ترجمه خطبه 221نهج البلاغه - هشدار از غفلت زدگى‏ها و شرح حالات رفته گان و ...

(پس از خواندن آيه 1 سوره تكاثر «افزون طلبى شما را به خود مشغول داشته تا آنجا كه به ديدار قبرها رفتيد»  فرمود)
فهرست مطالب
1 -هشدار از غفلت زدگى ‏ها
2 -شرح حالات رفتگان
3 -پيام مردگان
4 -عبرت از گذشتگان
5 -سختى‏ هاى لحظه مرگ

1 -هشدار از غفلت زدگى‏ ها
شگفتا چه مقصد بسيار دورى و چه زيارت كنندگان بي خبرى و چه كار دشوار و مرگبارى پنداشتند كه جاى مردگان خالى است، آنها كه سخت مايه عبرتند، و از دور با ياد گذشتگان، فخر مى‏ فروشند. آيا به گورهاى پدران خويش مى‏ نازند و يا به تعداد فراوانى كه در كام مرگ فرو رفته‏ اند آيا خواهان بازگشت اجسادى هستند كه پوسيده شده و حركاتشان به سكون تبديل گشت آنها مايه عبرت باشند سزاوارتر است تا تفاخر اگر با مشاهده وضع آنان به فروتنى روى آورند عاقلانه‏ تر است تا آنان را وسيله فخر فروشى قرار دهند اما بدان ها با ديده‏ هاى كم سو نگريستند، و با كوته بينى در امواج نادانى فرو رفتند، اگر حال آنان را از خانه ‏هاى ويران، و سرزمين‏هاى خالى از زندگان، مى‏ پرسيدند، پاسخ مى‏ دادند: آنان با گمراهى در زمين فرو خفتند، و شما ناآگاهانه دنباله روى آنان شديد. بر روى كاسه‏ هاى سر آنها راه مى‏ رويد، و بر روى جسدهايشان زراعت مى ‏كنيد، و آنچه به جا گذاشته‏ اند مى‏ خوريد، و بر خانه‏ هاى ويران آنها مسكن گرفته‏ ايد، و روزگارى كه ميان آنها و شماست بر شما گريه و زارى مى‏ كند، آنها پيش از شما به كام مرگ فرو رفتند، و براى رسيدن به آبشخور، از شما پيشى گرفتند.
2 -شرح حالات رفتگان
در حالى كه آنها داراى عزّت پايدار، و درجات والاى افتخار بودند. پادشاهان حاكم، يا رعيّت سر فراز بودند كه سرانجام به درون برزخ راه يافتند، و زمين آنها را در خود گرفت، و از گوشت بدن‏هاى آنان خورد، و از خون آنان نوشيد، پس در شكاف گورها بى جان و بدون حركت پنهان مانده‏ اند. نه از دگرگونى ‏ها نگرانند،
و نه از زلزله‏ ها ترسناك، و نه از فريادهاى سخت هراسى دارند. غائب شدگانى كه كسى انتظار آنان را نمى ‏كشد، و حاضرانى كه حضور نمى ‏يابند، اجتماعى داشتند و پراكنده شدند، با يكديگر مهربان بودند و جدا گرديدند، اگر يادشان فراموش گشت، يا ديارشان ساكت شد، براى طولانى شدن زمان يا دورى مكان نيست، بلكه جام مرگ نوشيدند. گويا بودند و لال شدند، شنوا بودند و كر گشتند، و حركاتشان به سكون تبديل شد، چنان آرميدند كه گويا بيهوش بر خاك افتاده و در خواب فرو رفته‏ اند. همسايگانى هستند كه با يكديگر انس نمى ‏گيرند و دوستانى ‏اند كه به ديدار يكديگر نمى ‏روند. پيوندهاى شناسايى در ميانشان پوسيده، و اسباب برادرى قطع گرديده است. با اينكه در يك جا گرد آمده‏ اند تنهايند، رفيقان يكديگرند و از هم دورند، نه براى شب صبحگاهى مى‏شناسند، و نه براى روز شامگاهى. شب، يا روزى كه به سفر مرگ رفته‏ اند براى آنها جاويدان است. خطرات آن جهان را وحشتناك‏تر از آنچه مى‏ترسيدند يافتند، و نشانه‏ هاى آن را بزرگ‏تر از آنچه مى‏ پنداشتند مشاهده كردند. براى رسيدن به بهشت يا جهنّم، تا قرارگاه اصلى ‏شان مهلت داده شدند، و جهانى از بيم و اميد برايشان فراهم آمد. اگر مى‏ خواستند آنچه را كه ديدند توصيف كنند، زبانشان عاجز مى ‏شد.
3 -پيام مردگان
حال اگر چه آثارشان نابود، و اخبارشان فراموش شده، امّا چشم‏ هاى عبرت بين، آنها را مى ‏نگرد، و گوش جان اخبارشان را مى ‏شنود، كه با زبان ديگرى با ما حرف مى‏ زنند و مى‏ گويند: چهره‏ هاى زيبا پژمرده و بدن‏هاى ناز پرورده پوسيده شد، و بر اندام خود لباس كهنگى پوشانده‏ ايم، و تنگى قبر ما را در فشار گرفته، وحشت و ترس را از يكديگر به ارث برده‏ ايم، خانه‏ هاى خاموش قبر بر ما فرو ريخته، و زيبايى ‏هاى اندام ما را نابود، و نشانه ‏هاى چهره ‏هاى ما را دگرگون كرده است. اقامت ما در اين خانه‏ هاى وحشت‏زا طولانى است، نه از مشكلات رهايى يافته، و نه از تنگى قبر گشايشى فراهم شد. مردم اگر آنها را در انديشه خود بياوريد، يا پرده‏ ها كنار رود، مردگان را در حالتى مى ‏نگريد كه حشرات گوش‏هايشان را خورده، چشم‏هايشان به جاى سرمه پر از خاك گرديده، و زبان‏هايى كه با سرعت و فصاحت سخن مى‏گفتند پاره پاره شده، قلب‏ها در سينه‏ ها پس از بيدارى به خاموشى گراييده، و در تمام اعضاى بدن پوسيدگى تازه ‏اى آشكار شده، و آنها را زشت گردانيده، و راه آفت زدگى بر اجسادشان گشوده شده، همه تسليم شده، نه دستى براى دفاع، و نه قلبى براى زارى دارند. و آنان را مى‏ بينى كه دل‏هاى خسته از اندوه، و چشم‏ هاى پر شده از خاشاك دارند، و حالات اندوهناك آنها دگرگونى ايجاد نمى‏ شود و سختى ‏هاى آنان بر طرف نمى‏ گردد.
4 -عبرت از گذشتگان

