در اين ميان برخى از عالمان اهل سنّت از اين راه وارد شده و اين مسئله را دست آويز مخالفت با سيّدالشهداء عليه السلام قرار داده اند كه از اين ميان، عبدالمغيث بن زهير حنبلى بغدادى درگذشته سال 583 هجرى است. سيره نويسان اهل سنّت در شرح حال او مى نويسند:
كان صالحاً متديّناً صدوقاً أميناً حسن الطريقة جميل السيرة حميد الأخلاق مجتهداً في اتّباع السنّة;1
او پيشوا، حافظ، محدّث، دنيا گريز، صالح، متدّين، بسيار راست گو، پرهيزگار، مطمئن و امين، داراى رفتار نيكو، يگانه در اخلاق و كوشا در تبعيت و پيروى از سنّت پيامبر بود.
وى كه داراى اين همه اوصاف، القاب و مقام بلند در نزد اهل سنّت است، كتابى در فضايل و مناقب يزيد بن معاويه تأليف كرده است. او از پيامبر در مدح معاويه چنين نقل مى كند كه فرمود:
اللّهمَّ اجعله هادياً واهد به;2
خدايا! معاويه را هدايت گر قرار ده و به مردم توفيق ده تا به واسطه معاويه هدايت شوند.
پس به مقتضاى اين حديث ما بايد ولايت فرزند معاويه را بپذيريم; چرا كه در ادامه مى گويد:
ومن كان هادياً لا يجوز أن يطعن عليه فيما اختاره من ولاية يزيد;3
كسى كه خودش هدايت گر است، جايز نيست كسى عليه او طعن و خدشه اى بزند و بگويد: چرا معاويه يزيد را جانشين خود نموده است؟
وى در ادامه مى افزايد:
ولاية يزيد ثبتت برضى الأمّة;4
ولايت يزيد با پذيرش همگان به اثبات رسيد.
خلاصه چينش مبانى علماى متعصّب اهل سنّت در يك جمله چنين است: به مقتضاى احاديثى كه از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله مبنى بر واجب بودن پيروى از خلفا و اميران رسيده، مى توان گفت: حسين بن على طغيان گر است!
آرى، همانا خواندن و نوشتن چنين سخنانى، هر قلب آكنده از محبّت حضرت سيّدالشهداء عليه السلام را دچار غم و پريشانى مى كند و اگر وظيفه ما دفاع از مذهب و مكتب اهل بيت عليهم السلام نبود، هرگز چنين كلماتى را نقل نمى كرديم.
آن گاه عبدالمغيث حنبلى بغدادى در پاسخ اشكالات بر يزيد مى نويسد: «به احترام پدرش نبايد چيزى به يزيد گفت».
آرى، نگوييد يزيد شرب خمر مى كرد. نگوييد يزيد بن معاويه با زن هاى مَحرمِ خويش نكاح مى كرد و كسى حقيقتى از كردارهاى يزيد را به گوش ديگران نرساند و...!
چرا نبايد چيزى گفت؟
چون به احترام پدر يزيد بايد سكوت كرد!
اين ها از جمله مطالب كتابى است كه حنبلى بغدادى در پوشاندن و مخفى نمودن حقايق تاريخى نوشته است.
ولى هرگز حقايق مخفى نمى ماند و حتّى گاهى حقايق امور بر قلم عالمان و انديشمندان آنان جارى مى شود و هر چند گفته هاى ابن عربى و عبدالمغيث حنبلى، منشأ و دليلى مى گردد كه برخى از متعصّبين از يزيد و اعمال ناشايست او دفاع كنند; ولى از طرف ديگر باعث شده است كه عالمان اهل سنّت در ردّ آنان سخن هايى بگويند و بنويسند; مانند حافظ ابوالفرج ابن جوزى حنبلى كه كتاب الردّ على المتعصب العنيد المانع من ذمّ يزيد را در ردّ كتاب عبدالمغيث حنبلى نوشته است. وى معاصر با عبدالمغيث و درگذشته سال 597 هجرى مى باشد.
البته كتاب عبدالمغيث كه در دفاع از يزيد بوده به دست ما نرسيده، ولى نوشته حافظ ابن جوزى در ردّ آن كتاب به دست ما رسيده است.
بزرگانى از اهل سنّت مانند ذهبى، ابن كثير دمشقى و ديگران تصريح مى كنند كه اى كاش عبدالمغيث چنين كتابى نمى نوشت.5
حال اگر از خود اين شخص; يعنى عبدالمغيث بن زهير حنبلى سؤال شود كه به چه دليل شما و امثال شما از يزيد بن معاويه دفاع مى كنيد، در جواب مى گويد:
إنّما قصدتُ كفَّ الألسنة عن لعن الخلفاء وإلاّ فلو فتحنا هذا لكان خليفة الوقت أحقّ باللعن;6
فقط به اين جهت از يزيد دفاع كردم تا با اين كار لعن خلفا را از سر زبان ها قطع كنم، وگرنه اگر از لعن خلفا جلوگيرى نكنيم و اجازه چنين كارى را بدهيم، همين خليفه زمان خودمان به لعن سزاوارتر است.
آرى، آنان بايد كارى كنند كه خلفا مورد لعن قرار نگيرند. تا كنون سخن از جلوگيرى لعن يزيد به جهت معاويه و عبداللّه بن عمر بود، امّا حالا سخن از خلفا به ميان آمد.
پس به تدريج راز مبارزه با شعائر حسينى و عزادارى حضرت سيّدالشهداء عليه السلام روشن مى شود. از طرفى ديگر علّت تلاش و همّت استوار شيعيان در برپايى عزاى سيّدالشهداء عليه السلام معلوم مى شود.
در عين حال، به حق خودشان سوگند كه با اين همه شكوه در برگزارى مراسم عزا و سوگوارى حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السلام، هنوز حقّ آن حضرت را ادا نكرده ايم و در اين مسئله بدهكاريم!
1 . شذرات الذهب: 4 / 275.
2 . الردّ على المتعصّب العنيد: 75.
3 . همان.
4 . همان: 77.
5 . سير أعلام النبلاء: 21 / 160.
6 . همان: 161.