امام حسين عليه السلام در پاسخ نامه شيعيان كوفه، نامه اى بدين عبارت نوشتند:
بسم اللّه الرحمن الرحيم
أمّا بعد، فإنّ هانئاً وسعيداً قدما عَليّ بكتبكم وأنا باعث إليكم أخي وابن عمّي وثقتي من أهل بيتي مسلم بن عقيل فإن كتب إليّ أنّه قد اجتمع رأيَ ملأكم وذوي الحجى والفضل منكم على مثل ما قدمت به رسلكم وقرأت في كتبكم فإنّي أقدم إليكم...;
به نام خداوند بخشنده مهربان
... هانى و سعيد نامه هاى شما را آوردند و من هم متوجّه هدف شما شدم. آرى، من پسرعمو و برادر مورد اطمينان خودم را كه از اهل بيت من است، به نام مسلم بن عقيل به سوى شما مى فرستم تا اوضاع شما را براى من گزارش كند. پس اگر نماينده من اجتماع شما را ببيند و براى من گزارش كند، آن وقت من به سوى شما حركت مى كنم.1
جالب توجّه اين كه با وجود رسيدن نامه ها و چندين بار آمد و رفت افرادى به خدمت حضرت سيّدالشهداء عليه السلام، آن حضرت اطمينان نداشتند و به همين جهت، حضرت مسلم عليه السلام را فرستادند.
حضرت سيدالشهداء سلام اللّه عليه از لحظه نخستين حركت به هر مناسبت و با هر كسى كه ايشان رو به رو مى شدند، دو مطلب را تذكر مى دادند و مى فرمودند:
1 . من تكليف و وظيفه دارم كه اين راه را بايد بروم...;
2 . من كشته خواهم شد... .
اين دو مطلب به الفاظ گوناگون و در مراحل مختلف بيان شده است.
اگر كسى بگويد كه حضرت نمى دانستند و از شهادت بى خبر بودند، چنين فردى يا جاهل است يا مغرض. با نگاه به سخنان امام حسين عليه السلام در كتاب هاى تاريخ الاسلام ذهبى، معجم الكبير طبرانى، الطبقات الكبرى ابن سعد، البداية والنهايه ابن كثير، الفتوح ابن اعثم، الكامل فى التاريخ ابن اثير، تاريخ طبرى و مقتل الحسين عليه السلام خوارزمى، درخواهيم يافت كه آن حضرت همواره مى فرمودند:
من علم به شهادت دارم و از طرفى تكليف و وظيفه من حركت به سمت عراق است.
متن عبارت هايى كه امام حسين عليه السلام فرموده، چنين است. در موردى فرمود:
لأن اقتل بمكان كذا وكذا أحبُّ إليَّ أن تستحلّ بي يعني مكّة.2
در مورد ديگرى فرمود:
واللّه لأن أُقَتَل خارجاً منها بشبر أحَبُّ إليَّ من أن اقتل منها داخلاً منها بشبر وأيم اللّه، لو كنت في جحر هامة من هذه الهوام لاستخرجوني حتّى يقضوا في حاجتي واللّه ليعتدنّ عليّ كما اعتدت اليهود في السّبت.3
در سخن ديگرى فرمود:
واللّه لا يَدَعُوني حتّى يستخرجوا هذه العَلَقَة من جَوفي.
در مورد ديگرى فرمود:
إنّي رأيت رؤيا ورأيتُ فيها رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله وأَمَرَني بأمر، أنا ماض له ولست بمخبر بها حتّى اُلاقي عَمَلي.
در تعبير ديگرى آمده است:
اُلاقي ربّي.4
در جاى ديگر مى فرمايند:
لابدّ لي من مصرعي.
من بايد به محل قتل خودم برسم.
اين جمله در كتاب هاى معتبرى چون الطبقات الكبرى، سير اعلام النبلاء، مختصر تاريخ مدينة دمشق، البداية والنهايه ابن كثير و تاريخ حلب5 آمده است.6
در جايى ديگر مى فرمايند:
مهما يقضي اللّه من أمر يكن.
در مورد ديگرى از امام حسين عليه السلام سؤال شد: چرا در خروج از مكّه عجله مى كنيد؟ حضرت در پاسخ فرمودند:
لو لم اُعجل لاُخذت;7
اگر عجله نكنم، مرا دست گير مى كنند و به قتل مى رسانند.
