شهداى اهل بيت عليهم السلام - عبدالله بن مسلم عليهما السلام

شهداى اهل بيت عليهم السلام - عبدالله بن مسلم عليهما السلام
مقتل امام حسين (علیه السلام)  - 128

169 - به نقل خوارزمى :
چون ياران ابا عبدالله عليه السلام به شهادت ررسيدند و جز خاندان او (يعنى فرزندان جعفر، فرزندان عقيل ، فرزندان امام حسين عليه السلام و فرزندان خودش ) كسى نماند، همه گرد آمدند و با يكديگر وداع كردند و تصميم به نبرد گرفتند. اولين كسى كه از خاندان او به ميدان شتافت ، عبدالله بن مسلم بن عقيل بود كه با اين رجز به ميدان رفت :
امروز مسلم را كه پدر من است ، ديدار مى كنم ؛
و جوانمردانى را كه در راه دين پيامبر شهيد شدند.
مثل گروهى نبودند كه به دروغ شناخته شده اند؛
همه نيك سيرتانى با شرافت بودند.
سپس حمله كرد و جنگيد؛ عده اى را به هلاكت رساند، سپس به شهادت رسيد. (326)
170 - به گفته صدوق :
پس از او عبدالله بن مسلم بن عقيل به مبارزه شتافت ، در حالى كه چنين مى گفت :
سوگند خورده ام جز آزاده كشته نشوم و مرگ را چيز تلخى يافته ام .
دوست ندارم كه مرا ترسو و گريزان بنامند.
ترسو كسى است كه نافرمانى كند و بگريزد.
سه نفر از آنان را كشت ، سپس شهيد شد. (327)
171 - به گفته مفيد:
سپس مردى از سپاه عمر سعد به نام عمرو بن صبيح به سوى عبدالله بن مسلم تير افكند:
عبدالله دست خود را بر پيشانى اش نهاد تا از آن مراقبت كند. تير به دستش  نشست و به پيشانى اش رسيد، و دست و پيشانى را به هم دوخت و او نتوانست آن را حركت دهد. مردى ديگر با نيزه اش بر عبدالله تاخت و نيزه را در قلب او نشاند و او را شهيد كرد. (328)
172 - از ابى مخنف روايت است :
پس از او عبدالله بن مسلم بن عقيل عليهم السلام برون آمد و در برابر حسين عليه السلام ايستاد و گفت : سرور من ! آيا رخصت ميدان مى دهى ؟ امام فرمود:
پسرم ! شهادت پدر براى تو و خانواده ات كافى است ! گفت : اى عمو! چگونه جدت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را ديدار كنم ، در حالى كه تو را رها كرده باشم ؟! سرورم ! هرگز چنين مباد! بلكه در راه تو كشته مى شوم تا خدا را اين گونه ديدار كنم . سپس آن نوجوان به ميدان رفت ، در حالى كه آستينهايش را تا بازو بالا زده بود و چنين رجز مى خواند:
ما فرزندان بزرگوار هاشميم ، و از دختران سالار انسانها، سبط پيامبر خدا و نسل على عليه السلام ، آن تكسوار شير مرد، حمايت مى كنيم .
با تيغ بران و نيزه كارى با شما مى ستيزم .
با اين پيكار، چشم اميد به رستگارى نزد خداى توانگر و دانا دارم .
سپس بر آن گروه حمله برد و همچنان مى جنگيد تا نود سواره را به هلاكت رساند. ملعونى تيرى به سوى او رها كرد كه بر حلق او فرود آمد و او بر زمين افتاد، در حالى كه ندا مى داد: واى پدر! واى از شكستن پشت !
چون حسين عليه السلام به او كه افتاده بود نگريست ، گفت : خداوندا! قاتل دودمان عقيل را هلاك كن .
سپس فرمود: انالله و انا اليه راجعون . (329)

326- مقتل الحسين ، ج 2، ص 26.
327- امالى ، ص 137.
328- ارشاد، ص 239.
329-مقتل الحسين و مصرع اهل بيته ، ص 113.
منبع : مقتل امام حسين (علیه السلام)
تالیف:گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم - جواد محدثى

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن