عبدالرحمان فرزند خالد بن وليد، يكى ديگر از مخالفان طرح جانشينى يزيد بود. خالد بن وليد دو پسر به نام هاى عبدالرحمان و مهاجر داشت. خالد دشمنى ديرينه اى با اهل بيت عليهم السلام داشت; ولى بنا بر اراده خداوند متعال، چنين شخصى فرزندى به نام مهاجر دارد كه در جنگ صفّين در ركاب اميرالمؤمنين عليه السلام قرار گرفت.
عبدالرحمان، پسر ديگر خالد است. او در جنگ صفّين در لشكر معاويه بود و نه فقط جزو لشكريان; بلكه از بزرگ ترين پرچم داران لشكر. او «حامل اللواء الأعظم» بوده است و اهل شام علاقه خاصّى به او داشته اند.
حافظ ابن عبدالبرّ مى گويد: هنگامى كه معاويه مى خواست براى يزيد بيعت بگيرد، خطبه اى براى مردم شام خواند و گفت: اى مردم! من ديگر پير شده ام و سن من بالا رفته است. به اين فكر افتادم كه سرپرستى شما را بعد از خودم به كسى بسپارم كه بتواند وحدت شما را حفظ كند و حكومت را اداره نمايد. من نيز فردى مثل شما هستم، پس رأى و نظر خودتان را در اين باره بگوييد.
همه مردم به اتّفاق گفتند: ما عبدالرحمان بن خالد را به جانشينى شما انتخاب مى نماييم.
رأى و نظر مردم براى معاويه بسيار سنگين و گران تمام شد. او ناراحتى خود را از اين موضوع مخفى كرد تا اين كه عبدالرحمان بيمار شد و معاويه طبيبى يهودى براى معالجه او فرستاد كه اين طبيب نزد معاويه جايگاه خاصّى داشت. معاويه به طبيب يهودى دستور داد تا در داروى تجويز شده جهت مداواى عبدالرحمان سمّى كشنده قرار دهد تا او بميرد، امّا در ميان مردم گفته شود كه عبدالرحمان بر اثر بيمارى درگذشته است.
طبيب يهودى طبق دستور معاويه عمل كرد و نقشه را عملى ساخت. در اثر اين دارو، در معده و روده هاى عبدالرحمان مشكلى پديد آمد كه به مرگ او انجاميد.1
ابن عبدالبرّ در ادامه نقل داستان مى افزايد:
در پى اين ترور مرموزانه، مهاجر بن خالد (برادر عبدالرحمان)، همراه غلامش به طور مخفيانه وارد دمشق شد و انتقام عبدالرحمان را از آن طبيب يهودى گرفت و او را به قتل رساند. اين جريان نزد تاريخ نگاران و رجال شناسان معروف است.2
معاويه دستور داد مهاجر را دست گير كنند. مأموران دولتى مهاجر را گرفتند و راهى زندان كردند. او تا زمانى كه معاويه از دنيا رفت در زندان بود.3
چرا عبدالرحمان كه از ياوران و بزرگان لشكر معاويه بوده، اين گونه ترور مى شود؟ چون او از مخالفان جانشينى يزيد بعد از معاويه بوده و با وجود او، اين طرح محقّق نمى شد. پس بايد او را از سر راه برمى داشت تا در آينده يزيد به راحتى خلافت و سلطنت پدرش را ادامه دهد و جاى او را بگيرد!
ابن عساكر علاوه بر اين كه تمام ماجرا را نقل مى كند، نام آن طبيب يهودى را ذكر نموده و مى نويسد:
فأمر ابن أثال أن يحتال في قتله وضمن له إن هو فعل ذلك أن يضع عنه خراجه ما عاش وأن يولّيه جباية خراج حَمْص، فلمّا قدم عبدالرحمان حمص منصرفاً من بلاد الروم دسّ إليه ابن أثال شربة مسمومة مع بعض مماليكه، فشربها، فمات بحمص، فوفى معاوية بما ضمن له وولاّه خراج حمص ووضع عنه خراجه;4
معاويه به ابن اَثال دستور داد كه براى قتل عبدالرحمان نقشه اى بكشد و پاداش اين كار را معاف شدن از پرداخت ماليات و عوارضى كه از غير مسلمانان گرفته مى شد، قرار داد. ابن اَثال طبق دستور، عبدالرحمان بن خالد را مسموم كرد و او نيز در حمص درگذشت و معاويه به قرارداد خود عمل كرد.
1 . «إنّه لمّا أراد معاوية البيعة ليزيد خطب أهل الشام وقال لهم: يا أهل الشام! إنّه قد كبرت سنّي وقرب أجلي، وقد أردت أن أعقد لرجل يكون نظاماً لكم، وإنّما أنا رجل منكم، فأروا رأيكم.
فأصفقوا واجتمعوا وقالوا: رضينا عبدالرحمان بن خالد.
فشقّ ذلك على معاوية وأسرّها في نفسه. ثمّ إنّ عبدالرحمان مرض، فأمر معاوية طبيباً عنده يهودياً ـ وكان عنده مكيناً ـ أن يأتيه فيسقيه سقيةً يقتله بها. فأتاه فسقاه، فانخرق بطنه فمات»; الاستيعاب: 2 / 829 .
2 . «دخل أخوه المهاجر بن خالد دمشق مستخفياً هو وغلام له فرصدا ذلك اليهودى. فخرج ليلا من عند معاوية، فهجم عليه ومعه قوم هربوا عنه، فقتله المهاجر وقصّته هذه مشهورة عند أهل السير والعلم بالآثار والأخبار»; الاستيعاب: 2 / 830 ، ح 1402.
3 . «إنّ معاوية حبس مهاجر بن خالد بن الوليد ولم يخرج من الحبس حتى مات معاوية»; تاريخ مدينة دمشق: 16 / 215.
4 . همان: 16 / 163.