در جاى ديگرى فردى به گمان خيرخواهى به آن حضرت مى گويد: شما به كوفه نرويد، آنان كسانى هستند كه پدر شما را به قتل رساندند و با برادر شما چنان رفتارى كردند. حضرت در جواب فرمودند:
إنّه ليس يخفى عَليّ ما قلت ورأيت، لكن اللّه لا يُغلب على أمره;8
آن چه را تو مى گويى مى دانم، ولى امر پروردگار دگرگون نمى شود.
اين سخن در الكامل فى التاريخ ابن اثير، البداية والنهايه و تاريخ طبرى آمده است.
به راستى كدام شيعه اى است كه در اين سخنان خدشه وارد كند و حال آن كه كسانى از غير شيعيان و افرادى كه با ولايت اهل بيت عليهم السلام و معرفت ايشان سر و كار ندارند، در قرن هاى دوم و سوم، اين مطالب را نقل كرده اند.
در كتاب كامل الزيارات كه از جمله كتاب هاى شيعيان است، اين گونه آمده است كه امام حسين عليه السلام فرمود:
لأن اقتلَ بيني وبين الحرم باع، أحبُّ إليّ من أن اقتل وبيني وبينه شبرٌ، ولئن أقتل بالطّف أحبُّ إليّ من أن اقتل بالحرم.9
آن حضرت پس از حركت از مكّه مكرمه نيز سخنانى در اين زمينه فرمودند كه فردى در بين راه با آن بزرگوار ملاقات كرد و مى خواست مانع حركت آن حضرت شود، ولى سيدالشهداء عليه السلام در پاسخ او چنين فرمودند:
لا يخفى عليّ شيءٌ ممّا ذكرت، ولكنّي صابر ومحتسبٌ إلى أن يقضى اللّه أمراً كان مفعولاً;10
آن چه تو ذكر كردى بر من مخفى نيست، ولى من شكيبايى مىورزم و... .
1 . تاريخ طبرى: 5 / 347، انساب الاشراف: 3 / 370، الاخبار الطوال: 231، الكامل فى التاريخ: 3 / 267، مروج الذهب: 3 / 64، سير اعلام النبلاء: 3 / 206، المنتظم: 5 / 325، الفتوح: 5 / 51، مقاتل الطالبيين: 63، تهذيب الكمال: 6 / 422، الاصابه: 1 / 332، تاريخ ابن خلدون: 3 / 22 و مدارك ديگر... .
2 . تاريخ الاسلام (شرح حال امام حسين عليه السلام) محقق اين كتاب مى گويد: اين روايت را طبرانى به شماره 2782 ـ 2859 تخريج نموده است و رجال حديث آن صحيح است، الطبقات الكبرى: 60، البداية والنهايه: 8 / 161، الفتوح: 5 / 111، الكامل فى التاريخ: 3 / 275، تاريخ طبرى: 5 / 385، سير اعلام النبلاء: 3 / 196، تهذيب الكمال: 6 / 420، مقتل الحسين عليه السلام خوارزمى: 1 / 216 و مدارك ديگر.
3 . انظر الطبقات الكبرى: 6 / 428.
4 . تاريخ الاسلام: 2 / 243، البداية والنهايه: 1 / 163، اُسد الغابه: 2 / 21، تهذيب الكمال: 6 / 418.
5 . نگارنده در اين موضوع از كتاب تاريخ حلب بهره هايى برده ام، از جمله آن موارد اين كه، كسانى كه بدن مبارك حضرت سيّدالشهداء عليه السلام را پامال اسب ها نمودند، ده نفر بودند و همگى اهل شام بودند و هيچ يك از اهل كوفه نبودند.
6 . الطبقات الكبرى: 58، سير اعلام النبلاء: 3 / 199، مختصر تاريخ مدينة دمشق: 7 / 140، البداية والنهايه: 8 / 163، تاريخ حلب: 116 ـ 120.
7 . تاريخ طبرى: 5 / 286، الارشاد: 2 / 68، بحار الأنوار: 44 / 365، البداية والنهايه: 8 / 166.
8 . الكامل فى التاريخ: 3 / 278، البداية والنهايه: 8 / 169، تاريخ طبرى: 5 / 399.
9 . كامل الزيارات: 151، حديث 182.
10 . الفصول المهمّه: 189 (فصل فى ذكر مخرجه عليه السلام الى العراق).