مقتل امام حسين (علیه السلام) – 199
19 - خزاز قمى با سند خويش از كميت نقل مى كند:
خدمت سرورم امام محمد باقر عليه السلام رسيدم و عرض كردم : اى پسر پيامبر! من درباره شما اشعارى گفته ام . اجازه مى دهيد. بخوانم ؟ فرمود: اين ايام ، ايام البيض است . گفتم : درباره شماست .
فرمود: بخوان . شروع به خواندن كردم :
روزگار مرا خنداند و گرياند. روزگار از اين تحولات بسيار داد.
براى آن نه نفرى كه مورد نيرنگ قرار گرفتند و همه كفن شدند.
امام باقر عليه السلام گريست . امام صادق عليه السلام هم گريست . صداى گريه خانمى را هم از پشت پرده شنيدم ، چون به اينجا رسيدم كه :
شش نفرى كه بى همتايند، فرزندان عقيل از بهترين جوانان بودند؛ سپس على ، سرور شما، كه يادشان غمهاى مرا زنده مى كند و بر مى انگيزد.
حضرت گريست و فرمود: هيچ كسى نيست كه از ما ياد كند يا نزد او از ما ياد شود و از ديدگانش هر چند به اندازه بال مگسى اشك در آيد، مگر آنكه خداوند براى او خانه اى در بهشت بنا مى كند و آن گريه را مانعى ميان او و آتش دوزخ قرار مى دهد.
چون به اينجاى سخنم رسيدم كه :
هر كس از مصيبتهاى شما شاد شود يا روزى ملامت كند، شما پس از عزت ، دليل شديد و نمى توانم مظلوميت شما را كه مرا فرامى گريد، دفع كنم .
حضرت دست مرا گرفت و گفت : خدايا! گناهان گذشته و آينده كميت را بيامرز.
چون به اين بيت رسيدم :
چه زمانى حق در شما خاندان برپا مى شود و كى مهدى دوم شما قيام مى كند؟
فرمود: زود است ان شاء الله زود. (458)
20 - مسعود روايت مى كند:
كميت شاعر به مدينه آمد و خدمت امام باقر عليه السلام رسيد. با آنكه شب بود، حضرت اجازه ورود داد. براى امام شعر خواند. چون به اين بيت رسيد:
كشته كربلا كه نيرنگ به او زدند، ميان غوغاى امت و فرومايگان .
حضرت فرمود: اگر مالى داشتيم تقديم مى كرديم ، ولى پاداش تو همان سخنى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به حسان بن ثابت فرمود: تا وقتى كه از ما خاندان دفاع مى كنى ، پيوسته از سوى روح القدس مويد باشى . و از نزد امام بيرون آمد. (459)
458- كفايه الاثر، ص 248.
459- مروج الذهب ، ج 3، ص 243.
منبع : مقتل امام حسين (علیه السلام)
تالیف:گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم - جواد محدثى