ما در خصوص گفته هاى دهلوى، بايد به موارد زير اشاره كنيم:
1 . او مى گويد: بيان استدلال به اين آيه مبنى بر اثبات امامت حضرت على عليه السلام در بيشتر كتاب هاى شيعه، به اين شيوايى وجود ندارد.
او هم چنين ادّعا مى كند، حتى در بيشتر ادلّه ديگر شيعه نيز همين گونه است... .
شما با مراجعه به شيوه استدلال بزرگان ما به اين آيه كه در اين نوشتار نيز آورده شد، به خوبى دروغ بودن ادّعاى دهلوى را درمى يابيد; زيرا همين بيان دهلوى ـ يا به معنا و يا با عبارات مشابه و يكسان ـ در كتاب هاى بزرگان ما ديده مى شود.
2 . او اين مناقشات در اين آيه را از كلمات ناصبى ها مى داند و مى گويد: اهل سنّت از اهل بيت عليهم السلام در مقابل ناصبى ها دفاع مى كنند... .
اما ديديم كه ابن تيميه و ابن روزبهان در پاسخ به علاّمه حلى رحمه الله چه مطالبى را بيان كرده اند و حال آن كه دهلوى اين دست مطالب را به ناصبى ها نسبت داده است.
خدا را سپاس گزاريم كه با آن چه بر زبانشان جارى شد، واقعيت و حقيقت آنان بر همگان آشكار گرديده است.
3 . او معتقد است منظور از لفظ «أَنفُسَنا»، حضرت على نبوده و به معناى «نفس خود را حاضر مى سازيم» آمده است.
وى با هدف رد گفته شيعه كه شخص نمى تواند نفس خود را به چيزى فرابخواند، به عباراتى استشهاد كرده كه از گذشته تا كنون در كلام عرب رايج است.
ما درباره معناى مجازى آن عبارات با وى بحث نمى كنيم و ضمن اشاره به اعتراف تعدادى از بزرگان آن ها، مبنى بر اين كه انسان تنها مى تواند ديگران را فرابخواند نه نفس خود را،1 به اين سخن اكتفا مى كنيم كه بر اساس احاديث قطعى شيعه و سنّى، منظور از لفظ «أَنفُسَنا»، على عليه السلام است و گفته هاى اين شخص در حقيقت ناشى از خوددارى وى از پذيرش احاديث مذكور و تكذيب راويان و مؤلّفان بزرگ آن هاست و روشن است كه اين امرى غيرقابل قبول است.
4 . على عليه السلام را از «أَبناءَنا» دانسته است!!
در اين جا نيز، وى با نص روايات مخالفت نموده است.
پوشيده نيست كه اين اقدام وى، تلاشى است در جهت ناديده گرفتن اين موضوع كه بر اساس آيه، على عليه السلام، نفس پيامبر صلى الله عليه وآله است، چرا كه او مى داند در اين صورت آيه، بر تساوى پيامبر صلى الله عليه وآله با آن حضرت اشاره دارد، وگرنه على را مصداق «ابناءنا» دانستن نيز، اعتراف به برترى اوست.
با توجّه به مطالبى كه در پاسخ به ابن تيميه گفته شده; استشهاد دهلوى به آيات ديگر قرآن مقبول نيست. البته جاى بسى خرسندى است كه دهلوى بر خلاف ابن تيميه و ديگر ناصبى ها، حديث: «على از من است و من از او هستم» را پذيرفته است.
5 . وى در پاسخ به بحث تساوى و برابرى مى گويد:
«اگر منظور از برابرى و تساوى، برابرى در جميع صفات باشد لزوماً مى بايست على عليه السلام و پيامبر صلى الله عليه وآله در نبوّت، رسالت، خاتميّت، بعثت و نزول وحى... با هم برابر باشند و اگر مراد، برابرى در برخى صفات باشد; مدّعى نمى تواند ادّعاى امامت بلافصل را مطرح كند...».
در جواب بايد بگوييم: منظور، برابرى در تمامى صفات به جز نبوّت است، اما رسالت، خاتميّت و... كه او در ادامه ذكر كرده، به نبوّت مربوط است.
براساس آيه مباهله حضرت على عليه السلام از تمام كمالات پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به جز نبوّت برخوردار است. در حديثى آمده كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به على عليه السلام فرمود:
يا علي! ما سألت الله شيئاً إلاّ سألت لك مثله، ولاسألت الله شيئاً إلاّ أعطانيه، غير إنّه قيل لي: إنّه لا نبيّ بعدك;2
اى على! هر گاه از خداوند چيزى خواستم همانند آن را نيز براى تو درخواست كردم. هر چه خواستم خداوند به من عطا نمود، ولى به من گفته شد: پس از تو پيامبرى مبعوث نخواهد شد.
6 . سخن پايانى وى اين گونه است:
«اگر آيه بر امامت حضرت امير عليه السلام دلالت داشته باشد...».
در پاسخ اين سخن مى گوييم: حضرت على عليه السلام در زمان خود پيامبر صلى الله عليه وآله، مقام امامت ـ يعنى: وجوب تبعيّت بى چون و چرا از ايشان و سزاوارترى كامل او نسبت به ديگران ـ را داشت. با اين حال وى به طور كامل مطيع و فرمان بردار پيامبر صلى الله عليه وآله بود و تاريخ چنين چيزى را هرگز براى كسى جز ايشان، ثبت ننموده است.
با اين بيان، سخن پايانى دهلوى نيز از اعتبار ساقط مى شود.
1 . ر.ك: حاشية محيى الدين شيخ زادة بر تفسير بيضاوى: 1 / 634.
2 . اين حديث را گروهى از علماى اهل سنّت از جمله نسائى در كتاب الخصائص: حديث 146 و 147 نقل كرده اند.