به راستى عقيده آنان كه در كربلا بوده اند و با سيّدالشهداء عليه السلام جنگيده اند، چه بوده است؟ به نمونه اى از باورهاى شيطانى قاتلان امام حسين عليه السلام توجه كنيد!
طبرى تاريخ نگار اهل سنّت، به سند خود اين گونه روايت مى كند: روز عاشورا يكى از افراد سپاه ابن زياد به نام يزيد بن معقل از دشمنان سيّدالشهداء عليه السلام، به برير بن خضير ـ كه از علماى قرآن شهر كوفه و از ياران حضرت بود ـ مى گويد: مى بينى كه خدا چه روزگارى را براى تو رقم زده است؟
برير پاسخ داد: آن چه خدا براى من پيش آورد، سعادت و نيك بختى است و آن چه براى تو پيش آمده، شقاوت و بدبختى است.
يزيد بن معقل گفت: دروغ مى گويى! تو پيش از اين نيز دروغ گو بودى. آيا به ياد دارى زمانى كه در قبيله بنى لوذان اين دروغ ها را به عثمان مى گفتى و معاويه را گمراه و گمراه كننده و على بن ابى طالب را پيشواى حق و هدايت مى پنداشتى؟
برير گفت: گواهى مى دهم كه اعتقاد و نظر من همين است كه تو گفتى.
يزيد بن معقل چون مى دانست او به ولايت امير مؤمنان على عليه السلام ايمان دارد، گفت: من نيز گواهى مى دهم تو از زمره گمراهان هستى.
برير گفت: آيا حاضرى مباهله كنى و بعد مبارزه كنيم؟
يزيد بن معقل گفت: آرى!
آن گاه هر دو حركت كردند و قبل از مبارزه دست به دعا برداشتند و دروغ گو را لعنت كردند و از خدا خواستند كه كسى را كه بر حق است، بر ديگرى كه باطل است، چيره گرداند و بعد مبارزه آغاز شد و برير، يزيد بن معقل را كشت.1
نكته اين است كه در روز عاشورا سخن از حقانيت امير مؤمنان على عليه السلام و يا عثمان مطرح است. هوادارى از على عليه السلام و پيروى از عثمان محل اختلاف و منشأ جنگ است.
نتيجه مباهله ميان برير و يزيد بن معقل، با پيروزى پيرو امام هدايت و شيعه على بن ابى طالب عليهم السلام; يعنى برير بن خضير پايان يافت.
طبرى در مورد ديگرى مى نويسد: هنگامى كه نافع بن هلال از ياوران امام حسين عليه السلام پا به ميدان رزم نهاد، رجز خواند و گفت: من معتقد به دين على عليه السلام هستم.
فردى از سپاه ابن زياد به نام مزاحم بن حريث براى مبارزه با او به ميدان رفت و در جواب نافع گفت: من هم معتقد به دين عثمان هستم.2
ابن اثير جزرى در كتاب الكامل في التاريخ و ابن كثير در البداية والنهايه به نقل اين اتفاق مى پردازند،3 ولى نمى گويند كه طرف مقابل او در پاسخ گفت:
أنا على دين عثمان;
من معتقد به دين عثمان هستم!
چرا؟ چون بايد مخفى بماند تا كسى قاتلان سيّدالشهداء عليه السلام را نشناسد تا در قرن ها بعد افرادى بتوانند بگويند كه خود شيعيان حسين بن على را به شهادت رساندند.
تاريخ نگاران نوشته اند كه ابن زياد در نامه اى به عمر سعد نوشت:
أمنع الحسين وأصحابه الماء، فلا يذوقوا منه حسوة كما فعلوا بالتقي عثمان بن عفان;4
حسين و يارانش را از آب منع كن تا قطره اى به آن ها آب نرسد، همان طورى كه با خليفه مظلوم عثمان بن عفان اين كار را كردند!
با توجّه به اين موارد معلوم مى شود كه در كربلا چه جبهه اى در مقابل چه گروهى قرار گرفته بودند.
وقتى اسيران اهل بيت عليهم السلام را به مدينه منوّره برگرداندند و بانوان بنى هاشم شيون و ناله زدند و به عزادارى پرداختند، راوى گويد: در آن هنگام نزد عمرو بن سعيد اشدق رفتم.
عمرو با ديدن آن صحنه خنديد و شعرى را در دشمنى اهل بيت عليهم السلام خواند و بعد از آن گفت:
هذه واعية بواعية عثمان بن عفّان!5
اين عزا و مصيبت در مقابل مصيبت عثمان ابن عفّان است!
آرى، از آغاز جنگ پاى عثمان در كار بوده و تا پايان كه ورود اهل بيت عليهم السلام به مدينه بود، باز هم سخن از عثمان به ميان مى آيد.
1 . تاريخ الطبري: 4 / 328 ـ 329; الكامل في التاريخ: 4 / 66.
2 . الإرشاد: 2 / 103; تاريخ الطبري: 4 / 331; مقتل الحسين عليه السلام (ابومخنف): 135.
3 . الكامل في التاريخ: 8 / 199; البداية والنهاية: 8 / 199.
4 . تاريخ الطبري: 4 / 311; الأخبار الطوال: 255; البداية والنهايه: 8 / 189.
5 . همان: 4 / 357.