مقتل امام حسين (علیه السلام) – 197
11 - صدوق با سند خويش از امام صادق عليه السلام روايت مى كند:
بسيار گريه كنندگان پنج نفرند: آدم ، يعقوب ، يوسف ، فاطمه دختر پيامبر و على بن حسين عليهم السلام ... و اما على بن حسين عليه السلام بيست سال يا چهل سال بر امام حسين عليه السلام گريه كرد.
هرگاه غذا مقابلش مى گذاشتند گريه مى كرد. يك بار يكى از خادمانش گفت : اى پسر پيامبر فدايت شوم ! مى ترسم نابود شوى . فرمود: (حزن و اندوه خويش را به درگاه خدا مى برم و از سوى خدا چيزى مى دانم كه شما مى دانيد. (450) من هرگاه به ياد شهادت فرزندان فاطمه مى افتم ، اشك در چشمم مى آيد. (451)
12 - بحرانى روايت مى كند:
چون حسين عليه السلام در كربلا شهيد شد، در پشت او نشانه اى يافتند. از امام زين العابدين عليه السلام پرسيدند كه اين نشانه در پشت پدرت چيست ؟ حضرت بسيار گريست و فرمود: اين اثر آذوقه هايى است كه بر دوش مى كشيد و به خانه فقرا مى برد. (452)
13 - ابن قولويه با سند خويش روايت مى كند:
يكى از خادمان امام زين العابدين عليه السلام آن حضرت را در زير سايه بانى در حال سجده ديد كه مى گريست . گفت : مولاى من اى على بن حسين ! آيا وقت آن نشده اندوهت پايان پذيرد؟ حضرت سر بلند كرد و فرمود: واى بر تو! يعقوب در كمتر از چيزى كه برايم پيش آمده ، به درگاه خدا ناليد و گفت : (افسوس بر يوسف ! با اينكه او يك پسر را گم كرده بود. ولى من ديدم كه پدرم و گروهى از خاندانم را پيش من سر بريدند.
گويد: امام سجاد عليه السلام به فرزندان عقيل علاقه بيشترى داشت . پرسيدند: چرا به اين عموزادگان بيش از فرزندان جعفر طيار تمايل داريد؟ فرمود: من به ياد روزى مى افتم كه با ابا عبدالله الحسين عليه السلام داشتند، دلم بر ايشان مى سوزد. (453)
14 - ابو نعيم با سند خويش از امام صادق عليه السلام روايت مى كند:
از امام سجاد عليه السلام دليل گريه بسيارش را پرسيدند، فرمود: ملامتم نكنيد. يعقوب يكى از فرزندانش را گم كرد و آن قدر گريست كه نابينا شد، با آنكه يقين به مرگ او نداشت ، ولى من در يك جنگ ، شهادت چهارده نفر از خاندانم را ديدم . مى پنداريد كه غم آنان از دلم مى رود؟
15 - سيد بن طاووس از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:
زين العابدين عليه السلام چهل سال بر پدرش گريه كرد، روز را روزه مى گرفت و شب عبادت مى كرد.
هنگام افطار، چون غلامش آب و غذايش را مى آورد و جلو حضرت مى گذاشت ، مى گفت : مولاى من ، ميل كن ! مى فرمود: پسر پيامبر گرسنه و تشنه شهيد شد.
پيوسته اين را تكرار مى كرد و مى گريست تا آنكه غذا از اشك او تر مى شد و آب به اشك آميخته مى گشت . پيوسته چنين بود تا از دنيا رفت .
يكى از غلامان او نقل مى كند: روزى به صحرا رفت . در پى او رفتم . ديدم بر سنگ سختى سجده مى كند. ايستادم . صداى هق هق گريه اش را مى شنيدم . شمردم هزار بار گفت : لا اله الا الله حقا حقا، لا اله الا الله تعبدا و رقا، لا اله الا الله ايمانا و صدقا. آنگاه سر از سجده برداشت . محاسن و چهره اش غرق در اشك بود.
عرض كردم : مولاى من ! آيا وقت آن نشده كه اندوهت پايان پذيرد و گريه ات كم شود؟ فرمود: واى بر تو! حضرت يعقوب ، پيامبر و پيغمبر زاده بود؛ دوازده پسر داشت : خداوند يكى از آنان را از چشم او پنهان كرد. از غصه موى سرش سفيد و چشمانش نابينا و كمرش خميده گشت ، در حالى كه پسرش زنده و در دنيا بود. من پدر و برادر و هفده نفر از خاندانم را ديدم كه كشته شده و بر زمين افتادند، چگونه اندوهم كم و گريه ام كاسته شود؟ (454)
16 - ابن شهر آشوب گويد:
گفته اند آن قدر گريست تا بيم نابينايى بر او بود. هرگاه ظرف آبى مى گرفت تا بنوشد. آن قدر گريه مى كرد تا پر از اشك شود. در اين باره به او اعتراض شد، فرمود: چگونه و چرا گريه نكنم كه پدرم را از آبى محروم كردند كه حيوانات هم براى خوردنش آزاد بودند. به آن حضرت گفتند: همه عمرت را گريه مى كنى .
اگر خودت را مى كشتى بيش از اين نمى شد. فرمود: خودم را كشته ام و بر آن گريه مى كنم . (455)
450- سوره يوسف ، آيه 86.
451- خصال ، ج 1، ص 272.
452- حيه الا برار، ج 1، ص 582.
453- حليه الا برار، ج 1، ص 582.
454- لهوف ، ص 233.
455- مناقب ، ج 4، ص 166.
منبع : مقتل امام حسين (علیه السلام)
تالیف:گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم - جواد محدثى