(شَهْرُ رَمَضَانَ اَلَّذِي اُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ)
بنابر تفسير معتمد و مأخوذ از روايات و احاديث از آيه شريفه: (شَهرُ رَمَضان...) نزول قرآن كريم در اين ماه مبارك، مستفاد است. و احتمال اين كه مراد از جمله: (اُنزِلَ فِيه...) ، «اُنزِلَ فِي صَوْمِه، اَو فِي فَرضِ صَومِهِ) باشد، يعنى قرآن در روزه ماه رمضان يا در فرض آن نازل شده، خلاف ظاهر و مرجوح است و تفسير اوّل موافق با ظاهر است. از اين رو، احتمال خلاف ظاهر، محتاج به حذف و تقدير است. علاوه بر آن كه بر حسب اين احتمال، نزول قرآن در فرض روزه ماه رمضان، امتياز خاصّ روزه نمى شود; زيرا واجبات ديگر مانند: نماز، حج، زكات، خمس، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر و... نيز اين امتياز و شرافت را دارند كه قرآن، در فرض آن ها نازل شده; مضافاً اين كه بنا بر اين احتمال، امتياز نزول قرآن در فرض روزه، مربوط به روزه يا فرض آن مى شود و مستقيماً و بالذّات به روزه يا فرض روزه ارتباط دارد و ثانياً و بالعَرَض و بالواسطه، به ماه رمضان مربوط مى شود و اين نيز، خلاف ظاهر است.
بنابر اين آيه شريفه، بيان كرامت و شرافت ماه رمضان، به واسطه نزول قرآن مجيد است و بلكه از اين آيه، اختيار اين ماه از ميان ماه هاى ديگر براى همين شرافت و فضيلت ـ كه قرآن در آن نازل شده است ـ استفاده مى شود و شايد يكى از حكمت هاى روزه در اين ماه، قيام به وظيفه شكر نعمت و به پاكردن سال گرد نزول قرآن و تجديد ارتباط با كتاب خدا و تعاليم و برنامه هاى قرآنى است تا مسلمانان همه ساله به مدّت يك ماه، سال گرد نزول كتاب مقدّس الهى را در ضمن انجام يك عبادت بزرگ، به نام «روزه» گرامى بدارند، و شكر خدا را به جاى آورده و به قرائت و تأمّل در معانى آيات الهى و استفاده از علوم و دانش هاى قرآن ـ كه متضمّن سعادت دنيا و آخرت است ـ مشغول باشند.
حكمت اين كه تلاوت قرآن در اين ماه فضيلت و ثواب بيشترى دارد نيز محتمل بر اين است كه چون اين ماه، ماه نزول قرآن است، هيچ زمانى براى قرائت قرآن و الهام گرفتن از علوم و معارف آن، از اين ماه مناسب تر نيست.
همان گونه كه نبوّت محمّديه، نبوّت جاودان و پيامبرى به سوى همگان است، قرآن مجيد نيز كتاب جاودان و پاينده اين نبوّت مى باشد كه براى جهانيان نور و دعوت پايدار به توحيد، حق و عدالت، صلح و صفا، آزادى و مساوات، رحمت و هدايت، شفاى بيمارى هاى اجتماعى، اخلاقى و فكرى، در مرور تمام ازمنه و اعصار است.
پس، برترين شرافت هاى اين ماه، نزول قرآن و از برترين عبادات در آن، تلاوت و تفكّر و تأمّل در معانى و حقايق قرآن است.
اين مسأله را كه: «مراد از نزول قرآن چيست؟ و آيا مراد، نزول تمام قرآن يا مراد، آغاز نزول قرآن است؟» را، به دليل آن كه سخن به درازا مى كشد فعلا مطرح نمى كنيم و انشاءالله تعالى در مجالى ديگر، از آن بحث مى نماييم.
