خطبه 152 نهج البلاغه
«قد طلع طالع و لمع لامع ، ولاح لائح ، و اعتدل مائل و استبدل الله بقوم قوما و بيوم يوما و انتظرنا الغير انتظار المجدب المطر و انما الائمه قوام الله علي خلقه...»
طلوع کنندهاي طالع شد ، و درخشندهاي درخشيد و آشکار شوندهاي آشکار گرديد ، آنچه به انحراف گرائيده بود به حق و اعتدال برگشت ، خداوند گروهي را به گروهي تبديل و روزي را در برابر روزي قرار داد.
جز اين نيست که امامان (بر حق) پاسداران الهي ، بر خلق خدا هستند و آگاهان مراقب از طرف او بر بندگانش ، کسي به بهشت نخواهند رفت مگر اينکه آنان را بشناسند و هيچکس به دوزخ نخواهد رفت جز آنکه پيشوايان (بر حق) را انکار کند و آنان او را جزو پيروان خود ندانند.
ناگفته معلوم است که مقصود از اين سخن که شرط رفتن به بهشت را شناخت امامان و مايهي رفتن به جهنم را عدم شناخت امامان عليهم السلام اعلام نموده شناسائي امامان دروغين و پيشوايان ظلم و گمراهي نيست.
بنابر اين معاويهها ، يزيدها ، مروانها ، عبدالملکها ، هشامها از بني اميه و سفاحها ، منصورها ، هرونها ، مامونها ، متوکلها ، معتمدها. و ديگران از بني العباس ( که سراسر عمرشان به کشتار اهل بيت پيامبر و قتل و غارت مومنين و سادات و پر کردن زندانها از افراد بيگناه و راه انداختن مجالس شراب و قمار و زنا و هتک اسلام و انواع جنايات طي گرديد) کساني نبودند که شناخت آنها شرط سعادت و عدم شناخت آنها مايهي گرفتاري باشد.
آري اگر مقصود از اين کلام افراد نامبرده باشد زمامداران خائن کشورها و مناطق مسلمان نشين و نوکران خود فروخته استعمار نيز دست کمي از آنان نداشته و بايد آنها هم معرفتشان مايهي سعادت و ناشناسي آنها مايهي جهنم باشد و اين مطلبي است که هيچ مسلمان عاقلي زير بار آن نميرود.
چنانکه هدف از شناسائي امامان راستين شناختن نام آنها و نام پدرانشان و اطلاع بر تاريخ ولادت و گذشتشان نيست.
بلکه هدف اصلي از اين وظيفه بزرگ اسلامي شناختن امام است با ويژهگيهاي علمي و سيره اخلاقي ، اجتماعي ، سياسي و ديگر شئون شخصي و امامتي و اعتراف عقيدتي و عملي بمقام ولايت او.
و مقصود از شناخت آنان مردم را شناختن بعنوان شيعه و در خط پيروي آنان بودن است و درست اين همان معرفت و شناسائي طرفيني مايه رفتن به بهشت و رهائي از جهنم است.
اکنون با توجه به جملات «الائمه قوام الله علي خلق» و عرفائه علي عباده» به اين نکته پي خواهيم برد که بايد در هر عصر و دورهاي از اعصار و دورانهاي اسلامي کسي وجود داشته باشد که تحت عنوان «امام» و «پيشوا» قائم بر خلق خدا و مراقب بر بندگان او باشد اين يک حقيقتي است غير قابل انکار که جز بر اساس عقيده شيعه درباره دوازده امام و تولد و حيات امام دوازدهم بر هيچ فرقهاي از ديگر فرق اسلامي منطبق نخواهد شد.
بدين ترتيب تنها کسي که ميتواند از بين اقشار و تودههاي مختلف اسلامي يا از بين پيشوايان ديني و رهبران اسلامي مصداق بي چون و چراي سخن امم اميرالمومنين (ع) باشد ، همانا حضرت بقيه الله الاعظم مهدي منتظر حجه بن الحسن العسکري (ع) خواهد بود که گذشته از شيعه ، بيش از يکصد و بيست نفر از بزرگان علماي اهل سنت و مراجع درجه اول حديثي ، تاريخي و ادبي آنها اعتراف به ولادت و حيات و غيبت و نيز قيام جهاني حضرتش در آينده کردهاند.
آري او هم اکنون در هر کجا که هست به وظيفه قائميت بر خلق خدا مشغول و به گفته محقق طوسي عليه الرحمه «وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا» [1] اصل وجود امام لطف است و تصرف و دخالتش در امور لطفي ديگر و عدم يا غيبتش از ناحيه ما است.
________________________________________
[1] به شرح تجريد علامه و شرح تجريد قوشجي مراجعه شود.
منبع :کتاب مهدی منتظر(عج) در نهج البلاغه
نوشته مهدی فقیه ایمانی