پيش تر اشاره شد كه گروهى از مردم كوفه با نوشتن نامه هايى يا با فرستادن نماينده، امام حسين عليه السلام را به كوفه دعوت كردند و بر اين امر اصرار ورزيدند. در اين بخش، به شناسايى و بررسى آن افراد مى پردازيم. اكنون اين پرسش مطرح است كه آيا دعوت كنندگان، شيعيان حقيقى و راستين اهل بيت عليهم السلام بوده اند؟! اگر از شيعيان بوده اند عاقبت و سرانجام آن ها چه شده است؟
وهّابيان و پيروانشان از اين پرسش استفاده كرده و مى گويند: خود شيعيان حسين بن على عليهما السلام را دعوت كردند و همان شيعيان او را كشتند و هم اكنون براى او عزادارى مى كنند(!)
اين سخن شبهه اى بيش نيست كه بايستى با تحقيق و بررسى پاسخ داده شود و مشخص شود كه چه كسانى امام حسين عليه السلام را به كوفه دعوت كردند؟
البته مراد از دعوت كنندگان همان شخصيت ها، اشراف و افراد موجّه شهر كوفه هستند، نه افراد عادى قبيله ها.
به راستى فراخوانان امام حسين عليه السلام به كوفه چه كسانى بوده اند؟ اين پرسش را با نگاهى به اوضاع آن روز كوفه بررسى و پاسخ مى گوييم.
وضعيت كوفه نابه سامان بود. نعمان بن بشير طبق دستورى كه داشت با مردم به مدارا رفتار مى كرد و فضايى امن براى همه ايجاد نموده بود، به گونه اى كه اصحاب حضرت مسلم عليه السلام رفته رفته مشخص و شناسايى شدند.
در چنين شرايطى، يزيد با سرجون به مشورت پرداخت. او به يزيد گفت: اگر پدرت زنده شود و به تو دستورى دهد از آن اطاعت مى كنى؟
يزيد گفت: آرى!
در اين هنگام سرجون نامه اى از معاويه را بيرون آورد و به يزيد نشان داد كه معاويه حكم ولايت كوفه را به خط خود براى عبيداللّه بن زياد نوشته بود كه در وقت مناسب، سرجون آن را به يزيد بدهد. اين مطلب در مدارك و منابع فراوانى آمده است.1
يكى از شواهد ما بر اين ادّعا كه شهادت امام حسين عليه السلام بنا بر نقشه پيشين معاويه بوده، همين نامه سرجون و اتّفاقات بعد از آن است.
يزيد پس از دريافت نامه پدر، ابلاغ حكم پدرش را به همراه نامه اى براى ابن زياد فرستاد. در آن نامه نوشت: يا مسلم را دست گير مى كنى و براى من مى فرستى و يا او را به قتل مى رسانى.
از سويى، نعمان والى سابق كوفه، محترمانه به طرف شام حركت كرد. وقتى به شام رسيد، يزيد او را به منصب رياست قوه قضائيه شام منصوب كرد و حال آن كه اگر نعمان در وظايف خود در كوفه سهل انگارى كرده بود، بايد او را سرزنش و بازخواست مى كرد، نه اين كه به او مقام ديگرى بدهند و بعد از مدتى به عنوان والى شهر حمص منصوب گردد.
ذهبى در معرفى نعمان مى نويسد: او از ياران نزديك و همراهان معاويه بود و بعد از اين كه او را از ولايت كوفه عزل كردند، نزد يزيد محترم و از جايگاه خاصى برخوردار بود.2
آيا از همه اين امور نمى توان حدس زد كه برخورد ملايم نعمان با حضرت مسلم عليه السلام و يارانش از روى نقشه و برنامه از قبل تعيين شده بود؟
1 . ر.ك: جمل من انساب الاشراف: 2 / 335، تاريخ طبرى: 5 / 356، الفتوح: 5 / 60، العقد الفريد: 4 / 377، مقتل الحسين عليه السلام: 1 / 198، البداية والنهايه: 8 / 152، تاريخ ابن خلدون: 3 / 22، الاصابه: 1 / 332، تهذيب التهذيب: 2 / 349، الامامة والسياسه: 2 / 8 (در اين منبع نامى از سرجون به ميان نيامده است); الكامل فى التاريخ: 4 / 22، تهذيب الكمال: 6 / 423.
2 . تاريخ الاسلام: حوادث 61 ـ 80 ، 261 ش 115.