پس از اين كه دانسته شد نزول قرآن در ماه مبارك رمضان بوده، براى تعيين آن كه بدانيم اين واقعه بى نظير و عظيم در شب اتّفاق افتاده و يا در روز به وقوع پيوسته است، به خود قرآن مراجعه مى كنيم.
برحسب اوّلين آيه سوره «قدر» و آيه سوّم سوره «دخان» نزول قرآن در «ليلة القدر» يا «ليلة المباركه» واقع شده است.
و امّا اين كه اين شب، كدام يك از شب هاى ماه رمضان بوده است، بر حسب اخبار و روايات از يكى از شب هاى «نوزدهم» و «بيست و يكم» و «بيست و سوّم» ـ كه همان «شب قدر» است ـ بيرون نيست. كه در ضمن فصل ديگر، مختصرى از فضايل آن شب را تذكّر مى دهيم. (انشاء الله تعالى).
نكاتى كه در اين جا به طور اشاره يادآور مى شويم، فضيلت قرآن و ديگر، معجزه بودن آن است:
1 ـ فضيلت قرآن
از حضرت اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ روايت است كه: شنيدم پيغمبر خدا ـ صلّى الله عليه وآله وسلّم ـ مى فرمود: زود باشد فتنه ها پديد شود! عرض كردم: اى رسول خدا! به چه چيز يا به چه راه از آن فتنه ها بيرون توان شد؟
فرمود: به كتاب خدا كه خبر آن چه پيش از شما بوده و خبر آن چه بعد از شما و حكم آن چه بين شماست، در آن است; جدا كننده ميان حقّ و باطل است و هزل و بازى و باطل نيست; هواهاى مردم آن را منحرف نگرداند و دانايان از آن سير نشوند و از تكرار قرائت و بسيارى تلاوت كهنه نگردد; و عجايب آن تمام نشود، و هر كس آن را از روى تجبّر و تكبّر، ترك كند خدا او را بشكند; و هر كس هدايت را در غير آن طلب كند، حق تعالى او را گمراه سازد; ريسمانِ استوار خداست و صراط مستقيم است. هر كس به آن عمل كند، اجر يابد و هر كس به آن حكم كند، حكم به عدل كند و هركس به سوى آن بخواند، به سوى راه مستقيم خوانده است. (1)
در نهج البلاغه از حضرت على، اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ است كه فرمود:
«وَاعْلَمُوا انَّ هَذَاالقُرْآنَ هُوَ الناصِحُ الَّذي لا يَغُش، وَالهادِي الَّذِي لايُضِلّ، وَالْمُحَدِّثُ الَّذِي لايُكذِب، وَما جالَسَ هذا الْقُرآنَ احدٌ الاَقامَ عَنهُ بِزِيادة اَو نُقصان، زيادة فِي هُدىً، وَنُقْصانِ مِن عَمىً، وَاعْلَمُوا انَّهُ لَيَسَ لاَِحَد بَعدَ الْقُرآنِ مِن فاقة وَلا لاَِحَد قَبلَ الْقُرآنِ مِن غِنىً فَاستَشفُوهُ مِن اَدوائِكُم وَاستَعِينوا بِه عَلى لاوائِكُم فَاِنَّ فِيهِ شِفاءٌ مِن اَكبَرِ الداءِ وَهُوَالكُفْرُ وَالنِّفَاقُ وَالغَىُ والضَّلالُ» (2)
: بدانيد اين قرآن آن نصيحت كننده اى است كه خيانت نمى كند و راهنمايى است كه گمراه نمى سازد و محدّثى است كه دروغ نمى گويد. هيچ كس با اين قرآن هم نشين نشد، مگر آن كه از نزد آن، به زيادتى يا نقصان زيادتى در هدايت و نقصان در كورى و گمراهى برخاست. بدانيد كه هيچ كس را بعد از قرآن، نياز و فقرى نيست (:بعد از نزول قرآن، به هيچ قانون و برنامه اى در اصلاح امور معاش و معاد و دنيا و آخرت نيازى نيست وهيچ كس را پيش از قرآن، بى نيازى نيست).
