اولاً: اگر در اخبار اهل بیت ـ علیهم السلام ـ تأمل شود معلوم مى گردد که مقام نبوت و امامت یک مقام ظاهرى ناچیز نیست که هر کسى صلاحیت آن را داشته باشد بلکه نبوت مقام ارجمندى است که شخص واجد آن مقام با حق تعالى ارتباط و اتصال داشته از افاضات و علوم عوالم غیبى برخوردار مى شود، احکام و قوانین الهى بر باطن و قلب نورانیش وحى و الهام مى گردد و به طورى آنها را دریافت مى کند که از هر گونه خطا و اشتباهى معصوم است. همینطور ولایت و امامت مقام بزرگى است که واجد آن مقام به طورى احکام خدایى و علوم نبوت را تحمل و ضبط مى کند که خطا و نسیان و عصیان در ساحت وجود مقدسش راه ندارد و همواره با عوالم غیبى مرتبط بوده و از افاضات و اشراقات الهى بهره مند مى گردد.
بواسطه علم و عمل ،پیشوا و امام انسانیت و نمونه و مظهر دین و حجت خداوندى است، معلوم است که هر کسى قابلیت و استعداد احراز این مقام شامخ را ندارد بلکه باید از حیث روح در مرتبه اعلاى انسانیت باشد تا لیاقت ارتباط با عوالم غیبى و دریافت علوم و ضبط آنها را واجد باشد و از حیث ترکیبات جسمانى و قواى دماغى در کمال اعتدال باشد تا بتواند حقایق عالم هستى و افاضات غیبى را بدون خطا و اشتباه به عالم الفاظ و معانى تنزل دهد و به مردم ابلاغ کند پس پیغمبر و امام از حیث آفرینش ممتازند و به واسطه همین استعداد و امتیاز ذاتى است که خداوند متعال آنان را به مقام شامخ نبوت و امامت انتخاب مى کنند، این امتیاز از همان اوان کودکى در وجود آنهان موجود است لکن هر وقت که صلاح بود و شرایط موجود شد و مانعى در کار نبود آن افراد برجسته رسماً به مقام و منصب نبوت و امامت معرفى مى شوند این انتخاب و نصب ظاهرى چنانکه گاهى بعد از بلوغ یا در زمان بزرگى انجام مى گیرد ممکن است در ایام کودکى تحقق پذیرد.
چنانکه حضرت عیسى ـ علیه السلام ـ در گهوراه با مردم سخن گفت و خودش را پیغمبر و صاحب کتاب معرفى نمود. خداوند متعال در سوره مریم مى فرماید: "فاشارت الیه قالوا: کیف نکلم من کان فى المهد صبیاً. قال انى عبداللَّه آتانى الکتاب و جعلنى نبیاً و جعلنى مبارکاً این ما کنت و اوصانى بالصلوة و الزکوة ما دمت حیاً[2]" مریم به عیسى اشاره کرد، گفتند: "چگونه با کودکى که در گهواره است سخن بگوییم؟! عیسى گفت من بنده خدایم که مرا کتاب داده و به پیغمبرى برگزیده است و هر کجا باشم مبارک گردانیده و به نماز و زکوة تا زنده باشم سفارش کرده است.
از این آیه و آیات دیگر استفاده مى شود که حضرت عیسى ـ علیه السلام ـ از همان کودکى و ایام صغر پیغمبر و صاحب کتاب بوده است.
بنابراین هیچ مانعى ندارد که کودکى در سن پنج سالگى با عوالم غیبى ارتباط داشته باشد و به وظیفه سنگین خزانه داراى و ضبط و تبلیغ احکام منصوب گردد و در انجام وظیفه خویش و اداى این امانت بزرگ کاملاً نیرومند و مقتدر باشد.[3]
ثانیاً: حضرت امام جواد ـ علیه السلام ـ هم در هنگام وفات پدرش نه ساله و یا هفت ساله بوده و امام رضا ـ علیه السلام ـ او را به عنوان جانشین خود معرفى نمود[4]، که سخنان و مناظرات امام جواد ـ علیه السلام ـ و حل مشکلات بزرگ علمى و فقهى توسط آن حضرت تحسین و اعجاب دانشمندان اسلامى اعم از شیعه و سنى را بر انگیخته و آنان را به تعظیم در برابر عظمت علمى امام وا داشته است و هر کدام او را به نحوى ستوده اند و به عنوان نمونه:
سبط بن جوزى مى گوید: (اما جواد ـ علیه السلام ـ) در علم و تقوا و زهد و بخشش بر روش پدرش بود.[5]
ابن حجر هیتمى به اعلمیت امام جواد ـ علیه السلام ـ اعتراف نموده مى نویسد: مأمون او را به دامادى انتخاب کرد زیرا با وجود کمى سن از نظر علم و آگاهى و حلم و بر همه دانشمندان برترى داشت.[6]
ثالثاً: ائمه اطهار ـ علیه السلام ـ هم موضوع صغر سِنّ آن جناب را پیش بینى کرده و اعلام نموده اند تا مورد اعتراض مخالفین و معاندین قرار نگیرد. به عنوان نمونه:
قال ابو جعفر ـ علیه السلام ـ : "صاحب هذالامر اصغرنا سناً و اخملنا شخصاً[7]" حضرت امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ فرمود: حضرت صاحب الامر سن مبارکش از ما کمتر و گمنام تر است.
رابعاً: با اینکه آفرینش و خلقت ویژه انبیاء و ائمه طورى است که نمى توان آن را به افراد عادى مقایسه کرد مع الوصف در بین اطفال عادى هم گاهى افراد نادرى دیده مى شوند که از حیث استعداد و حافظه نابغه عصر خویش بوده و قواى دماغى و ادراکات آنان از مردان چهل ساله هم بهتر است ابو على سینا فیلسوف نامى از این افراد شمرده مى شود از وى نقل شده است که گفته: چون به حد تمیز رسیدم مرا به معلم قرآن سپردند و پس از آن معلم ادب پس هر چه را شاگردان بر استاد ادیب قرائت مى کردند من همه را حفظ نمودم. بعلاوه آن،استاد مرا به کتابهاى ذیل تکلیف کرد: "الصفات" و "غریب المصنف" و "ادب الکاتب" و "اصلاح المنطق" و "العین" و "شعر و حماسه" و "دیوان رومى" و "تصریف مازنى" و "نحو سیبویه" پس همه را در مدت یک سال و نیم حفظ کردم و اگر تعویق استاد نبود در کمتر از این مدت حفظ مى کردم. پس از آن شروع کردم به یاد گرفتن فقه و چون به دوازده سالگى رسیدم بر طبق مذهب ابى حنیفه فتوى مى دادم پس از آن شروع کردم به علم طب و "قانون" را در سن شانزده سالگى تصنیف نمودم و در سِنّ بیست و چهار سالگى خودم را در تمام علوم متخصص مى دانستم.[8]
درباره فاضل هندى گفته شده: "قبل از رسیدن به سن سیزده سالگى تمام علوم معقول و منقول را تکمیل کرده بود و قبل از دوازده سالگى به تصنیف کتاب پرداخت[9] و همچنین نابغه عصر ما سید محمد حسین طباطبایى.
بنابراین در صورتى که اطفال نابغه، داراى چنان مغز و قوایى باشند که در سنین خرد سالى از عهده حفظ هزاران مطالب گوناگون و حل مشکلات و غوامض علوم بر آیند و نیروى محیر العقول آنان باعث اعجاب گردد پس چه استبعادى دارد که خداوند متعال حضرت بقیةاللَّه و حجّت حق و علت مبقیه انسانیت را در سن پنج سالگى به ولایت منصوب گرداند و تحمل و ضبط احکام را به عهده اش واگذار کند.[10]
نتیجه آنکه عقلاً و وقوعاً هیچ استبعادى ندارد که حضرت صاحب الامر (عج) در سن پنج سالگى پیشوایى مسلمین را به عهده بگیرد.
------------------------------------------------
[1] . مریم/29.
[2] . مریم/29.
[3] . ابراهیم امینى، دادگستر جهان (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، ص1373) ص122-121.
[4] . اثبات الوصیه، ص161.
[5] . سبط بن جوزى، تذکرة الخواص، مکتبة الحیدریه، 1383 ه ق، ص359.
[6] . ابن حجر هیتمى، صواعق المحرقه (ط 2، قاهره، مکتبة القاهره، 1385 ه ق) ص205.
[7] . مجلسى، بحار الانوار، (اسلامیه) ج51، ص38.
[8] . دادگستر جهان، ابراهیم امینى (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، 1373) ص124-123، به نقل از هدیة الاصباب، ط تهران، سال 1329، ص76.
[9] . هدیة الاصباب، ط تهران، 1329، ص228.
[10] . ابراهیم امینى، دادگستر جهان، (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، 1373) ص124