امام حسین وعاشورا از دیدگاه اهل سنت - 113
اسيران را به كوفه آوردند ابن زياد در كاخ نشست و بار عام داد آنگاه گفت سر امام حسين (ص ) را درمـقـابلش بگذارند لبخند زنان به سر شريف امام نگاه مى گرد و با چوبى كه در دست داشت به دندانهاى حضرتش مى زد و مى گفت : چه دندانهاى زيبايى ! زيد بن ارقم صحابى رسول خدا(ص ) كه اكنون پير شده بود, وقتى اين صحنه را مشاهده كرد فرياد زد: چوبت را از اين لبها بردار به خدا نـمى دانم چند بارلب هاى رسول خدا را بر روى اين لب ها ديدم كه آنها را مى بوسيد اين را گفت و شيون سر داد ابن زيادگفت : خدا چشمانت را گريان كند به خدا اگر پير نشده بودى گردنت را مى زدم . زيـد از جـا بـرخـاست از مجلس خارج مى شد, مى گفت : اى جماعت عرب ! از اين پس بردگانى بـيـش نـيـسـتيد, پسر فاطمه را كشتيد و امارت را به پسر مرجانه داديد, او خوبانتان را مى كشد و اشرارتان را به بندگى مى گيرد, از رحمت خدا دور باد آنكه به ننگ و ذلت رضا دهد ((143)) .
منبع : امام حسین وعاشورا از دیدگاه اهل سنت
نویسنده : گروه معارف - مركز پژوهشهاى اسلامى صدا و سيما