پس، براى دردهاى خود از آن شفا بجوييد و بر سختى ها از آن كمك و يارى بخواهيد; زيرا در آن شفاى بزرگ ترين دردهاست; و آن، درد كفر و نفاق و تباهى و گمراهى است.(3)
2 ـ فضيلت قرائت قرآن
بر حسب روايتى كه در كافى شريف روايت شده قرائت قرآن، كفّاره گناهان و پرده از آتش و امان از عذاب است و به قرائت هر آيه، ثواب صد شهيد و به تلاوت هر سوره، ثواب پيغمبر مرسل نوشته مى شود.
اين فضيلت و فضايل ديگر كه در ساير احاديث رسيده است، در ماه رمضان چندان زياد مى شود كه بر حسب خطبه شريفه «رمضانيّه»، قرائت يك آيه در اين ماه، اجر ختم قرآن در ماه هاى ديگر را دارد.
قرآن شفاى بيمارى هاى روحى ، هدايتگرى در ضلالت و گمراهى ، رحمتى از براى مؤمنين، و موعظه و پند و عهد خدا است. از اين رو، بايد مؤمنان با الفاظ و معانى آن، دل ها، زبان ها، خانه ها، بازارها، مدارس و اجتماع خود را روشن و منوّر سازند و از تلاوت آن غفلت نورزند.
3 ـ معجزه جاودان
هرچه بر عمر جهان بگذرد، اعجاز قرآن ظاهرتر و عظمت و بزرگى آن بيشتر نمودار مى گردد.
قرآن يكصد و چهارده معجزه باقيه است و خدا معجزه بودن هر يك از آن ها را به وسيله آيه كريمه:
(وَاِنْ كُنتُمْ في رَيْب مِمّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأتُوا بِسُورَة مِّنمِّثْلِه وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِن دُونِ اللهِ إِنْ كُنْتُم صدِقين.) (4)
اعلام و از خواصّ و عوام دعوت فرموده، كه:
اگر در آن چه بر بنده خود نازل كرديم شك داريد، پس ـ اگر راست مى گوييد ـ سوره اى مانند آن بياوريد; و گواهان خود ر غير خد ـ فرا خوانيد.
چهارده قرن است كه هزاران مرد برجسته و برترين نوابغ فنّ ادب و قهرمانان ميدان سخن و خطابه و نظم و نثر از عرب و عجم، مسيحى و مسلمان و ملّيت هاى ديگر، كه نامشان در تاريخ به ثبت رسيده است، در صفحه تاريخ اعلام ادب عربى ظاهر شده، و اين اعلان رسمى خداوند را در قرآن خوانده و شنيده اند; ولى هيچ يك از آنان نه در خود و نه در ديگران توانايى اين كار را نديده اند; و قرآن را مافوق كلمات بلغاء و فصحاى بشر يافته اند.
در بشر، غريزه اى به نام «حبّ شهرت و نام جويى» وجود دارد. هر كس مى خواهد نام و آوازه اش جهان را فرا بگيرد و نامش بر سر زبان ها باشد، و شهرتش از ديگران بيشتر شود و از هم رديفان خود سبقت گيرد و شهرت و معروفيّت بيشترى پيدا كند، مى كوشد تا به گونه اى برترى خود را به نمايش گذارد. تفوّق و پيشرفت بشر در صنعت و ادب و هنر را بايد مديون اين غريزه دانست.
اين غريزه را اعراب عصر پيغمبر ـ صلّى الله عليه وآله وسلّم ـ و ديگران از آن عصر تا زمان ما دارا بوده اند; و بازار مسابقات ادبى در بين اعراب دوران جاهليّت و معاصر پيغمبر ـ صلّى الله عليه وآله وسلّم ـ گرم بوده است; و افتخار و اشتهار، بيش تر نصيب كسى بود كهزيباترين قصيده را سروده و يا خطبه اى جذّاب را بيان كرده و بر شهرت خود و قوم و قبيله اش افزوده باشد.
پس چگونه شد كه از آن زمان تا حال كسى در مقام معارضه با قرآن برنيامد؟(5) و چرا هزاران تن از نوابغ جهان ادب و بلاغت، به طور فردى يا جمعى در انديشه چنين كسب شهرت و بلند نامى برنيامدند؟
چرا تا حال كه نزديك به چهارده قرن است از نزول آخرين كتاب الهى مى گذرد هم چنان فرياد قرآن و نداى آسمانى: (قُلْ لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلى اَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرءانِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِيراً) (6) در جهان بلند است؟
چرا با وجود آن كه برخى در مقام مبارزه با اسلام و كارشكنى و جلوگيرى از پيشرفت آن به هر اقدام ممكن و خطرناك، به جنگ و خون ريزى، نيرنگ هاى سياسى، فتنه و آشوب گرى و... دست زده اند، امّا از نيروى ادب و بيان و از تلفيق حروف و الفاظ و كلمات ـ كه بعد از نيروى تفكّر آسان ترين اعمال بشر است ـ استفاده نكرده اند و حجّت قرآن، برهان و معجزه باقيّه اسلام را باطل نساختند؟!
پاسخ روشن است: چون از همان آغاز كار، كلام خدا را بر فراز آسمان و كلمات فُصَحا و بُلَغاى نامى را بر زمين و از آن هم فروتر ديدند و دانستند كه بنده عاجز و مخلوق محتاج، نمى تواند با خداى توانا و خالق بزرگ جهان معارضه كند!
حقيقت شگفت انگيز است: پيامبر ارجمند اسلام براى اين كه هيچ گونه برخوردى ميان او و كفّار واقع نشود، عذرى براى آن ها باقى نماند، قطره خونى از كسى نريزد و آتش جنگ و نبرد روشن نشود، به مردم مكّه و به تمام فُصَحا و بُلَغا و به جميع جنّ و انس، حاضر و غايب، اعمّ از معاصران و آيندگان ابلاغ كرد كه اگر همه، اجتماع كنند و به پشتيبانى هم در آيند، نمى توانند مانند اين قرآن را بياورند.
چرا با اين كه اُمَراى كلام و قهرمانان صحنه سخنورى، شاهد و ناظر چنين ابلاغى بودند، در اين ميدان وارد نشدند و به شمشير متوسّل گرديدند؟!
آرى، آنان مى دانستند كه شركت در اين مسابقه، جز رسوايى و شكست نتيجه اى نخواهد داشت.
رُدَّت بَلاغَتَها دَعوى مُعارِضِها *** رَدَّ الغُيُور يَدَ الجاني عَنِ الحَرَمِ
دامَت لِدُنيا ففاقَت كُلَّ مُعْجِزَة *** مِنَ النَّبِيّينَ اِذ جائت وَلم تَدُمِ
ناتوانى و عجز بشر از آوردن كلامى مثل قرآن، اكنون چنان تثبيت و پابرجا شده كه مخالفان و دشمنان اسلام با شدّتِ مخالفت و با تمام اهتمامى كه در دشمنى و جلوگيرى از تحقّق مقاصد اسلام دارند، از معارضه با قرآن مأيوس و نا اميد گرديده اند و اگر قدرتهاى نيرومند استعمارى و تبشيرىِ مسيحى و يهودى و... اين كار را امكان پذير مى دانستند، بدان اقدام مى كردند. كسانى كه با قدرت سياسى و مادّى خود، مسلمانان را تحت فشار گذارده، از اجراى احكام اسلام جلوگيرى كرده و از هيچ چيز مانند: قيام مسلمين و بهپا خاستن پرچم وحدت اسلامى و توحيد، هراسناك نيستند; اگر مى توانستند از اين راه با اسلام مبارزه مى كردند و اين راه را كه در جهان معاصر مؤثّرتر و آسان تر است بر مى گزيدند; امّا همه دانشمندان، سخن شناسان، اساتيد و ادباى عرب زبان شرقى و غربى اتّفاق دارند كه اين معارضه به جايى نمى رسد و جز تثبيت بيشتر اعجاز قرآن و تأييد خبر غيبى (فَاِن لَم تَفعلُوا وَلَن تَفعَلُوا) (7) ثمرى ندارد.
قصد ما اين نيست كه در اين مجال، از اعجاز قرآن سخن بگوييم. اساتيد و مشاهير علوم ادب درباره اعجاز قرآن كتاب ها نوشته اند و اين بحثى است كه روز به روز دامنه آن وسيع تر مى شود و هر كدام از رشته ها و نواحى متعدّده آن محتاج به كتابى ويژه است. وجوه اعجاز قرآن منحصر به فصاحت و بلاغت نيست; بلكه قرآن از نواحى مختلف مانند: فصاحت و بلاغت، اسلوب، اخبار غيبى، جذبات روحى، جامعيّت تعاليم و كامل بودن احكام و قوانين، بيان معارف و الهيّات و علوم ماوراى طبيعت، و... معجزه مى باشد.
قرآن، كتاب حكمت، شريعت و قانون، اخلاق، توحيد و خداشناسى، تاريخ و عبرت است و اصول علوم زيست شناسى، بهداشت، اقتصاد، زراعت، نجوم و حقوق مدنى، جامعه شناسى، روان شناسى و... در آن درج است.
اقبال پاكستانى چه نيك و زيبا سروده است كه:
نقش قرآن چون در اين عالم نشست *** نقش هاى كاهن و پاپا شكست
فاش گويم آن چه در دل مضمر است *** اين كتابى نيست چيز ديگر است
چون به جان در رفت، جان ديگر شود *** جان كه ديگر شد، جهان ديگر شود
در پايان اين بحث، شهادت چند تن از دانشمندان مسيحى و مادّيون را راجع به قرآن ـ اين كتاب بزرگ آسمانى ـ ذكر مى كنيم:
گواهى بيگانگان بر عظمت قرآن
1 ـ دكتر شبلى شميل، لبنانى، متوفّى 1917 ميلادى، مؤلّف كتاب «الحقيقة» در قصيده مشهورى كه در مدح رسول اعظم ـ صلّى الله عليه وآله وسلّم ـ دارد، مى گويد:
دَع مِن مُحمدِ فِي صدى قُرآنِه *** ما قَد نَحاه لِلحمةِ الغاياتِ
اِنّي وَاِن اكُ قَد كَفَرتُ بِدِينِه *** هَل اَكفُرَنَّ بِمُحْكَمِ الآياتِ
وَمَواعِظِ لَو انَّهم عِملُوا بِها *** ما قَيَّدُوا العُمرانَ بِالعادات
بِبَلاغَةِ القُرآنِ قَد خَلَبَ النُهى *** وَبِسَيفِه اَنحى عَلَى الهاماتِ
مِن دُونِهِ الاَبطال فِي كُلِّ الوَرى *** مِنْ حاضِر اَو غائِب اَو آت
2 ـ ناصيف يازجى، مسيحى، متوفّى 1871 ميلادى نويسنده و اديب مشهور و مؤلّف كتب «طوق الحمامة» و «مجمع البحرين» به فرزندش ابراهيم يازجى ـ كه از رهبران نهضت علمى، ادبى و لغوى عرب، حافظ قرآن و مؤسّس مجلّه «الضياء» به شمار مى رود ـ چنين وصيّت كرده است:
«اذا شِئتَ اَن تَفُوقَ اَقرانَكَ فِى العِلْمِ وَالاَدَبِ وَصَنَاعَةِالاِنشاءِ فَعَلَيْكَ بِحِفْظِ الْقُرآنِ وَنَهجِ البَلاغَةِ.» (8)
3 ـ استاد سنايس مى گويد: قرآن، قانون عامى است كه باطل از هيچ سويى به آن راه ندارد و صالح و شايسته براى هر زمان و مكان است و اگر مسلمانان به آن تمسّك جسته و طبق تعاليم و احكام آن عمل مى نمودند، صبح مى كردند در حالى كه مانند گذشته بر همه امّت ها سيادت داشتند. (9)
4 ـ بوسور سميث انگليسى مى گويد: در تاريخ اين موضوع، يگانه و بى مانند است كه محمّد ـ صلّى الله عليه وآله وسلّم ـ كتابى آورد كه آيتِ بلاغت و دستور شرايع و نماز و دين است. (10)
5 ـ دكتر گوستاولوبون فرانسوى مى گويد: تعاليم اخلاقى قرآن، برگزيده آداب عالى و خلاصه مبادى كرايم اخلاق است و از آداب انجيل، به درجات بالاتر است. (11)
6 ـ ادوارلوهارت مى گويد: نور حكمت قرآن، نورى است كه بر سينه پيغمبرى كه براى ارشاد بشر مبعوث شد، نازل گشت و دستورى باقى گذارد كه هرگز با آن گمراه نمى گردند; قرآنى كه جامع مصالح دنيا و خير آخرت است. (12)
7 ـ كنت هنرى دى كسترى مى گويد: اگر در قرآن، غير از جلوه و روشنى معانى و جمال و زيبايى مبانى ديگرى نبود، كافى بود كه بر افكار مسلّط شود و قلوب را فرا گيرد. (13)
8 ـ ريتورت: واجب است اعتراف كنيم كه: علوم طبيعى و فلك و فلسفه و رياضيّات كه در اروپا در قرن دهم رواج و رونق يافت، اقتباس از قرآن گرديد و اروپا مديون اسلام است. (14)
9 ـ جويث: قرآن، به جهت كثرت فصاحت و بلاغت، خواننده را به محاسن خود جذب مى نمايد و شوق و علاقه او را به قرائت، زياد مى كند. (15)
10 ـ دكتر موريس فرانسوى: قرآن فاضل ترين كتابى است كه دست صناعت ازلى براى بشر پديد آورده و كتابى است كه در آن شكّ و شبهه اى نيست. (16)
11 ـ بولاتيتلر: دشوار است كه انسان گمان كند، قوّه فصاحت بشرى داراى تأثير قرآنى باشد. قرآن معجزه است; زيرا مردان زمين و فرشتگان آسمان از ساختن مثل آن عاجز و قاصرند. (17)
12 ـ پروفسور دكتر سيلقيوفرديو ايتاليايى مى گويد: بيشتر كسانى كه در قرآن بحث و بررسى دارند، در تاريخ شرق متخصّص هستند و از تعصّب بركنارند; اجماع دارند بر اين كه: بزرگ ترين عمل ممكن براى خدمت بشر تا اين زمان قرآن است. (18)
13 ـ مستركرنيكو انگليسى، استاد آداب عربى در دانشگاه «اليكره»، وقتى كه اساتيد و ادبا در مجمعى از او درباره اعجاز قرآن پرسش كردند، پاسخ داد: قرآن برادر كوچكى به نام نهج البلاغه دارد. آيا در امكان كسى هست كه مانند اين برادر كوچك بياورد تا براى ما جايز باشد كه در امكان آوردن مثل برادر بزرگ، سخن بگوييم. (19)
14 ـ ليون: در جلالت و مجد قرآن، همين بس كه مرور چهارده قرن نتوانسته از آن چيزى بكاهد، و هم چنان تازه و زنده است. (20)
15 ـ جيبوس نيز از كسانى است كه اعتراف مى كند به اين كه قرآن، دستور اساسى و قانون عام براى عالم اسلامى است، دين و دنيا، سياست و اجتماع، جنگ و تجارت، داد گسترى و داورى و آن چه بر آن حيات انسانى دور مى زند، در قوانين قرآن فراهم شده است. (21)
16 ـ ادموند يورك: قانون محمّدى، قانونى است كه براى همگان از سلطان تا كم ترين فرد مقرّر شده، و استوارترين نظام حقوقى و بزرگ ترين موازين علمى قضايى و عظيم ترين تشريع روشن و منوّرى است كه همانند آن در عالم، هرگز پديدار نشده است. (22)
17 ـ الكس لوازون: محمّد ـ صلّى الله عليه وآله وسلّم ـ كتابى به جا گذارد كه در ميان مسايل علمى جديد و نوين، آيت بلاغت و سجل اخلاق و كتاب مقدّس است; مسأله اى كه با اساس و پايه هاى اسلامى معارضه نمايد، وجود ندارد و بين تعاليم قرآن و قوانين طبيعت مناسبت و سازگارى و مطابقت تمام برقرار است. (23)
18 ـ جيمس متشز: شايد قرآن از هر كتابى در عالم، بيشتر خواننده داشته باشد و به طور حتم از هر كتابى براى حفظ، آسان تر و تأثيرش در دلها بيشتر است. و از مزاياى آن اين است كه هنگام شنيدن آن، دل ها خاشع و ايمان زياد مى شود. (24)
19 ـ دكتر لويس صابونجى، متوفّى 1928، قصيده اى در مدح پيغمبر اعظم سروده است كه مَطْلَع آن اين است:
اِلَى العُربِ وَافى بِالرِّسالةِ اَحمدُ *** وَجاءَ بِآياتِ الكتابِ يُوَحِدُ (25)
20 ـ عبدالله يوركى، در اشعار بسيارى رسول اعظم و قرآن مجيد را مدح و ستايش فراوان كرده كه از آن جمله اين ابيات است:
قَبَسٌ مِن الصحراءِ شَعشَعُ نُورُهُ *** فَجلا ظَلاَم الجَهلِ عَن دُنيانا
وَمَشى وَفِي اردانه عَبَقُ الهُدى *** وَاريج فَضل عَطّرَ الاكوانا
بَثَّ الشَريعَةَ مِن غَياهب رَمسِها *** فَرعى الحُقُوقُ وَفَتَّحَ الاَذهانا
مَرحىً لاُمى يُعَلِّمُ سِفَرهُ *** نُبَغاء يعرب حِكمةً وبياناً
تا اين كه مى گويد:
اِنِّي مَسِيحِىٌّ اُجِلُّ مُحَمَّداً *** وََراه فِي سِفرِ العُلا عُنواناً
وَاَطَأطَأ الرَّأسَ الرَّفيع لِذِكْرِ مِن *** صاغَ الْحَدِيثَ وَعَلَّمَ الْقُراناً
اِنِّي اُباهِي بِالرَّسُولِ لاَنَّهُ *** صَقَلَ النُّفُوسَ وَهَذَّبَ الوجدانا
وَلاَِنَّه داسَ الجَهالَةُ وَانتَضى *** سَيف الجِهاد فَحَطَّم الاُوثانا (26)
غير از شخصيّت هاى مذكور، دانشمندان، شعرا و ادباى ديگرى مانند: «وديع بستانى»، «خليل مطران»، «شبلى ملاط»، «سابازاريق» (شاعر فيحاء)، «حليم دموس»، «تولستوى» روسى، «ميس كوك» آمريكايى، «كارلايل»، «ولز» انگليسى، «مونتيه» فرانسوى و ديگر دانشمندان بزرگ كشورهاى اروپايى، آسيايى و آمريكايى ـ كه حتّى آوردن نام آن ها در اين مجال امكان ندارد ـ از قرآن به بزرگى و اعجاز ياد كرده اند كه يكى از اهل اطّلاع، كتابى بزرگ در اين موضوع نگاشته و در آن، اعترافات بيگانگان را از هر ملّت، هر كشور و هر زبان، با همان لغات و خطّ خودشان جمع آورى كرده و كرامت اسلام، جامعيّت، مزايا و مفاخر اين دين حنيف را از زبان و قلم آنان شرح داده است.
وَالْفَضْلُ ماشَهِدت بِه الاَعداءُ
____________________________________________________________________________________
پاورقى:
[1] ـ مجمع البيان، ج 1، ص 16.
[2] ـ نهج البلاغه، خطبه 174.
[3] ـ گواهى اميرالمؤمنين عليه السّلام كه به اتّفاق، رئيس فصحاء و سيد بلغاء است، در اعجاز و بلاغت و فصاحت و جامعيّت قرآن استوارترين دليل است بر آن كه: قرآن كلام خدا و معجزه باقيه خاتم الانبياء ـ صلّى الله عليه وآله وسلّم ـ است و ستايش و تعظيم شخصيتى مانند آن حضرت در برابر عظمت قرآن، دليل آن است كه اين كتاب در عالى ترين مرتبه و فصاحت و بلاغت و بيان و معانى و معارف قرار دارد و دست بشر از آوردن مثل آن كوتاه است. نهج البلاغه را مطالعه كنيد و ببينيد على كه يكّه تاز ميدان سخن و معنى و حكمت و بيان است، چگونه در برابر آيات قرآن سر تعظيم فرود مى آورد و از آن مدح و ستايش مى نمايد. و چگونه قرآن در زوايا و نهانى هاى روح او نفوذ و تجلّى كرده و ممتازترين نمونه مسلمان قرآنى از گريبان او سر برون كرده و به جهانيان جمال زيباى حقيقت و تربيت قرآن را نشان مى دهد.
[4] ـ سوره بقره، آيه 23.
[5] ـ جز تنى چند كه ناتوانى خود را آشكارتر ساخته و ورودشان در اين ميدان توجه خود آنها و ديگران را به بلاغت و اعجاز قرآن بيشتر كرد.
[6] ـ سوره اسراء، آيه 88: :بگو: «اگر انس و جن گرد آيند تا نظير قرآن را بياورند، مانند آن را نخواهند آورد، هر چند برخى از آنها پشتيبان برخى ]ديگر [باشند.»
[7] ـ سوره بقره، آيه 24: پس اگر نكرديد و هرگز نمى توانيد كرد.
[8] ـ المعجزة الخالده، علاّمه شهرستانى، ص 12، مؤلّف، اين كتاب را به مرحوم آيت الله العظمى آقاى بروجردى ـ قدس سرّه ـ اهدا كرده است. مطالعه اين كتاب، در عين اختصار، براى علاقه مندان سودمند است.
[9] ـ همان، ص26.
[10] ـ همان، ص26.
[11] ـ همان، ص26.
[12] ـ همان، ص27.
[13] ـ همان، ص27.
[14] ـ همان، ص27.
[15] ـ همان، ص27.
[16] ـ الاسلام والعلم الحديث ، ص 69.
[17] ـ المعجزة الخالده، ص28.
[18] ـ همان، ص 29.
[19] ـ همان، ص 30.
[20] ـ الاسلام و العلم الحديث، ص 69.
[21] ـ محمّد رسولا نبيّاً، ص 89.
[22] ـ القرآن والمجتمع الحديث، ص 29.
[23] ـ الاسلام والعلم الحديث، ص 69.
[24] ـ همان، ص 70.
[25] ـ مجلة الوعى الاسلامى، شماره 51، ص 25.
[26] ـ الوعى الاسلامى، شماره 51، ص 26 و 27 و از ابيات اين قصيده است:
مَن ذا يجاذبه الفِخار وقَد حَمى *** اُمّ اللغات وَشرَّفُ العربانا
اَمحمدٌ وَالمجدِ نسَج رِدائهِ *** مَجدَّتَ فِي تَعليمِكَ الانسانا
وَسحقتَ رأس الشِّرحِين وَطَئته *** وَزَرعتَ فِي قَلبِ العَتّى حَنانا
وَنشَرتَ ذِكرالله فِي اُمّية *** وَثَنِية وَنَفَحتها الاِيمانا