ترجمه خطبه 111 نهج البلاغه - هشدار از دنيا پرستى و دنیای حرام

فهرست مطالب
1- هشدار از دنيا پرستى
2- شناخت ماهيّت دنيا
3 -روش برخورد با دنيا
4 -عبرت از گذشتگان
5 -پرهيز از دنياى حرام

1- هشدار از دنيا پرستى
پس از ستايش پروردگار، همانا من شما را از دنياى حرام مى ‏ترسانم، زيرا در كام شيرين، و در ديده انسان سبز و رنگارنگ است، در شهوات و خواهش ‏هاى نفسانى پوشيده شده، و با نعمت‏هاى زود گذر دوستى مى ‏ورزد، با متاع اندك زيبا جلوه مى ‏كند، و در لباس آرزوها خود را نشان مى‏ دهد، و با زينت غرور خود را مى ‏آرايد، شادى آن دوام ندارد، و كسى از اندوه آن ايمن نيست.
2- شناخت ماهيّت دنيا
دنياى حرام بسيار فريبنده و بسيار زيان رساننده است، دگرگون شونده و ناپايدار، فنا پذير و مرگبار، و كشنده ‏اى تبهكار است، و آنگاه كه به دست آرزومندان افتاد و با خواهش ‏هاى آنان دمساز شد مى‏ نگرند كه جز سرابى بيش نيست كه خداى سبحان فرمود: «زندگى چون آبى ماند كه از آسمان فرو فرستاديم و به وسيله آن گياهان فراوان روييد سپس خشك شده، باد آنها را پراكنده كرد و خدا بر همه چيز قادر و تواناست». كسى از دنيا شادمانى نديد جز آن كه پس از آن با اشك و آه روبرو شد، هنوز با خوشى‏ هاى دنيا روبرو نشده است كه با ناراحتيها و پشت كردن آن مبتلا مى ‏گردد، شبنمى از رفاه و خوشى دنيا بر كسى فرود نيامده جز آن كه سيل بلاها همه چيز را از بيخ و بن مى ‏كنند. هر گاه صبحگاهان به يارى كسى برخيزد، شامگاهان خود را به ناشناسى مى‏ زند، اگر از يك طرف شيرين و گوارا باشد از طرف ديگر تلخ و ناگوار است. كسى از فراوانى نعمت‏هاى دنيا كام نگرفت جز آن كه مشكلات و سختى ‏ها دامنگير او شد، شبى را در آغوش امن دنيا به سر نبرده جز آن كه صبحگاهان بال‏هاى ترس و وحشت بر سر او كوبيد، بسيار فريبنده است و آنچه در دنياست نيز فريبندگى دارد، فانى و زودگذر است، و هر كس در آن زندگى مى ‏كند فنا مى‏ پذيرد.  
3 -روش برخورد با دنيا
در زاد و توشه آن جز تقوا خيرى نيست. كسى كه به قدر كفايت از آن بردارد در آرامش به سر مى‏ برد، و آن كس كه در پى به دست آوردن متاع بيشترى از دنيا باشد وسائل نابودى خود را فراهم كرده، و به زودى از دست مى‏ رود. بسا افرادى كه به دنيا اعتماد كردند، ناگهان مزه تلخ مصيبت را بدانها چشاند و بسا صاحب اطمينانى كه به خاك و خونش كشيد. چه انسان‏هاى با عظمتى را كه خوار و كوچك ساخت، و بسا فخر فروشانى را كه به خاك ذلّت افكند. حكومت دنيا نا پايدار، عيش و زندگانى آن تيره و تار، گواراى آن شور، و شيرينى آن تلخ، غذاى آن زهر، و اسباب و وسائل آن پوسيده است، زنده آن در معرض مردن، و تندرست آن گرفتار بيمارى است، حكومت آن بر باد رفته، و عزيزان آن شكست خورده، متاع آن نكبت آلود و پناه آورنده آن و غارت زده خواهد بود.
4 -عبرت از گذشتگان
آيا شما در جاى گذشتگان خود به سر نمى‏ بريد كه عمرشان از شما طولانى‏ تر و آثارشان با دوام‏تر و آرزويشان درازتر و افرادشان بيشتر و لشكريانشان انبوه‏ تر بودند دنيا را چگونه پرستيدند و آن را چگونه بر خود گزيدند  و سپس از آن رخت بر بستند و رفتند:
بى توشه‏ اى كه آنان را براى رسيدن به منزلگاه كفايت كند و بى مركبى كه آنان را به منزلشان رساند. آيا شنيده‏ ايد كه دنيا خود را فداى آنان كرده باشد يا به گونه ‏اى يارى شان داده يا با آنان به نيكى به سر برده باشد نه هرگز بلكه سختى و مشكلات دنيا چنان به آنها رسيد كه پوست و گوشتشان را دريد، با سختى ‏ها آنان را سست و با مصيبت‏ ها ذليل و خوارشان كرد و بينى آنان را به خاك ماليد و لگد مال كرد و گردش روزگار را بر ضد آنها برانگيخت. شما ديديد كه دنيا آن كس را كه برابر آن فروتنى كرد، و آن را برگزيد، و بر همه چيز مقدّم داشت، كه گويا جاودانه مى‏ ماند، نشناخت و روى خوش نشان نداد تا آن كه از دنيا رفت آيا جز گرسنگى توشه‏ اى به آنها سپرد آيا جز در سختى فرودشان نياورد و آيا روشنى دنيا جز تاريكى و سرانجامش جز پشيمانى بود
5 -پرهيز از دنياى حرام
آيا شما چنين دنيايى را بر همه چيز مقدم مى ‏داريد و بدان اطمينان مى ‏كنيد يا در آرزوى آن به سر مى ‏بريد پس دنيا بد خانه ‏اى است براى كسى كه خوشبين باشد، و يا از خطرات آن نترسد. پس بدانيد-  و مى ‏دانيد-  كه آن را ترك مى ‏كنيد و از آن رخت بر مى ‏بنديد و پند گيريد از آنها كه گفتند: «چه كسى از ما نيرومندتر است» سپس آنان را به گورهايشان سپردند بى آن كه سواره كارانشان خوانند، و در قبرها فرود آوردند بى آن كه همسايگانشان نامند، از سطح زمين، قبرها، و از خاك كفن‏ها، و از استخوان‏هاى پوسيده همسايگانى پديد آمدند كه هيچ خواننده ‏اى را پاسخ نمى‏ دهند و هيچ ستمى را باز نمى ‏دارند و نه به نوحه‏ گرى توجّهى دارند. نه از باران خوشحال و نه از قحط سالى نوميد مى ‏گردند. گرد هم قرار دارند و تنهايند، همسايه يكديگرند امّا از هم دورند، فاصله ‏اى با هم ندارند ولى هيچ گاه به ديدار يكديگر نمى ‏روند. نزديكان از هم دورند بردبارانى هستند كه كينه‏ ها از دل آنان رفته، بى خبرانى كه حسد در دلشان فرو مرده است. نه از زيان آنها ترسى، و نه به دفاع آنها اميدى وجود دارد. درون زمين را به جاى سطح آن براى ماندن انتخاب كردند و خانه‏ هاى تنگ و تاريك را به جاى خانه‏ هاى وسيع برگزيدند. به جاى زندگى با خويشاوندان، غربت را، و به جاى نور، ظلمت را برگزيدند، به زمين باز گشتند چونان كه در آغاز آن را پا برهنه و عريان ترك گفتند، و با اعمال خود به سوى زندگى جاويدان و خانه هميشگى كوچ كردند، آنسان كه خداى سبحان فرمود: «چنانكه آفرينش را آغاز كرديم، آن را باز مى‏ گردانيم، وعده اى بر ماست و همانا اين كار را انجام خواهيم داد».

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن