گفتار خداى عز و جل به ابراهيم كه چهار پرنده بگير و سپس آنان را در گرد خود قرار بده‏

alkhesal

قول الله عز و جل لإبراهيم ع فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ الآية

146 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو سُمَيْنَةَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْكُوفِيُّ عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى‏ كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً الآْيَةَ قَالَ أَخَذَ الْهُدْهُدَ وَ الصُّرَدَ وَ الطَّاوُسَ وَ الْغُرَابَ فَذَبَحَهُنَّ وَ عَزَلَ رُءُوسَهُنَّ ثُمَّ نَحَزَ أَبْدَانَهُمْ فِي الْمُنْحَازِ بِرِيشِهِنَّ وَ لُحُومِهِنَّ وَ عِظَامِهِنَّ حَتَّى اخْتَلَطَتْ ثُمَّ جَزَّأَهُنَّ عَشْرَةَ أَجْزَاءٍ عَلَى عَشْرَةِ أَجْبُلٍ ثُمَّ وَضَعَ عِنْدَهُ حَبّاً وَ مَاءً ثُمَّ جَعَلَ مَنَاقِيرَهُنَّ بَيْنَ أَصَابِعِهِ ثُمَّ قَالَ ائْتِينَ سَعْياً بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَتَطَايَرَ بَعْضُهَا إِلَى بَعْضِ اللُّحُومِ وَ الرِّيشِ وَ الْعِظَامِ حَتَّى اسْتَوَتِ الْأَبْدَانُ كَمَا كَانَتْ وَ جَاءَ كُلُّ بَدَنٍ حَتَّى الْتَزَقَ بِرَقَبَتِهِ الَّتِي فِيهَا رَأْسُهُ وَ الْمِنْقَارُ فَخَلَّى إِبْرَاهِيمُ عَنْ مَنَاقِيرِهِنَّ فَوَقَعْنَ وَ شَرِبْنَ مِنْ ذَلِكَ الْمَاءِ وَ الْتَقَطْنَ مِنْ ذَلِكَ الْحَبِّ ثُمَّ قُلْنَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ أَحْيَيْتَنَا أَحْيَاكَ اللَّهُ فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ بَلِ اللَّهُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ فَهَذَا تَفْسِيرُ الظَّاهِرِ قَالَ ع وَ تَفْسِيرُهُ فِي الْبَاطِنِ خُذْ أَرْبَعَةً مِمَّنْ يَحْتَمِلُ الْكَلَامَ فَاسْتَوْدِعْهُمْ عِلْمَكَ ثُمَّ ابْعَثْهُمْ فِي أَطْرَافِ الْأَرَضِينَ حُجَجاً لَكَ عَلَى النَّاسِ وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ يَأْتُوكَ دَعَوْتَهُمْ بِالاسْمِ الْأَكْبَرِ يَأْتُونَكَ سَعْياً بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏

قَالَ مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ الَّذِي عِنْدِي فِي ذَلِكَ أَنَّهُ ع أُمِرَ بِالْأَمْرَيْنِ جَمِيعاً وَ رُوِيَ أَنَّ الطُّيُورَ الَّتِي أُمِرَ بِأَخْذِهَا الطَّاوُسُ وَ النَّسْرُ وَ الدِّيكُ وَ الْبَطُّ وَ سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ طَيْفُورٍ يَقُولُ فِي قَوْلِ إِبْرَاهِيمَ ع رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى‏ الآْيَةَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ إِبْرَاهِيمَ أَنْ يَزُورَ عَبْداً مِنْ عِبَادِهِ الصَّالِحِينَ فَزَارَهُ فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي الدُّنْيَا عَبْداً يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ اتَّخَذَهُ خَلِيلًا قَالَ إِبْرَاهِيمُ وَ مَا عَلَامَةُ ذَلِكَ الْعَبْدِ قَالَ يُحْيَى لَهُ الْمَوْتَى فَوَقَّعَ لِإِبْرَاهِيمَ أَنَّهُ هُوَ فَسَأَلَهُ أَنْ يُحْيِيَ لَهُ الْمَوْتَى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‏ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي يَعْنِي عَلَى الْخَلَّةِ وَ يُقَالُ إِنَّهُ أَرَادَ أَنْ يَكُونَ لَهُ فِي ذَلِكَ مُعْجِزَةٌ كَمَا كَانَتْ لِلرُّسُلِ وَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ ع سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ يُحْيِيَ لَهُ الْمَيِّتَ فَأَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُمِيتَ لِأَجْلِهِ الْحَيَّ سَوَاءً بِسَوَاءٍ وَ هُوَ أَنَّهُ لَمَّا أَمَرَهُ بِذَبْحِ ابْنِهِ إِسْمَاعِيلَ وَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ إِبْرَاهِيمَ ع أَنْ يَذْبَحَ أَرْبَعَةً

مِنَ الطَّيْرِ طَاوُساً وَ نَسْراً وَ دِيكاً وَ بَطّاً فَالطَّاوُسُ يُرِيدُ بِهِ زِينَةَ الدُّنْيَا وَ النَّسْرُ يُرِيدُ بِهِ الْأَمَلَ الطَّوِيلَ وَ الْبَطُّ يُرِيدُ بِهِ الْحِرْصَ وَ الدِّيكُّ يُرِيدُ بِهِ الشَّهْوَةَ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ يَحْيَى قَلْبُكَ وَ يَطْمَئِنَّ مَعِي فَاخْرُجْ عَنْ هَذِهِ الْأَشْيَاءِ الْأَرْبَعَةِ فَإِنَّهُ إِذَا كَانَتْ هَذِهِ الْأَشْيَاءُ فِي قَلْبٍ فَإِنَّهُ لَا يَطْمَئِنُّ مَعِي وَ سَأَلْتُهُ كَيْفَ قَالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ مَعَ عِلْمِهِ بِسِرِّهِ وَ حَالِهِ فَقَالَ إِنَّهُ لَمَّا قَالَ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى‏ كَانَ ظَاهِرُ هَذِهِ اللَّفْظَةِ تَوْهِيماً «تُوهِمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ يَتَيَقَّنُ فَقَرَّرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِسُؤَالِهِ عَنْهُ إِسْقَاطاً لِلتُّهَمَةِ عَنْهُ وَ تَنْزِيهاً لَهُ مِنَ الشَّكِ‏

146- امام صادق (ع) فرمود: بيان گفتار خداى عز و جل كه فرمود: چهار پرنده براى خود بگير و آنان را برگرد خود قرار بده و بهر كوهى پاره‏اى از آنان بگذار فرمود: ابراهيم، هدهد و صرد و طاوس و كلاغ را گرفت و سربريد و سرشان را بيك سو نهاد سپس پيكرشان را با پرها و گوشت و استخوان در هاون كوبيد تا بهم در آميخت سپس آنها را ده قسمت كرد و بر ده كوه گذاشت سپس آب و دانه‏اى در كنار خود نهاد و نوك پرنده‏ها را بميان انگشتان خود گرفت سپس گفت: باذن خداى عز و جل هر چه زودتر نزد من آئيد گوشتها و پرها و استخوانها بسوى يك ديگر به پرش در آمدند تا پيكرها بصورت اوليه درست شد و هر پيكرى آمده و بگردنى كه سر و منقارش در آن بود چسبيد ابراهيم نوك‏هاى پرنده‏ها را رها كرد پرنده‏ها بر كنار آب فرود آمدند و آب آشاميدند و دانه برچيدند سپس گفتند: اى پيغمبر خدا هم چنان كه ما را زنده كردى خداى زنده‏ات نگهدارد ابراهيم فرمود: بلكه خداوند زنده ميكند و ميميراند اين تفسير ظاهر آيه است امام (ع) فرمود: و تفسير آيه از نظر باطن اين است كه چهار نفر از سخن‏سنجان را انتخاب كن و دانش خود را ب‏آنان بياموز و سپس آنان را بنمايندگى از طرف خود باطراف زمين بفرست و هر گاه خواستى كه نزدت آيند بنام بزرگ خدا آنان را ميخوانى كه باذن خدا شتابان نزد تو خواهند آمد.

كلام مصنف‏

مصنف اين كتاب گويد: بعقيده من در اين باره آن حضرت بهر دو جهت مأمور بود و روايت شده است پرنده‏هائى كه دستور گرفتنشان را داشت طاوس بود و كركس و خروس و مرغابى و شنيدم از محمد بن عبد اللَّه بن محمد بن طيفور در بيان گفتار ابراهيم كه عرض كرد پروردگارا مرا بنما كه مردگان را چگونه زنده ميكنى ميگفت كه خداى عز و جل دستور داد كه ابراهيم بنده‏اى از بندگان شايسته خدا را زيارت كند ابراهيم آن بنده را ديد و چون با او سخن گفت ابراهيم را گفت كه خداى تبارك و تعالى را بنده‏اى است كه ابراهيمش خوانند خداوند او را بدوستى خود مفتخر فرموده است.

ابراهيم گفت اين بنده را نشان چيست؟ گفت: نشانه‏اش اينكه خداوند مرده را براى او زنده خواهد كرد ابراهيم را بخاطر رسيد كه آن بنده خود او است از اين جهت از خداوند خواست كه مرده را براى او زنده گرداند خدا فرمود: مگر زنده شدن مردگان را باور ندارى؟ عرض كرد: چرا ولى براى اينكه دلم مطمئن گردد و مقصودش اطمينان بدوستى خداوند بود و گفته شده است كه ابراهيم مى‏خواست او نيز اين معجزه را داشته باشد مانند ساير پيغمبران كه معجزه داشتند و از خداوند خواست كه مرده را براى او زنده كند خداوند بابراهيم دستور داد كه در برابر اين كرامت بايستى او نيز زنده‏اى را بكشد و اين دستور همان هنگام بود كه مأمور شد فرزندش اسماعيل را سر ببرد و خداى عز و جل بابراهيم دستور داد كه چهار پرنده را سر ببرد طاوس و كركس و خروس و مرغابى و غرض خداوند از طاوس آرايش دنيا بود و از كركس مقصود آرزوى دراز و مرغابى كناية از حرص و خروس اشارة بشهوت بود خداى عز و جل ميفرمود اگر دوست دارى كه دلت زنده شود و آرام دلت من باشم از اين چهار چيز بيرون شو كه اگر اين چيزها در دلى باشد آن دل بمن آرام نخواهد گرفت پرسيدم‏اش خداوند چرا فرمود: مگر باور ندارى؟ با اينكه از حال و دلش آگاه بود گفت: چون ابراهيم گفت پروردگارا بمن بنما مردگان را چگونه زنده ميكنى و ظاهر اين گفتار، ديگران را بگمان مى‏انداخت كه ابراهيم يقين ندارد خداوند اين پرسش را از او فرمود تا اين تهمت از او بيفتد و دامن‏اش از آلايش بترديد پاك گردد.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: