شرح زيارت جامعه كبيره -11
اساس و ستون هاى خوبان
واژه «دعائم» جمع «دعامه» ـ به كسر دال ـ به معناى ستون است كه نگاه دار ساختمان است و بناى ساختمان روى آن پايه ساخته مى شود. اين همانند عمود خيمه است و به لحاظى مى توان «دعامه» را به عمود خيمه نسبت داد. بنابراين، ائمّه عليهم السلام ستون براى اخيار هستند.
اينك «اخيار» به چه معنا است؟ واژه «اخيار» جمع «خيّر» است. اخيار يعنى كسانى كه به خير متّصف هستند. پس «خير» به چه معناست؟ هر كارى كه از نظر معنوى مقرّب إلى اللّه باشد، خير است.
بنابراين، همه امور اعتقادى، عملى، اخلاقى و گفتارها و كردارها كه نقطه مقابل شرّ باشد، خير است و از نظر شارع مقدّس و در شريعت، مقرّب إلى اللّه است و انسان با انجام آن عمل خير محبوبيّت عند اللّه مى يابد.
هم چنين به جهت هر سخن يا فعلى كه انسان را در جامعه عقلا و در سيره آنان مدح كنند، آن سخن يا فعل خير خواهد بود.
پس دامنه مفهوم خير گستردگى وسعه بسيارى دارد كه همه وجودات را در همه ابعاد، اشكال و انواعش در بر مى گيرد و در مقابل شرّ است.
ائمه، ستون معرفت و عبادت
به نظر ما در رأس مصاديق «خير» و اتمّ آن ها دو چيز است:
1 . معرفت;
2 . عبادت.
وقتى خداوند متعال مى فرمايد: (وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَاْلإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ);1و شكى نيست كه عبادت بدون معرفت نمى شود و يا ارزش ندارد، و از طرفى ائمه مى فرمايند: «لولانا ما عرف اللّه»2 و «لولانا ما عبداللّه3 اگر ما نبوديم خداوند شناخته نمى شد، اگر ما نبوديم خداوند عبادت نمى شد» ـ شما دقت كنيد ـ نتيجه چه مى شود؟
1 . اين كه معرفت خدا، عبادت و اطاعت و بندگى او آن است كه ائمّه عليهم السلام بر آن بودند و هر معرفتى كه از خانه آنان خارج نشده باشد معرفت نيست و هر عبادت و عملى كه از آنان نقل نشده باشد اثر و ارزشى ندارد. پس تمام كسانى كه در عالَم معرفت به جايى رسيدند و در وادى اطاعت و عبادت قدمى برداشتند، از بركات خاندان رسالت بوده، و هر كه مورد تأييد آنان واقع شود قبولى او به امضا مى رسد.
2 . اين كه اگر ائمه عليهم السلام و تعليمات آنان نبود اساساً خلقتى وجود نداشت; نه انس و نه جن. پس آنان علّت خلقت هستند و سرّ خلقت در وجود آنان نهفته است.
بنابراين اگر كسى به خير ـ با تمام ابعادش يا بعض آن ها ـ متّصف شود; ائمّه عليهم السلام عمود و ستون وجودى او ـ از حيث اتّصاف آن فرد به خيريّت ـ هستند و آن حيثيّت از اهل بيت مستفاد است. پس اگر اين خير در بعدى از وجودش لحاظ شود و در هر مورد و مصداقى از مصاديقش مورد بحث قرار گيرد، مرجع و حَكَم، اهل بيت خواهند بود و ميزان براى خير و شرّ هستند كه بايد معيّن كنند كدام خير است و كدام شرّ.
پس ائمّه خير كسانى هستند كه به خير متّصف هستند; يعنى اصل خوانِ وجود خير و خيريّت به وجود ائمّه عليهم السلام قائم است.
اگر در زندگى در موردى شك كنيم كه خير است يا شرّ، براى تعيين آن از حيث حدوث و بقا بايستى به آن بزرگواران مراجعه كرد; چرا كه خيريّت اخيار و اتّصاف آن ها به اين وصف، به وجود اهل بيت عليهم السلام متقوّم است.
به راستى اين چه مقامى است؟ آيا اين مقام براى غير اهل بيت نيز حاصل مى شود و مى توان براى غير آنان چنين مقامى را تصوّر كرد؟
ما با ويژگى خير نه تنها در زيارت جامعه، ائمّه عليهم السلام را خطاب مى كنيم; بلكه قرآن و احاديث نبوى هم اين موضوع را تأييد مى كنند. سيره و واقع خارجى اهل بيت عليهم السلام نيز اين موضوع را اثبات مى نمايد.
از اين رو، همه كسانى كه مى خواهند اهل خير، متّصف به خير و معروف به خير باشند، بايستى خود را به اهل بيت عليهم السلام مستند كنند و راه ارتباطى گرچه باريك به سوى آنان پيدا نمايند.
خير در هر مذهب، مكتب و اُمّتى كه از اهل بيت عليهم السلام منقطع و بريده باشد وجود ندارد. اين سخن در واقع خارجى و عملى نيز همين گونه است. البته سخن در اين باره بسيار است; ولى بناى ما در اين اثر بر اختصار است كه محتوا بيشتر و عبارات كمتر باشد از اين رو گاهى به اشاره بسنده مى شود.
آرى، اهل بيت عليهم السلام ستون هاى اخيار هستند. به راستى هر كه به خيرات متّصف شود، بايستى به آن بزرگواران منتهى گردد. در طول تاريخ هر جايى خيرى بوده، به آنان منتهى بوده و هر جايى از آن بزرگواران منقطع باشد، خيرى ندارد.
واقعيّت اين است كه خير به معناى واسعه اش در نزد آنان است و تمام شرّها، ظلمت ها، گناه ها و خلاف ها نزد كسانى است كه با اهل بيت عليهم السلام ارتباط ندارند. با كمى انديشه به اين واقعيّت مى توان پى برد.
اين گفته هرگز غلوّ نيست، خداوند متعال طورى ائمّه اطهار عليهم السلام را تربيت كرده كه آن ها جز رضاى خدا را نمى خواهند و مردم را جز به سوى خدا دعوت نمى كنند; وقتى اين طور باشند، قهراً خير در آنان است و وقتى ديگران چنين نباشند، خيرى در آن ها وجود ندارد. امام صادق عليه السلام در خطاب به يكى از اصحابشان مى فرمايند:
إنّ اللّه عز وجلّ أدّب نبيّه على محبّته فقال: (وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظيم). ثمّ فوّض إليه فقال عز وجلّ: (وَما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)وقال عز وجلّ: (مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ).
ثمّ قال: وإنّ نبيّ اللّه فوّض إلى علي وائتمنه، فسلّمتم وجحد الناس. فواللّه لنحبّكم أن تقولوا إذا قلنا وأنْ تصمتوا إذا صمتنا. ونحن فيما بينكم وبين اللّه عز وجل. ما جعل اللّه لأحد خيراً في خلاف أمرنا;4
به راستى كه خداوند متعال پيامبر خود را بر مهر و محبّت خويش تربيت كرد و فرمود: «همانا تو داراى خلق و خوى عظيم هستى»; آن گاه تربيت را به آن حضرت واگذار كرد و فرمود: «آن چه را كه پيامبر آورده است بگيريد و از آن چه نهى كرده خوددارى كنيد» و فرمود: «آن كس كه از رسول خدا پيروى كند همانا از خداى تعالى پيروى كرده است».
سپس فرمود: پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله كار را به على عليه السلام سپرد و او را امين شمرد، در اين ميان شما شيعيان پذيرفتيد و تسليم شديد; ولى آن مردم (اهل سنّت) انكار كردند.
به خدا سوگند، ما شما را دوست داريم كه هر گاه گفتيم بگوييد و هر گاه سكوت كرديم، سكوت كنيد و ما واسطه ميان شما و خدا هستيم و خداى تعالى براى كسى در مخالفت كردن با امر ما خيرى قرار نداده است.
در اين روايت نيز مطالب بسيارى وجود دارد كه فعلاً محلّ شاهد اين است كه فرمودند: «ما جعل اللّه لأحد خيراً في خلاف أمرنا; خداى تعالى براى مخالف امر ما خيرى قرار نداده است». به راستى مگر در مخالفان اهل بيت عليهم السلام خيرى وجود دارد؟! مگر از غير راه آنان به خيرى مى شود رسيد؟ حتى اهل سنّت روايت كرده اند كه رسول اكرم صلى اللّه عليه وآله فرموده:
لو أنّ عبداً عبداللّه بين الركن والمقام ألف عام ثم ألف عام ولم يقل بمحبّتنا أهل البيت لأكبّه اللّه على منخره في النار.5
1. سوره ذاريات (51): آيه 56.
2. بحار الانوار: 26 / 107، حديث 10.
3. التوحيد، شيخ صدوق: 152، باب 12، حديث 9.
4. الكافى: 1 / 265، حديث 1.
5. ر.ك: تاريخ مدينة دمشق: 42 / 66، شرف النبي: 261، كفاية الطالب: 317، شواهد التنزيل: 1 / 553.
منبع:کتاب با پیشوایان هدایتگر – 1
نوشته آیت الله سید علی میلانی