آه زمين چه اجساد عزيز و خوش سيمايى را كه با غذاهاى لذيذ و رنگين زندگى كردند، و در آغوش نعمت‏ها پرورانده شدند به كام خويش فرو برد. آنان كه مى‏ خواستند با شادى غم‏هاى را از دل بيرون كنند، و به هنگام مصيبت با سرگرمى‏ها، صفاى عيش خود را برهم نزنند، دنيا به آنها و آنها به دنيا مى ‏خنديدند، و در سايه خوشگذرانى غفلت زا، بى خبر بودند كه روزگار با خارهاى مصيبت زا آنها را در هم كوبيد و گذشت روزگار توانايى ‏شان را گرفت، مرگ از نزديك به آنها نظر دوخت، و غم و اندوهى كه انتظارش را نداشتند آنان را فرا گرفت، و غصّه‏ هاى پنهانى كه خيال آن را نمى‏كردند، در جانشان راه يافت، در حالى كه با سلامتى انس داشتند انواع بيمارى‏ها در پيكرشان پديد آمد، و هراسناك به اطبّا، كه دستور دادند گرمى را با سردى، و سردى را با گرمى درمان كنند روى آورند كه بى نتيجه بود، زيرا داروى سردى، گرمى را علاج نكرد، و آنچه براى گرمى به كار بردند، سردى را بيشتر ساخت، و تركيبات و اخلاط، مزاج را به اعتدال نياورد، جز آن كه آن بيمارى را فزونى داد، تا آنجا كه درمان كننده خسته، و پرستار سرگردان، و خانواده از ادامه بيمارى‏ها سست و ناتوان شدند، و از پاسخ پرسش كنندگان درماندند، و در باره همان خبر حزن آورى كه از او پنهان مى‏داشتند در حضورش به گفتگو پرداختند.
5 -سختى ‏هاى لحظه مرگ
يكى مى ‏گفت تا لحظه مرگ بيمار است، ديگرى در آروزى شفا يافتن بود، و سوّمى خاندانش را به شكيبايى در مرگش دعوت مى‏كرد، و گذشتگان را به ياد مى‏آورد. در آن حال كه در آستانه مرگ، و ترك دنيا، و جدايى با دوستان بود، ناگهان اندوهى سخت به او روى آورد، فهم و دركش را گرفت، زبانش به خشكى گراييد. چه مطالب مهمّى را مى‏بايست بگويد كه زبانش از گفتن آنها باز ماند، و چه سخنان دردناكى را از شخص بزرگى كه احترامش را نگه مى‏ داشت، يا فرد خردسالى كه به او ترحّم مى‏ كرد، مى‏ شنيد و خود را به كرى مى ‏زد. همانا مرگ سختى‏ هايى دارد كه هراس انگيز و وصف ناشدنى است، و برتر از آن است كه عقل‏هاى اهل دنيا آن را درك كند.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن