسلم بن عقيل تفرقه افكن به كوفه آمد و در خانه هانى بن عروه فرود آمد. جاسوسهايى بر اين و گماشتم تا پس از جنگ و كشمكش آن دو را به چنگ آوردم و هر دو را گردن زدم و سر آن دو را توسط هانى بن ابى حيه و زبير بن اروح كه از فرمانبردارانند فرستادم . امير مومنان آنچه مى خواهد از اين دو بپرسد كه صاحب خرد و فهمند و راستگو.
چون نامه و سر آن دو بزرگوار نزد يزيد رسيد، نامه را خواند و دستور داد سرها را بر دروازه دمشق بياويزند و به ابن زياد چنين نوشت :
اما بعد، تو پيوسته همان گونه اى كه دوست دارم . با دورنگرى كار كردى و شجاعانه تاختى درستى نظرم را درباره خودت ثابت كردى . فرستادگانت را فراخواندم و از آنچه ياد شد پرسيدم .
آنگونه كه گفته اى انديشمند و عاقل و فهميده اند و مطيع مايند. دستور دادم به هر يك ده هزار درهم بدهند و به سوى تو روانه كردم . به آنان توصيه نيك كن . به من خبر رسيده كه حسين بن على عليه السلام عازم عراق است . ديده بان و كمين گاه بگذار و بهوش باش . بر اساس گمان ، زندانى كن و هر نيك و بدى را كه برايت پيش مى آيد برايم بنويس . والسلام (170).
170- الفتوح ، ج 5، ص 69.
منبع : مقتل امام حسين (علیه السلام)
تالیف گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم - جواد محدثى