حضرات ائمه علیهم السلام و یاد مادر

fateme-zahra

امام حسن علیه السلام و ياد مادر    
حضرت امام حسن (ع) دومين امام و پيشواى معصوم شيعيان و نخستين فرزند او علاقه و محبت شورانگيز و عشق وافرى نسبت به مادر عزيزش فاطمه‏ى زهرا (س) داشت. اين علاقه و محبت و ابعاد و نشانه‏هاى آن را، در موارد متعددى از زندگى آن حضرت مى‏توان نشان داد، كه مهمترين آنها اسناد و مكاتباتى است كه در ميان وى با معاويه يا استانداران و عمال و كارگزاران حكومتى او رد و بدل شده است.
در اين اسناد و نامه‏ها، از زبان و قلم امام حسن (ع) بارها به وجود مادرى مانند زهراى اطهر استناد و افتخار شده، و امام معصوم وجود مبارك چنان مادر مقدسى را، دليل حقانيت راه و مرام خويش شمرده است و درستى و استوارى آن را اثبات نموده است.


مرحوم سيد محسن جبل عاملى، در موسوعه‏ى «اعيان‏الشيعه» به برخى از اين نامه‏ها اشاره كرده است. امام در يكى از اين نامه‏ها به صورت فشرده و مختصر به «زياد بن أبيه» فرماندار غاصب معاويه غاصب مى‏نويسد:
«از حسن، فرزند فاطمه، به زياد فرزند سميّه! بدان كه رسول خدا (ص) فرمودند: فرزند متعلق به فراش و رختخواب پاك زناشويى است و نصيب زناكار (به جاى فرزند) سنگ است! والسلام»(1)
اين نامه از يك حقيقت تاريخى پرده برمى‏دارد و براى پژوهندگان حقيقت، به ويژه مورخين حقيقت‏جو، سندى محكم و مسلم است و آن اين كه مسأله‏ى روابط نامشروع سميّه، زن عبيداللَّه را افشاء مى‏سازد كه با ابوسفيان، آن منافق دغل‏باز و حيله‏باز، روابط زشت و نادرستى داشته است.
نامه‏ى مزبور، پس از اهانتها و جسارتها و گستاخى‏هاى بى‏شرمانه، و هرزه‏درايى‏ها و ياوه‏گويى‏هاى مكررى كه از سوى «زياد» نسبت به ساحت مقدس و شامخ امام حسن (ع) روا داشته شده بود، نگاشته شده و حقيقت ذات و نهاد آن هرزه‏گوى هتاك را فاش ساخته و به تاريخ سپرده است.
علاوه بر اين اسناد و مكاتبات، امام حسن (ع) بارها در مقام محاجه با معاويه، به اصالت نسب و پاكى گوهر، و طهارت و قداست مادر بزرگوار خويش استناد كرده است. و اين امر حاكى از عمق نفوذ عظمت مادر، و تأثير عميق مقام شامخ آن وجود گرامى، در قلب و روح فرزند دلبندش امام حسن مجتبى (ع) است. دامنه‏ى اين نفوذ و تأثير تا بدانجا گسترده بود كه امام بزرگوار، نه تنها در تمام طول زندگى پاك و پرثمرش، همواره به يادآور مادر و از بزرگى‏ها و قداست و عصمت او ياد مى‏كرد و حقايق ارزنده‏اى را در اين باب در اختيار عاشقان اهل‏بيت (ع) قرار مى‏داد، بلكه حتى به هنگام شهادت و در آخرين لحظات زندگى نيز ياد و نام مادر و بازگويى خاطرات و محبتهاى او بر لبهايش جارى بود.
1 ـ اعيان‏الشّيعه.


امام حسين علیه السلام و ياد مادر    
حضرت سيدالشهداء، سرور آزادگان و قافله‏سالار كاروان جاويد شهداى حق و حقيقت، دومين فرزند او نيز، همچون برادر بزرگوارش قلبى مالامال از عشق و مهر مادر داشت. علاقه وافر و محبت بيكران آن حضرت، نسبت به ساحت قدس مادر بزرگوارش، يكى از شورانگيزترين فصلهاى كتاب عشق مادر و فرزندى است.
خود آن حضرت، بارها و بارها، اين عشق و علاقه‏ى بيكران و اين پيوند قلبى و اخلاص شايان را، در طى سخنان گهربار و پيامها و اتمام حجتهاى شورانگيز و تاريخى و تاريخ‏ساز خويش بيان داشته و در اين مورد، فصلى درخشان در تاريخ اسلام براى شيفتگان حقايق و معارف اسلامى، به جاى نهاده است.
يكى از بهترين نمونه‏ها و نشانه‏هاى اين علاقه‏ى عميق امام حسين (ع) نسبت به مادر گرامى‏اش، تجديد خاطره و تجليل نام و ياد آن مادر يگانه در جريان انتخاب نام براى فرزندان دخترى‏اش جلوه‏گر مى‏شود. زيرا مى‏بينيم كه آن حضرت، چند تن از دختران خويش را، به ياد مادر عزيزش، «فاطمه» نامگذارى كرده است كه با صفتهايى چون كبرى، وسطى و صغرى تشخيص داده مى‏شدند. اين امر، خود حاكى از علاقه‏ى مفرط و شدت محبت امام حسين (ع) نسبت به مادر عزيزش بوده است.
شدت عشق و علاقه‏ى سبطين پيامبر، امام حسن و امام حسين (ع) نسبت به مادر مقدسشان، به راستى كه از حد توصيف بيرون است. وجود آن مادر بزرگوار، براى آنان همه چيز بود، و در پرتو مهر و شاديها عميق‏تر و گسترده‏تر، و غم‏ها و اندوه‏ها كم‏رنگتر و قابل تحمل‏تر مى‏شدند. چنان كه غم سنگين رحلت جد بزرگوارشان، رسول حق و رحمت را، هرچند كه بسيار عميق و دلشكن و طاقت‏فرسا بود، در سايه‏ى وجود چنان مادر بى‏همتايى، كمتر احساس مى‏كردند و تاب و توان تحمل چنان غمى را در كنار مادر خود به دست مى‏آوردند. زيرا آن دو فرزند دلبند، در هر حادثه و پيشامدى، بيشتر به دامن مهر مادر پناه برده، و بيشتر با او انس و الفت گرفته و دل‏خوش كرده بودند و پيوندى معنوى و قلبى‏شان هر روز محكمتر و ناگسستنى‏تر شده بود... تا وقتى كه آن حادثه‏ى لرزاننده و دلسوز پيش آمد...
آرى، شدت انس و علاقه و اخلاص آنان نسبت به مادر، در آن روز تلخ و سياه، در آن روز بغض و اشك، در روز غم‏آلود از دست دادن مادر عزيز، به اوج خود رسيد: هنگامى كه حالت احتضار مادر را احساس كردند، با وجود آن همه صبر و بردبارى و آن همه متانت و شكيبايى، باز نتوانستند آرام بگيرند و در آرامش بمانند. باز نتوانستند از بى‏تابى خوددارى كنند و خود را روى پيكر عطرآگين و در حال احتضار مادر نيفكنند و با سخنان گرم و پرشور، با گفتار مهرآميز و با صداى بغض‏آلود، مورد خطاب قرارش ندهند و شور و بى‏تابى و اندوه و درددل و سوز درون خود را بيان نكنند...
در آن لحظات تلخ و غم‏آلود، تنها كوشش و فعاليت «اسماء» دختر عميس بود كه توانست آنان را از مادر جدا كند و به سراغ پدر گرامى‏شان على (ع) گسيل دارد، كه تفصيل آن در كتابهاى معتبر مقتل به صورتى مؤثر و پرسوز آمده است. (1)
و از آن پس بود كه همواره نام و ياد فاطمه‏ى زهرا (ع) بر زبان حسنين جارى و در دلهايشان پايدار بود...
يكى از پرشورترين يادآوريهاى امام حسين (ع) از مادر عزيزش در لحظه‏ى بسيار حساس و سرنوشت‏ساز ايام حركت به سوى كربلا است. در آن هنگام كه لحظات مى‏رفتند تا عظيم‏ترين حادثه‏ى تاريخ خونبار اسلام را در تداوم توقف‏ناپذير خويش ثبت كنند، امام حسين (ع) با شكيبايى و متانتى كه از چنان بزرگمرد جاودانه‏اى سزاوار و شايسته است، با تعبيرى بسيار زيبا و باشكوه از مادر عزيز ياد مى‏كند و با زيباترين و شايسته‏ترين كلمات، طهارت و عصمت و عظمت مادر خويش را بيان مى‏دارد. آن جا كه مى‏فرمايد:
«الا إن الدعى بن الدعى قد ركزنى بين اثنين، بين الذلة والسلة، هيهات منى الذلة يأبى اللَّه ذلك لنا و رسوله والمؤمنون و حجور طابت و طهرت». (2)
(عبيداللَّه بن زياد، مرا بين دو امر، مخيّر ساخته است (كه يكى از آن دو را انتخاب كنم) يا تن به شمشير دهم و كشته شوم، يا ذلّت و زبونى را اختيار كنم و با او بيعت نمايم. ولى هرگز دامن ما به ذلت آلوده نخواهد شد. زيرا دامنهاى پاكى كه مرا تربيت كرده، همواره از پذيرش ذلت إبا و اجتناب دارد. من در دامن صديقه اطهر بار آمده‏ام، و از پستان فضيلت و شرف شير نوشيده‏ام. خانه‏ى كوچك ما، كانون فضيلت و شخصيت بوده و هرگز زبونى و خوارى به آن راه پيدا نكرده است. من در دامنهايى تربيت شده‏ام كه عمرى با آزادگى و عزت و سربلندى زندگى كرده‏اند. آنان هرگز رضايت نمى‏دهند كه من زير بار ذلّت و پستى، و قبول بيعت از فردى فرومايه همچون يزيد بروم...)
آرى، حتى در آن بحبوحه‏ى مرگ و زندگى، در لحظاتى كه امام مى‏دانست تا لحظات تاريخى شهادت سرخ خويش و ياران و عزيزان خانواده‏اش فاصله‏ى چندانى ندارد، باز به ياد مادر عزيز بود و افتخار مى‏كرد كه در چنان دامن پاكى تربيت يافته است...
اين تذكارها و يادآوريها از تمام مواقف كربلا و عاشورا در رجزها و حماسه‏ها، در شهادتها و بر سر شهداء بارها و بارها تكرار و يادآورى شده است.
1 ـ جلاءالعيون، ج 1، ص 219- كشف‏الغمه اردبيلى- و منابع ديگر.
2 ـ نفس‏المهموم، ص 149.


امام سجادعلیه السلام و ياد مادر    
امام زين‏العابدين و فخرالساجدين، كه مادر بزرگوارش را از نزديك نديده اما پرتو وجود او را در تمام ابعاد زندگى خاندان جليلش به عيان دريافته و احساس كرده بود و مى‏دانست كه خود نيز از فروغ تربيت و شخصيت و قداست مادر عزيز بهره‏ها برده و نورها گرفته است، علاقه‏ى شديد و پرشورى در مورد شناخت هرچه بهتر و دقيق‏تر و وسيع‏تر مادرش زهرا (ع) داشت. همواره در جستجوى آن بود كه دقايق و جزئيات بيشترى از زندگى مادر محبوبش را بداند تا آن را به عنوان بهترين نمونه و الگو براى بانوان و دوشيزگان مسلمان معرفى كند و روش زندگى و تربيت آن بانوى بى‏مانند را سرلوحه‏ى مكتب تربيتى زن در جامعه‏ى اسلامى قرار دهد، و همگان را به آموزش و انجام آن روشهاى والا تشويق و ترغيب نمايد.
از اين رو همواره در پى كشف اين دقايق، به سراغ کسانی مى‏رفت كه مادرش زهراى اطهر را از نزديك ديده، و با اخبار و گزارشهاى زندگى پرثمرش انس گرفته و بر جزئيات آن واقف بودند.
امام سجاد (ع) روزى پاى صحبت اسماء دختر عميس، كه مدتى خدمتگزار خاندان رسالت بود و سعادت ديدار و همنشينى زهراى اطهر نصيبش شده بود، نشست. در آن روز، آن بانوى مؤمنه با شور و اشتياقى وافر، داستانى را اين چنين توصيف كرد:
«روزى خدمت مادربزرگ شما زهرا (ع) نشسته بودم كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از در، درآمد و وارد منزل شد. زهرا (ع) مادر گرامى شما، گردن‏بندى از طلا بر سينه داشت كه على (ع) آن را به تازگى از راه درآمد شخصى خويش براى همسرش خريدارى كرده و به آن سرور بانوان عالم هديه كرده بود.
پيامبر اسلام، با توجه به شرايط زندگى آن روز، كه قدرت مسلمين رو به افزايش و زندگى‏شان رو به وسعت و راحت بود و دوران سختى‏ها و مرارتها به پايان مى‏رسيد، از مشاهده‏ى آن گردن‏بند بر سينه‏ى دختر گرامى خويش خوشحال شدند. ولى با اين حال، باز هم دختر خود را مورد خطاب قرار داده و فرمودند:
دخترم، مبادا گفتارها و شعارهاى مردم كه با لحنى تجليل‏آميز مى‏گويند «فاطمه دختر رسول‏اللَّه است»، تو را مغرور سازد و تحت تأثير اين غرور واقع شوى و پوشش ستمگران و طاغوتها و جباران را بر تن كنى!...
رسول خدا (ص) همين يك جمله را فرمودند و لحظاتى بعد، خانه را ترك گفتند و بيرون رفتند. به محض خروج ايشان فاطمه‏ى زهرا (ع) فوراً گردن‏بند را پاره كرد و آن را از گردن فروكشيد و از خود دور ساخت و ديگر هرگز آنرا به كار نبرد. بلكه خيلى زود آن گردن‏بند را فروخت و با پول آن غلامى را از صاحبش خريد و در راه خدا آزادش كرد. اين خبر به گوش رسول خدا رسيد و باعث خرسندى فراوان حضرتش گرديد. چنانكه دخترش را بسيار دعا كرد و از اين عمل خير، ابراز رضايت فراوان فرمود و حتى با الفاظى همچون: چنين دخترى را قربان بروم «فداها ابوها»، از دختر عزيز خويش ذكر خير فرمود.» (1)
1 ـ جلاءالعيون، ج 1، ص 135. به نقل از صحيفةالرضا.


امام باقرعلیه السلام و ياد مادر    
از عشق و علاقه‏ى پنجمين پيشواى معصوم شيعيان، امام باقر عليه‏السلام نسبت به مادر عزيز و بزرگوارش، داستانها و روايات بسيارى نقل شده كه در آنها تجليل آن حضرت از مادر محبوب و تجديد خاطره و بيان فضايل و مكارم والاى فاطمه‏ى زهرا (ع) همواره تكرار و تأييد شده است.
در بيان شدت اين علاقه، ذكر يك نمونه را به عنوان مشتى از خروار و ذره‏اى از بسيار، كافى مى‏دانم:
در حديث آمده است كه امام باقر (ع) هرگاه كه گرفتار تب شديد مى‏گرديد و در بستر بيمارى مى‏افتاد، آب خنك طلب مى‏كرد. وقتى آب به دستش مى‏رسيد و جرعه‏اى چند از آن ميل مى‏كرد، لحظه‏اى از نوشيدن بازمى‏ماند و سپس با صداى بلند، به حدى كه در بيرون خانه نيز شنيده شود، از ته دل مادرش زهرا (ع) را صدا مى‏كرد و مى‏فرمود: مادرم، فاطمه، اى دختر رسول‏اللَّه!
و بدين‏گونه در آن لحظات سوز تب، نوعى تشفّى دل و مرهم غم و تسكين خاطر مى‏جست، و جان و روح خود را با نام زيباى محبوب و معشوق و مادر عزيز خود، عطرآگين و سكون‏آميز مى‏ساخت. (1)
1 ـ سفينةالبحار، ج 2، ص374.

امام صادق علیه السلام و ياد مادر    
علاوه بر رسول خدا و اميرالمؤمنين و حسنين عليهم‏السلام كه زندگى روزمره و مستقيم با حضرت فاطمه عليهاالسلام داشته‏اند و از او پيش از وفات و بعد از آن بسيار ياد مى‏كردند، ساير ائمه نيز در فرصتهاى مختلف به تناسب، از او ياد مى‏نمودند.
ابوبصير مى‏گويد: روزى صحبت فاطمه عليهاالسلام در ميان بود، حضرت امام صادق عليه‏السلام پس از ذكر تاريخ وفات آن بانو، فرمودند: مادرم فاطمه عليهاالسلام در اثر ضربت قنفذ (غلام خليفه دوم) از دنيا رفت، كه به امر اربابش به فاطمه عليهاالسلام زد و آن حضرت بچه‏اش را سقط كرده و شديداً مريض شد و سپس وفات نمود. (و كان سبب وفاتها ان قنفذاً مولى عمر لكزها بنعل السّيف بامره فاسقطت محسنا و مرضت من ذلك مرضا شديدا...) (1)
و همچنين سكونى (از علماى بزرگ اهل سنت) در عصر آن حضرت مى‏گويد: من وارد محضر امام صادق شدم، قيافه‏ام گرفته و محزون بود. حضرت از علت آن پرسيد. جواب دادم: خداوند دخترى برايم داد. حضرت فرمودند: يا سكونى! سنگينى آن بر زمين و روزيش با خداست، او عمر خودش را مى‏كند و از روزى خويش مى‏خورد (تو چرا ناراحتى؟) سپس فرمود: اسم او را چه گذاشتى؟ گفتم: فاطمه! امام چون نام فاطمه عليهاالسلام را شنيد سه بار فرمود: آه، آه، آه، گويا با شنيدن اين نام تمام مصائب و مظلوميتهاى مادر را تداعى كرد و لذا دست خويش را بر پيشانيش گذاشته و خطاب به من فرمود: چون نام او را فاطمه گذاشته‏اى، مبادا بر وى ناسزا بگويى و يا او را لعن كنى و يا بزنى. (2)
1 ـ عوالم، ج 11، ج 504- بحار، ج 43، ص 170، ح 11.
2 ـ وسائل‏الشيعه، ج 15، ص 200، ح 1.

امام موسى كاظم علیه السلام و ياد مادر    
امام موسى بن جعفر (ع) هفتمين اختر تابناك آسمان ولايت و امامت، و قهرمان مبارزه و مقاومت و متحمل عمرى زندان و شكنجه و آزار در راه آئين و مذهب حق و حقيقت، نسبت به مادرش زهرا (ع) علاقه‏اى پرشور و عاشقانه و ارادتى شديد و خالصانه داشت.
امام معصوم همواره از مادر محبوبش و فداكاريها و مبارزات و ايثارگريها و مظلوميتش او ياد مى‏كرد و به ويژه مسأله‏ى فدك- كه در مورد آن يكى از سياه‏ترين صفحات تاريخ صدر اسلام توسط غاصبين حقوق اهل‏بيت به وجود آمد- هميشه مورد نظر و طرف توجه امام بود، كه با يادآورى و تشريح و تحليل ابعاد آن، حقايق مسلمى را درباره‏ى حقانيت خاندان رسالت فاش و بيان مى‏فرمود.
داستانى كه ذيلاً نقل مى‏شود، گوشه‏اى از علاقه‏ى شديد و ارتباط قلبى و معنوى امام را با مادر محبوبش نشان مى‏دهد؛ و همچنين آشكار مى‏سازد كه حقوق پايمال شده‏ى زهراى اطهر (ع) همواره موردنظر و توجه فرزندان گرامى‏اش قرار داشته، و آن بزرگواران پيوسته درصدد بازپس گرفتن و استيفاى حقوق مادر محبوب خويش بوده‏اند.
ابتدا بايد بگوييم كه: مهدى عباسى خليفه‏ى جائر و ظالم عهد امامت موسى بن جعفر (ع)، در اوايل حكومت غاصبانه‏ى خويش، برخورد شديدى با امام معصوم (ع) نداشت. تنها يك بار در مدينه ملاقاتى با امام داشت كه طى آن، از محضر امام در مورد تحريم خمر و مسكرات كه معمولاً در دربار خلفاى عباسى مصرف مى‏شد- سؤالى مطرح ساخت. در آن ديدار، خليفه‏ى نابكار، چنان پاسخ عميق و دقيق و عالمانه و قانع‏كننده‏اى از امام دريافت داشت كه با وجود قلب سياه و انديشه‏ى تباه خود، باز هم نتوانست اعجاب و شگفتى خود را مخفى نگه دارد و علم وافر و عميق و دانش عظيم و وافر امام را مورد تأييد و تصديق قرار ندهد.
بار دوم، ملاقات مهدى عباسى و امام معصوم (ع)، هنگامى صورت گرفت كه ظاهراً مهدى درصدد رد مظالم پدرش منصور برآمده بود. يعنى ظاهراً مى‏خواست اموالى را كه توسط منصور، از امام صادق (ع) ضبط و تصرف شده بود، به فرزند بزرگوارش امام موسى بن جعفر (ع) برگرداند. لذا در آن ملاقات از امام پرسيد: حدود فدكى كه از مادرتان فاطمه غصب شده چقدر و چگونه است و حد و مرز آن چيست؟ حدود آن را برايم مشخص كنيد تا به شما بازش گردانم.
امام در پاسخ مهدى، حد و مرزى را براى فدك تعيين كرد كه درست با وسعت امپراطورى مسلمين در عهد خلافت مهدى مطابقت مى‏كرد به اين ترتيب كه امام فرمود:
پس تو مى‏خواهى حد و مرز فدك را بدانى؟ گوش كن تا برايت بگويم...
يك سمت آن، كوه احد؛
سمت ديگرش، عريش مصر؛
مرز سوّم آن، درياى احمر؛
و مرز چهارمش، دومةالجندل...
مهدى در پى بيانات امام، با تغير و پريشانى گفت: آيا همه‏ى اينها كه گفتى حدود فدك است؟
امام فرمود: آرى، همه‏ى اين سرزمينها از مناطقى است كه با لشكركشى و جنگ بازستانده نشده است.
مهدى از آن روز كينه و دشمنى امام را بر دل گرفت و درصدد نابودى آن حضرت برآمد، زيرا خطر را بالاى سر خود احساس كرد. او آن روز متوجه شد كه هدف امام، فقط بيان حدود فدك خالى و بازپس گرفتن آن نيست؛ بلكه مراد و منظور اصلى بازستاندن حكومت و خلافت است كه به زور از خاندان رسالت گرفته شده و چيزى جز غصب حقوق اهل‏بيت (ع) نبوده است. او فهميد كه هنوز فرزندان على (ع) و زهرا، حق خود را فراموش نكرده‏اند و با تمام قوا درصدد استيفاى آن هستند، لذا تنها فدك را نمى‏خواهند، بلكه مى‏خواهند حكومت ظلم و جور و فساد را از بيخ و بن براندازند.
آنگاه مهدى در پاسخ امام گفت: اينها كه گفتى خيلى زياد است». (1)
و البته چنان كه معلوم است، هرگز حقوق اهل‏بيت عصمت و طهارت را بازپس نداد، سهل است؛ كه از آن پس با تمام قوا درصدد ايذا و آزار و نابودى امام (ع) برآمد و اين هدف شوم را تا سرحد شهادت امام بزرگوار نيز دنبال كرد.
1 ـ كافى، ج 1، سيرةالائمه، ص 123.


امام رضا علیه السلام و ياد مادر    
امام رضا ثامن‏الائمه (ع) نيز همچون ديگر فرزندان زهراى اطهر (ع) و سلاله‏ى پاك پيامبر، علاقه شورانگيز و احترام خاص و اخلاص‏آميزى نسبت به ساحت مقدس مادرش زهرا (ع) داشت. همواره و در هر فرصتى، از آن بانوى بانوان بهشتى، تجليل و تكريم به عمل مى‏آورد و با اعتزاز و افتخار نام عزيزش را بر زبان جارى مى‏ساخت. شدت اين شور و علاقه به حدى بود كه مخالفان و بدخواهان نيز به وسعت آن پى برده بودند و سعى داشتند كه از اين راه، با امام وارد مذاكره و گفتگو شوند به اين ترتيب براى نيل به مقاصد خود، رضايت و خشنودى امام را جلب كنند و دل امام را با خود نرم سازند.
روزى امام رضا (ع) با فرزند دلبندش جوادالائمه نشسته بود و مأمون عباسى نيز در محضر آن دو بزرگوار حضور داشت. آن روز امام (ع) حديثى را در مدح مادرش فاطمه‏ى زهرا (ع) بازگو فرمود.
مأمون نيز با شنيدن حديث، به سخن آمد و گفت: پدرم رشيد از پدرش مهدى، او هم از منصور، او هم از پدرش، و او هم از جدش «ابن‏عباس» روايت كرده است كه روزى ابن‏عباس خطاب به معاويه گفت: آيا مى‏دانى كه چرا فاطمه (ع)، فاطمه نامگذارى شده است؟ معاويه گفت: نمى‏دانم
ابن‏عباس گفت: بدان جهت به او فاطمه گفتند كه او و پيروانش از آتش دوزخ دور و محفوظ نگه داشته شده‏اند. او گفت: اين سخن را من از رسول خدا (ص) شنيدم».(1)
توضيح اين سخن نيز در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است كه فرمود: آنان كسانى هستند كه بتوانند با ايمان و توحيد و اخلاص به ملاقات پروردگار خود بشتابند و شيعه بودن و پيروى از فاطمه (ع) را عملاً به اثبات رسانند، نه آن كه فقط به زبان و در ظاهر خود را پيروان فاطمه بنامند.
1ـ بحارالانوار، ج 1، ص 60.


امام جوادالائمه علیه السلام و ياد مادر    
امام جواد (ع)، فرزند برومند پدرى بزرگوار چون امام رضا (ع) است و در مكتب تربيتى او پرورش يافته، و طبيعى است كه عشق و علاقه به مادر عزيز را نيز از چنان پدرى آموخته و به ارث برده باشد. آرى شور شفيقانه و مهر خالصانه‏ى امام جواد (ع) نسبت به مادرش نيز همواره شعله‏هايى سركش داشته و ورد زبانها بوده است.
در بيان اين شور عشق و گرماى مهر و عاطفت، گرچه سخن بسيار گفته شده است، اما براى نمونه كافى است به حديث كوتاهى كه صاحب سفينةالبحار نقل كرده است توجه و بسنده كنيم. در آن حديث آمده است: «امام جواد هر روز، موقع زوال روشنايى آفتاب، به مسجد نبى اكرم (ص) در مدينه مى‏آمد و صلوات و درود بر پيامبر اسلام مى‏فرستاد و مشام جان خويش را از ياد جد بزرگوارش معطر مى‏ساخت.
سپس به سراغ خانه و محل زندگى مادرش فاطمه‏ى زهرا (ع) كه در همان نزديكى و جوار قبر پيامبر است مى‏رفت. با سرى پرشور و قلبى پر تپش، و در نهايت ادب و احترام، ابتدا كفشها را از پا درمى‏آورد و آنگاه با جان و دلى سرشار از شور و اشتياق و عشق، وارد آن خانه‏ى كوچك و پرنور مى‏شد و در آنجا نماز و دعا مى‏خواند و دقايقى طولانى، در حالت شور و جذبه‏ى روحانى به سر مى‏برد».
براى درك شدت اين مهر و علاقه بايد دانست كه هرگز ديده نشد، حتى براى يكبار هم، كه امام به مسجد نبوى برود ولى سراغ مادرش را نگيرد، و يا بدون راز و نياز با روح قدسى آن بزرگوار به خانه‏ى خود برگردد.
و باز براى بيان گوشه‏ى ديگرى از اين علاقه و ارادت امام نسبت به مادر عزيزش، كافى است كه داستان ازدواج آن حضرت را در نظر گرفت، به جوانب آن نظر افكند.
در بررسى چگونگى ازدواج امام جواد (ع)، بيش از پيش متوجه مى‏شويم كه وى چه احترام و فضيلتى براى مادرش قاتل بوده و چگونه برترى و والايى مادر عزيز را، از هر جهت در نظر داشته است. مى‏دانيم كه امام جواد (ع)، داماد خليفه‏ى وقت مأمون عباسى شده بود. لذا در وصلت او با «أمّ‏فضل» دختر خليفه، كه از خاندانى مرفّه و پرتجمل بود، انتظار مى‏رفت كه هزاران درهم و دينار از طرف پدر عروس در آن محفل عروسى خرج شود، و طبق آنگونه مراسم، مهريه و كابين نيز به تناسب ثروت و امكانات پدر عروس، بسيار چشمگير باشد و قوس تصاعدى طى كند و با ارقام درشت رقم زده شود.
ولى امام جواد (ع) به خاطر علاقه و احترام و فضيلت فراوانى كه براى مادرش قائل بود، حاضر نشد مهريه‏ى همسرش بيش از پانصد درهم- كه همان مهريه‏ى مادرش زهرا (ع) بود- تعيين گردد.
چون او هرگز حاضر نبود مهريه‏ى همسرش از مهريه‏ى مادر ارجمندش زهرا (ع) فزونى گيرد و يك نوع برترى و فزونى تلقى گردد.


امام هادی علیه السلام و یاد مادر    
امام هادى (ع) دهمين اختر تابان آسمان ولايت و امامت و پيشواى راستين جهان اسلام نيز علاقه و ارادت خاصى نسبت به ساحت مقدس مادرش زهرا (ع) داشت.
امام معصوم، اين علاقه و ارادت را، بارها و بارها ضمن گفتگوها و مباحثاتى كه با ملحدين و زنادقه و ديگر گروههاى مخالف مكتب اهل‏بيت (ع) داشته است، با زيباترين بيان و رساترين كلام اظهار كرده و همواره به وجود گرامى‏اش و خاندان اهل‏بيت (ع) افتخار نموده است.
در ميان دعاها و تعليمات عاليه‏ى آن بزرگوار، جامع‏تر و گوياتر از «زيارت جامعه» را، كه از تعليمات زيبا و عميق آن حضرت است پيدا نكرديم. امام معصوم، ارادت و علاقه‏ى خاص خويش را نسبت به مادرش زهرا (ع) و اهل‏بيت مطهر، و خاندان پاك رسالت و مهبط نزول وحى، در همان زيارت جامعه بارها ابراز داشته و طى همين دعاى باشكوه فرموده است:
«سلام و درود بر شما باد، اى خاندان نبوت و رسالت.
سلام و درود بر شما باد، اى مراكز رفت و آمد و فرشتگان آسمانى و اى محل نزول وحى الهى.
سلام و درود بر شما باد، اى پيشوايان ملل و عناصر نيكوكار و سياستمداران پاك و تدبيرورزان امور مردم.
سلام و درود بر شما باد، اى كليدهاى ايمان و امناى رحمان و عصاره‏ى پيامبران
سلام و درود بر شما باد، اى مراكز معرفت و شناخت خدا، و معادن حكمت الهى و رازداران اسرار بزرگ
سلام و درود بر شما باد، اى حاملان كتاب خدا، و اوصياى پيامبر، و ذريه‏ى نسل رسول خدا، و رحمت و بركات الهى بر شما باد».


امام حسن عسكرى علیه السلام و ياد مادر    
امام حسن عسكرى (ع) يازدهمين پيشواى راستين جهان اسلام همواره قلبى سرشار از ياد و مهر مادر داشت و در هر فرصتى عشق و علاقه‏ى خود را نسبت به آن بزرگوار بيان مى‏فرمود. ابن شهرآشوب، صاحب «مناقب» در كتاب خود از «ابى‏هاشم» و او از امام حسن عسكرى (ع) نقل مى‏كند «كه روزى خطاب به حاضران فرمودند: آيا مى‏دانيد كه مادرم فاطمه (ع) چرا «زهراء» (يعنى درخشنده‏رو) ناميده شدند؟
حاضران عرض كردند: چه بهتر كه خودتان بفرماييد.
امام در توضيح آن نام زيبا فرمودند: چون صورت مادرم در روز همانند خورشيد، و هنگام غروب همچون ماه و در دل شبها چونان ستارگان آسمان بر جدم على (ع) پرتوافكن و تابان بود، از اين جهت او را زهرا و درخشنده‏رو ناميدند». (1)
1 ـ جلاءالعيون، ج 1، ص 128.


امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و ياد مادر    
حضرت ولى عصر- عجل‏اللَّه تعالى فرجه الشريف- در طول عمرش بيش از ساير ائمه مظلوميت مادر را ياد مى‏كند و روزى كه ظهور مى‏كند، به مدينه مى‏آيد و ناله‏ها و استغاثه‏هاى فاطمه عليهاالسلام را متذكر مى‏گردد و مى‏گويد: اى مادر! امروز از قاتلانت انتقام مى‏گيرم و آنان را به سزاى اعمالشان مى‏رسانم. آنگاه به سراغ قبر قاتلان او آيد و با اذن خدا آن دو را زنده مى‏كند و سؤال كند: به چه جرمى مادرم را مصدوم و مجروح كرديد؟ بچه‏اش را كشتيد؟ خانه‏اش را مورد تهاجم قرار داديد؟ سپس با شمشيرى كه در دست داد آنان را به قتل مى‏رساند و جسدشان را به آتش مى‏كشد و خاكسترشان را بر باد مى‏دهد.... (1)
آرى دل نازنين امام زمان عليه‏السلام هرگز از ياد غمها و غصه‏هاى مادر بزرگوارش فاطمه عليهاالسلام آرام نمى‏گيرد و مصائب او را فراموش نمى‏كند، زيرا فاطمه عليهاالسلام حجت و اسوه‏ى ائمه خوانده شده است، و در عمر كوتاهش شديدترين و دردناكترين مصيبتها را پشت سر گذاشته است.
يك حديث شريف از توقيع مبارك آقا امام زمان عليه‏السلام در مورد مادرش فاطمه عليهاالسلام مى‏فرمايد:
و فى ابنة رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله لى اسوة حسنة. (2)
در حالات و رفتار فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله، براى من سرمشق خوبى وجود دارد.
اين حديث، فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام را اسوه و الگو براى امام زمان عليه‏السلام نقل مى‏كند و مى‏رساند كه فاطمه عليهاالسلام نقش رهبرى دارد و ائمه‏ى اطهار عليهم‏السلام از او سرمشق مى‏گيرند.
حضرت امام حسن عسكرى عليه‏السلام نيز با تعبير كلى‏تر مى‏فرمايند:
نحن حجة اللَّه على الخلق، و فاطمة حجة علينا. (3)
ما براى تمام مخلوقات حجت هستيم و فاطمه عليهاالسلام مادرمان حجت ما مى‏باشد.
اين حديث نيز ضمن ياد امام حسن عسكرى از مادرش، آن حضرت را پيشواى ائمه ذكر مى‏كند و بالاخره حضرت امام باقر عليه‏السلام در يك حديث فوق‏العاده و عرفانى مى‏فرمايند: اطاعت فاطمه عليهاالسلام براى تمام مخلوقات عالم از جن و انس و پرندگان و حيوانات، حتى براى انبيا و ملائكه واجب گرديده است.
(لقد كانت عليهاالسلام مفروضة الطاعة على جميع من خلق اللّه من الجنّ والانس والطّير والوحش والانبياء والملائكة) (4)
اين اطاعت اگر چه تكوينى است نه تشريعى، ولى عظمت فاطمه عليهاالسلام را به ساير مخلوقات جهان حتّى انبياى پيشين در بر دارد.

1 ـ بحارالانوار، ج 52، ص 386.
2 ـ غيبة شيخ طوسى، ص 173، چاپ نجف.
3 ـ تفسير اطيب البيان، ج 13، ص 235.
4 ـ عوالم، ج 11، ص 190.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن