باده تولا

105



ای نگار روحانی خیز و پرده بالا زن
در سرادق لاهوت کوس لا و الاّ زن
در ترانه مـعنی دم ز سـرّ مولا زن
وانکه از غــدیر خــم باده تولاّ زن

تا ز خود شوی بیرون زین شراب روحانی

در خم غدیر امروز باده ای به جوش آمد
کـز صفــای او روشـن جــان بـاده نــوش آمــد
وان مــبشّر رحــمت بـاز در خـروش آمد
کان صنم که از عشاق برده عقل و هوش آمد

با هیولی توحید در لباس انسانی

عقل و وهم کی سنجد اوج کبریایش را
جان و دل چه سان گویند مدحت و ثنایش را
گــر رضای حق جویی رو بجو رضایش را
هــرکــه در دل افـــزود رأیـــت ولایــــش را

همچو خواجه بتواند دم زد از مسلمانی



ملک الشعرای بهار

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن