مقتل امام حسين (علیه السلام) - 104
122 - طبرى به نقل از ابو مخنف و او از قول ابو جناب روايت كند:
مردى از ما به نام عبدالله بن عمير از بنى عليم از بنى عليم ساكن كوفه شده ، در نزديكى چاه جعد از قبيله همدان خانه اى گرفته بود از بنى نمر همسرى داشت به نام ام وهب دختر عبد. در نخليه ، كوفيان را ديد كه سان ديده مى شوند تا به نبرد حسين اعزام شوند. از آنان پرسيد. گفتند: به نبرد با حسين پسر فاطمه دختر پيامبر مى روند. گويد: به خدا شيفته جهاد با مشركان بودم و اميدوارم ثواب جنگ با اينان كه با پسر دختر پيامبرشان مى جنگند، نزد خدا كمتر از پاداش جهاد با مشركان نباشد. نزد همسر خود رفت و آنچه را شنيده بود باز گفت و تصميم خود را به وى گفت .
زنش گفت : كار درستى است و بهترين كار توست ، چنان كن و مرا هم با خودت ببر.
شبانه نزد حسين عليه السلام رفت . چون ابن زياد نزديك حسين عليه السلام شد تير انداخت و مردم را هدف قرار داد، يسار غلام زياد بن ابى سفيان و سالم غلام ابن زياد به ميدان آمدند و حريف طلبيدند.
حبيب بن مظاهر و برير از جا برخاستند. امام به آنان فرمود: شما بنشينيد. عبدالله بن عمير برخاست و از امام اذن ميدان خواست . امام كه او را ديد، با قامتى رشيد و بازوهاى محكم و سينه اى ستبر فرمود: فكر مى كنم او حريفان را بكشد. اگر مى خواهى برو. به ميدان رفت .
پرسيدند: كيستى ؟ خود را معرفى كرد. گفتند: تو را نمى شناسيم ، زهير يا حبيب يا برير بيايد.
يسار جلو سالم ايستاده بود. عبدالله بن عمير به او گفت : اى فرزند زن نابكار! از مبارزه كسى از مردم ناخرسندى ؟ هيچ يك از اينان به جنگ تو نمى آيند مگر آنكه از تو بهتر باشد. پس حمله اى كرد و با شمشير بر او زد و او را افكند. سر گرم نبرد با او بود كه سالم به او حمله كرد. ياران امام ندا دادند كه مواظب باش كه برده رسيد. تا به خود بجنبد او رسيد و ضربتى زد. عبدالله با دست چپ جلو ضربه را گرفت كه انگشتانش پريد. عبدالله بر او تاخت و او را كشت و سرگم خواندن اين رجز شد:
اگر مرا نمى شناسيد من پسر كلب و از دودمان عليم هستيم و اين افتخار مرا بس . دلاورى غيورم ، نه زار و زبون هنگام مصيبت . اى ام وهب ! من براى تو عهده دار مى شوم كه با نيزه و شمشير، شجاعانه با ايشان بجنگم ، نبرد بنده اى مومن به پروردگار.
همسرش ام وهب عمودى برداشت و به طرف همسرش آمد، در حالى كه مى گفت : پدر و مادرم فداى تو! در راه دودمان پاك پيامبر بجنگ . شوهر مى كوشيد تا او را نزد زنان بر گرداند. او هم پيراهن پيراهن شوهر را گرفته بود و مى گفت : تو را رها نمى كنم تا آنكه همراه تو به شهادت برسم . امام حسين عليه السلام صدايش كرد و فرمود: خدا پاداش خير به دودمانتان بدهد، پيش زنان برگرد و با آنان بنشين . جهاد بر زنان نيست . وى نزد بانوان برگشت .
عمروبن حجاج كه فرمانده جناح راست دشمن بود حمله كرد. چون به حسين عليه السلام نزديك شد، تير اندازان به زانوا نشستند و نيزه داران نيزه ها را به طرف او گرفتند. سواره هاى آنان از نيزه داران جلوتر نيامدند. چون خواستند بر گردند، به طرف آنان تير انداختندو عده اى را كشته ، جمعى را مجروح كردند. (269)
123 - نيز گويد:
همسر عبدالله بن عمير از خيمه گاه بيرون آمد و به طرف شوهرش رفت و بر بالين او نشست و خاك از چهره اش مى زدود مى گفت : بهشت گوارايت باد! شمر به غلامى به نام رستم گفت : باگرز بر سر آن زن بزن . ا. هم گرز بر سر او زد و همان جا به شهادت رسيد. (270)
124 - محمد بن ابى طالب گويد:
حديثى ديدم كه اين وهب ، مسيحى بود. او و مادرش به دست امام حسين عليه السلام مسلمان شدند. در جنگ ، 24 پياده و 12 سواره را كشت ، آنگاه اسير شد. او را نزد عمر سعد بردند. گفت : سخت مى جنگيد! آنگاه دستور داد گردنش را زدند و سر او را به طرف لشكرگاه امام پرتاب كردند. مادرش آن سر را گرفت و بوسيد.
سپس آن را به طرف سپاه عمر سعد پرتاب كرد. به مردى خورد و او را كشت . پس از آن چوب خيمه را برداشت و حمله كرد و دو نفر را به هلاكت رساند. امام حسين عليه السلام به او فرمود: ام وهب برگد! تو و پسرت در بهشت همراه پيامبر خداييد. جهاد بر زنان نيست . او برگشت ، در حالى كه مى گفت : خدايا! نا اميدم مكن . امام به او فرمود: ام وهب ! خدا اميدت را نا اميد نمى كند. (271)
125 - سيد محسين الامين پس از نقل داستان عبدالله بن عمير كلبى و همسش ام وهب گويد:
در حاشيه (لواعج الاشجان گفته ايم كه بين داستان عبدالله بن جناب كلبى و داستن اين وهب ، از مورخان اشتباهى پيش آمده و درست همان است كه اينجا ذكر كرديم . احتمال است كه هر دو نفر، يكى باشند و وهب با ابو وهب و حباب با جناب اشتباه شده باشد. (272)
269- تاريخ طبرى ، ج 3، ص 321.
270- همان ، ص 326.
271- تسليه المجالس ، ج 2، ص 287.
272- اعيان الشيعه ، ج 1، ص 604 و الواعج الاشجان ، ص 114.
منبع : مقتل امام حسين (علیه السلام)
تالیف:گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم - جواد محدثى