خصائص الحسينيه و المزايا المظلوم - 141
بايد گفت كه حسين عليه السلام در فعل حج دخالت خاصى دارد، زيرا آن حضرت بيت الله است و براى خدا حج هاى خاصى به جا آورده است كه نه در گذشته كسى چنين كارى را انجام داده است و نه بعد از ايشان ، كسى اين كار را انجام داد يا مى دهد؛ و هر يك از حج هاى حسين عليه السلام داراى تركيب ، مواقف و مناسك مخصوصى است . و اين بيت حقيقى داراى حجاج مخصوصى با مناسك خاصى نيز مى باشد و آنها چند دسته هستند: گروه اول پيامبران و ملائكه مى باشند. گروه دوم ، شهداء و گروه سوم ، اهل بيت آن حضرت ، و گروه چهارم ، شيعيان ايشان مى باشند. همچنين در اين خصوص مقاصد پنجگانه اى وجود دارد كه شرح آن اين گونه است :
مقصد اول درباره حج حسين است . امام عليه السلام براى خدا هشت نوع حج به جا آورد:
1 - آن حضرت 25 مرتبه پاى پياده به زيارت خانه خدا رفت ، كه تعدادى از آنها با برادرش حسن عليه السلام انجام گرفت و تعدادى نيز پس از وفات آن حضرت بود. در يكى از اين حج ها، اميرالحاج سعد ابى وقاص بود. وقتى كاروان او در راه به حسن و حسين عليهما السلام رسيد، چون آن دو بزرگوار پياده راه را طى مى كردند، سعد و همه حجاج از مركب هاى خود پياده شدند و به همراه آن دو پياده به راه افتادند. سپس سعد آمد. و گفت : پياده روى مردم را خسته و به زحمت انداخته است و از سوى ديگر در حالى كه شما پياده مى رويد، سوار شدن بر مركب ها براى ما دشوار است و از آن دو بزرگوار تقاضا كرد كه سوار بر مركب شوند. حسنين عليهما السلام نپذيرفتند و فرمودند ما عهد كرده ايم به زيارت خانه خدا برويم و سوار بر مركب نمى شويم .
2 - حج قلبى ، باطنى و روحانى ، يعنى حقايق حجى كه اين اعمال ، علامت ، نشان و قشر و پوسته آن است ؛ چرا كه احترام داراى معناى قلبى است و هر يك از اعمال از جمله ، بيرون آوردن لباس ، لبيك گفتن ، طواف ، سعى ، وقوف ، قربانى كردن ، سر تراشيدن ، رمى جمرات و بيتوته كردن ، روح ، باطن و حقيقتى دارند كه اين صورت ها به خاطر آنها وضع شده و تفصيل آنها در اسرار حج بيان گرديده است .
حسين عليه السلام باطن همه اعمال حج و حقيقت مناسك آن و بواطن ظواهر آن و روح اشباح اين اعمال و حقايق صورت هاى آن را در عبادتى فراهم آورد كه در طى آن به خطابى كه بر او وارد شد، گردن نهاد، كه اين مطلب براى انسان عارف بصير متدبر آشكار مى شود؛ زيرا روح اراده حج و مناسك آن ، به طور كلى ، تهى كردن قلب و وداع با دنيا، راحتى خلق و تسليم قضاى الهى و ترك علايق ، حتى آنچه كه مربوط به جسم است ، و دل كندن از هر نوع وابستگى از طريق احرام و وقوف در بابى بعد از باب ديگر و اجازه گرفتن و سعى در خدمت مولى و شتاب كردن (هروله ) در انجام خدمات او و دفع دشمنان خدا و به او و به درگاهش پناه بردن و وسائلى از اين قبيل است . در حالى كه همه اين حقايق از حسين عليه السلام سر زد، پس حسين عليه السلام همان شخصيتى است كه واقعيت حج حقيقى را صراحتا نه تلويحا محقق فرمود.
3 - حج تمتعى كه براى آن محرم شد، زمانى كه در مكه بود؛ ولى چون دانست كه اگر حج را به اتمام برساند، او را در حرم ترور مى كنند، به حج عمره مفرده عدول فرمود و مناسك آن را به جا آورد و از احرام خارج شد، سپس براى انجام حج ديگرى محرم شد. اين محرم شدن و بار ديگر محرم شدن و بعد از احرام بيرون آمدن ، از ويژگى هاى آن حضرت است كه در اين باره مى توان گفت :
حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه ابراهيم خليل خطاب به بندگان خدا ندا داد كه به سوى حج بشتابيد و كسانى كه در صلب هاى (پدران خود) بودند و حج برايشان مقدر شده بود، به اين دعوت لبيك گفتند؛ اما محرم به حجى شد كه خداوند تعالى قبل از خلق آسمان ها و زمين او را مخاطب قرار داد: يا حسين ! جان خود را به خدا بفروش . حسين عليه السلام از احرامى خارج شد كه ميقات آن مسجد شجره است ، اما محرم به حجى شد كه ميقات آن درختى است كه (از كنار آن ) اين صدا شنيده شد كه ((همانا من خداى يكتا هستم و جز من خدايى نيست .))
حسين عليه السلام از احرامى خارج شد كه ميقات آن بيرون آوردن لباس دوخته شده از تن و پوشيدن دو تكه پارچه سفيد است ؛ اما محرم به حجى شد كه احرام آن بيرون آوردن تمام لباس ها و پوشيدن دو تكه لباس خاكى و سرخ رنگ است .
حسين عليه السلام از احرامى خارج شد كه از جمله مواردى كه بايد آن را ترك نمود، ترك كردن خضاب چهره ، دست ها و پاها با حنا است ، اما محرم به حجى شد كه از جمله اعمال آن ، خضاب چهره ، محاسن و سر، با خون است .
حسين عليه السلام از احرامى خارج شد كه به هنگام حركت بايد سايه را ترك نمود، اما محرم به حجى شد كه در طى آن بايد در حال حركت ، خواب و بيدارى ، سايه را ترك نمود.
حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه احرام آن سر را برهنه كردن است ، اما محرم به حجى شد كه از احرام بيرون آمدن آن ، جدا شدن سر از پيكر است .
حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه از جمله اعمال آن اطعام پرندگان حرم با دانه هاى گندم يا جو است ، اما محرم به حجى شد كه از جمله اعمال آن ، اطعام پرنده حرم آن حضرت به حبه قلب است .
حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه در طى آن از استعمال كافور براى ميت اجتناب مى شود، اما محرم به حجى شد كه در آن از استعمال سدر و كافور و آب خالص خوددارى مى گردد. حسين عليه السلام از احرام حج تمتع بيرون آمد و محرم به حجى شد كه همان عمره تمتع و افراد و حج تمتع و قرآن و افراد مى باشد.
حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه اكثر بندگان خداوند، 30 هزار سال قبل از آدم آن حج را به جا آوردند، اما محرم به حجى شد كه مخصوص او بود، حجى كه هيچ كس غير از آن حضرت ، چنان حجى به جا نياورد.
حسين عليه السلام از احرام حج اصغر بيرون آمد و محرم به حج اكبر شد.
حسين عليه السلام از احرام حج ظاهرى بيرون آمد، اما محرم به حج ظاهرى و باطنى گرديد.
حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه اكثر مردم توانايى انجام دادن آن را دارند، اما محرم به حجى در راه خدا شد كه جز او كسى توانايى انجام دادن آن را ندارد.
حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه خداوند در قرآن نازل شده به پيامبر صلى الله عليه و آله ، تمام جن و انس را امر به اداى آن كرده است ، اما محرم به حجى شد كه خداوند تعالى در نامه مخصوصى خطاب به حسين عليه السلام به او دستور انجام آن را داد؛ همان صحيفه ممهور به مهر طلايى كه آتش به او آسيب نرساند و همان نامه اى كه يكى از دوازده نامه اى است كه جبرئيل آنها را براى پيامبر صلى الله عليه و آله آورد و در نامه مخصوص به حسين نوشته شده بود كه ((اى حسين ! تو جان خود را به خدا بفروش و با گروهى كه شهادت فقط در ركاب تو نصيبشان مى شود، قيام كن و بجنگ تا به شهادت برسى .))
حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه ابراهيم خليل عليه السلام مؤ ذن آن بود و خداوند به او فرمود كه اذن فى الناس بالحج ياءتوك رجالا و على كل ضامر.(102) اما محرم به حجى شد كه مؤ ذن آن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود و آن زمانى بود كه امام حسين عليه السلام به كنار قبر مطهر پيامبر آمد تا با او وداع كند و از حالتى كه برايش پيش آمده شكوه و شكايت نمايد كه خواب بر آن حضرت چيره شد و سرش را بر روى قبر گذاشت و به خواب سبكى رفت و در خواب ، پيامبر صلى الله عليه و آله را ديد كه او را در آغوش كشيده و ميان دو چشمش را مى بوسد و براى شهادت دستور خروج به او داد و او را به آنچه برايش اتفاق مى افتد باخبر نمود. يك بار ديگر نيز در حالت بيدارى بود و آن وقتى بود كه جابر به امام گفت : من مايلم كه شما چون برادرت با بنى اميه صلح نمايى ؛ زيرا آن حضرت موفق بود. امام حسين عليه السلام به او فرمود: نگاه كن ، نگاه كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله و على و حسن را ديد كه سخنانى فرمودند به اين مضمون كه ((حسين كارى را انجام مى دهد كه ماءمور به آن است و در كار شك نكن .))
حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه داراى يك قسم است و با فراغت از مناسك آن ، انسان از احرام خارج مى شود، اما محرم به حجى شد كه مركب از پنج حج است و هر گاه از مناسك يكى از آن حج ها فارغ مى شد و از احرام آن بيرون مى آمد، براى انجام حج ديگرى محرم مى شد؛ كه بيان آن به طور مجمل چنين است :
حسين عليه السلام از ميقات مدينه محرم شده بود و لبيك به حج (موسى ) كليم گفت ، همان حجى كه وقتى فرعون و قومش را ترك كرد، با اين گفته عسى ربى ان يهدينى سواء السبيل .(103) قصد انجام آن را نمود. و لذا هنگام خروج از مدينه گفت : فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجنى من القوم الظالمين .(104) و از شهر با حال ترس و نگرانى از دشمن بيرون رفت و گفت بارالها! مرا از شر قوم ستمكار نجات بده . و به هنگام ورود به مكه گفت : لما توجه تلقاء مدين قال عسى ربى ان يهدينى سواء السبيل . و چون رو به جانب شهر مدين آورد با خود گفت اميد است كه خدا مرا به راه مستقيم هدايت فرمايد. و هنگامى كه از احرام بيرون آمد و از انجام مناسك آن حج فارغ شد، از مكه به حج ابراهيم خليل عليه السلام كه با اين گفته نيت آن را نمود، محرم شد: ((انى ذاهب الى ربى سيهدين .))(105) من به سوى پروردگارم مى روم ، او مرا هدايت مى كند.
و چون از احرام بيرون آمد و از مناسك آن حج نيز فارغ شد، لبيك گفت و از خيام محرم شد و به حجى لبيك گفت كه مخصوص آن حضرت و اهل بيتش بود.
و چون از احرام بيرون آمد و از مناسك آن حج هم فراغت يافت ، لبيك (ديگرى ) گفت و از محلى محرم شد كه مركز آن حضرت در ميدان جنگ بود؛ و چون از انجام اين حج نيز فارغ شد، لبيك گفت و از همان مقتلى محرم شد كه محل افتادن آن حضرت بر زمين بود. آنگاه پس از جدا شدن روح مطهر از پيكر پاكشان لبيك به حج خاص ديگرى گفت .
هر يك از اين حج هاى پنج گانه داراى مؤ ذن خاصى است كه اين حج را براى آن حضرت اعلام نمود. و همه آنها اعلامى است كه آن حضرت را دعوت به امتثال امر خاصى از اوامر صحيفه مخصوص به ايشان نمود. شرح مطلب چنين است :
حسين عليه السلام نداى پيامبر خدا را در حجى كه ميقات آن ، قبر آن حضرت بود شنيد و به آن لبيك گفت و از مدينه خارج شد و چون از مناسك آن فارغ گرديد، در مكه دعوت ديگرى را شنيد و به آن لبيك گفت و محرم شد و چون به كربلا رسيد، در عصر تاسوعا از مناسك آن فارغ شد؛ آنگاه در خيام دعوت سوم را به منظور حج سوم كه دشوارتر بود، شنيد كه به آن هم لبيك گفت و چون بعدازظهر عاشورا از انجام مناسك آن فراغت يافت ، دعوت چهارم را به منظور انجام حج اكبر براى امتثال (امر پروردگار) و جنگيدن تا شهادت شنيد؛ كه نداء دهنده فرزندش ، از زبان جدش بود كه به آن هم لبيك گفت و از موقف محرم شد. و هنگامى كه از مناسك آن ، زمانى كه بر زمين افتاد و سر مباركشان از بدنشان جدا گرديد، فراغت يافت ، براى انجام حج اعظم مخاطب واقع شد كه منادى او، بدون واسطه ، همان خداوند بلند مرتبه بود. آنگاه در آن نشاءت به آن ندا نيز لبيك گفت و حجى را به جا آورد كه تنها مختص به ايشان بود و آن حضرت در اين حج هيچ همتايى ندارند و منحصر به فرد مى باشند.
شرح اين مطالب به طور مفصل چنين است :
وقتى از حسين عليه السلام خواستند كه با فرعون امت ، يعنى يزيد بن معاويه بيعت كند از مدينه خارج شد، وطن و آرامش را رها كرد و با حالت ترس و نگرانى ديار خود را ترك نمود و به امر پروردگارش در عدم بيعت و اظهار مخالفت با آنان لبيك گفت ، ضمن اينكه هيچ يار و ياورى نداشت و مى دانست كه مردم او را يارى نمى كنند و تنهايش مى گذارند. پس براى مخالفت و جنگيدن با آنها احرام بست و تقيه را رها نمود و به مكه آمد و مردم را به حق دعوت كرد و اعلام نمود كه بنى اميه بر باطلند و جنگيدن با آنها واجب مى باشد. و وقتى اعمال اين حج را به جا آورد، براى انجام مناسك حج ابراهيم خليل عليه السلام لبيك گفت و براى انجام آن از ميقاتش ، مكه در روز عرفه محروم شد و حج او، حج قرآن بود كه هدى او (قربانى اش ) مسلم بن عقيل و اشعار او قتل او در همان روز بود، چرا كه مصائب حسين عليه السلام و شهداى در ركاب آن حضرت را درك نمود. و دعوت كننده به اين حج پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود كه در عالم رؤ يا حسين عليه السلام فرمود: اى حسين ! (به كربلا) برو كه خداوند خواسته است تو را شهيد ببيند و با خود زنانت را ببر، چرا كه خداوند خواسته آنها را در اسارت ببيند.
آنگاه حضرت در پاسخ به اين دعوت چنين لبيك گفت : ((لبيك لبيك ! خدايا! خودم ، فرزندانم ، برادرانم ، عموزادگانم و اصحاب خاصم براى شهادت در راه تو خارج شديم و زنانم ، خواهرانم و دخترانم را براى اسارت در راه تو با خود آورده ام . خدايا! به امر تو كه فرمودى ((با گروهى خارج شو كه شهادت فقط در ركاب تو نصيبشان مى شود لبيك مى گويم .))
آنگاه از محل امن محرم شد، چرا كه ماءمن مردم براى او محل امن نبود، حتى ماءمن درختان ، گياهان ، كفار و مشركان ، پرندگان و حيوانات وحشى ، ديگر براى او محل امن نبود، در نتيجه از اين ماءمن احرام بست . پس از آن ، در حال بيدارى هر كس در ميان راه آن حضرت را مى ديد، او را مى ترساند و به او مى گفت به سوى شمشيرها مى روى . همچنين مناديان در هر منزلى كه آن حضرت فرود مى آمد، نداى شهادت آن حضرت را مى دادند، كما اينكه زينب عليها السلام در منزل الخزيمية در نصف شب شنيد كه هاتفى در بيابان با بيان اشعارى مى گويد: براى آن قومى گريه كن كه مرگ در پى آنهاست ، به مقدارى كه به وعده وفا كرده باشى . آنگاه اين ماجرا را براى برادرش حكايت كرد و امام به او گفت : ((اى خواهر! هر چه خداوند مقدر كرده باشد، همان مى شود.))
همچنين هر گاه حسين عليه السلام به خواب مى رفت ، براى ايشان حالت خوف ايجاد مى شد تا اينكه يك روز با گريه از خواب بيدار شد. آنگاه فرزندش على به او گفت : اى پدر چرا گريه مى كنى ؟ امام فرمود: در خواب شنيدم كه كسى مى گفت اين قوم مى روند و مرگ در پى آنان است . پرسيد: پدر! آيا ما بر حق نيستيم ؟ فرمود: چرا، سوگند به آن خدايى كه بازگشت بندگان به سوى اوست ما بر حقيم . آنگاه على گفت : پس چه باك از مرگ .
سپس امام از اميدوارى به نصرت و يارى مردم از او، احرام بست ، هر چند كه گاهى به خاطر اتمام حجت ، يارى مى طلبيد. و بعد، از اميد به ادامه حيات احرام بست و به عمر بن يوذان - آنگاه كه امام را از جنگيدن با بنى اميه بر حذر داشت - فرمود: اين ماجرا بر من پوشيده نيست . به خدا سوگند آنها تا زمانى كه اين علقه را از قلبم بيرون نياورند، رهايم نمى كنند. سپس شروع به انجام مناسك اين حج نمود. آنگاه از تمام اماكن و بلاد احرام بست و از آنجا سعى به طرف صفاى كربلا برايش حاصل گرديد و در آنجا براى وقوف فرود آمد؛ سپس در كربلا از هر طعامى محرم شد و بعد نزديك عاشورا از نوشيدن آب محروم شد و شروع به انجام مناسك نمود و با گروهى خروج فرمود كه ماءموريت داشت آنها را با خود بياورد و از آنها ميثاق بگيرد. و چون مناسك اين حج پايان يافت ، صداى دعوت سوم براى انجام حج سوم توسط آن حضرت ، اصحاب و اهل بيتش بلند شد. در اين مرحله ، ميقات او خيمه ها در كربلا و منادى او پيامبر خدا، على ، فاطمه و حسن عليهم السلام بودند و به همراه آنها فرشته اى از جانب خدا حضور داشت كه در دستش شيشه اى از زمرد سبز رنگ بود؛ و هنگام آن پنجشنبه و شب عاشورا بود كه حسين عليه السلام سر بر زانو زده و به شمشير تكيه كرده بود و پيامبر او را مخاطب قرار داد و گفت : اى فرزندم ! تو شهيد آل محمد هستى و اهل آسمان ها و اهل صفيح اعلى به تو بشارت مى دهند، پس بشتاب ؛ افطار تو امشب نزد من است و اين يك فرشته است كه از آسمان نازل شده تا خون تو را در اين شيشه سبز رنگ بگيرد، پس مژده باد بر تو. حسين عليه السلام به اين دعوت و به اين حج لبيك گفت ، اما وقتى زينب نسبت به آن پيام اطلاع يافت و صداى لبيك و تسليم برادرش را در شب عاشورا شنيد، سر و پا برهنه در حالى كه به سر و صورت مى زد و فرياد مى كشيد، گفت : ((اى برادر! اى كاش من مرده بودم ؛ اين سخن كسى است كه به كشته شدن يقين پيدا كرده و تسليم آن شده باشد.)) امام به خواهرش گفت : ((بله ، خواهر!)) يعنى من تسليم آن شده ام و چاره اى نيست و راه هاى رهايى از آن بسته شده است . زينب گفت : ((اين كه تو چاره اى ندارى ، بيشتر قلب مرا جريحه دار مى كند.)) آنگاه گريبان چاك كرد و فريادى كشيد و از هوش رفت . امام حسين عليه السلام در كنار او نشست و آب بر صورتش ريخت ، تا اينكه به هوش آمد و آنگاه امام شروع كرد او را به نصيحت كردن و تذكر دادن و به صبر دعوت كردن . سپس امام مشغول به انجام مناسك حج سوم شد. در اين حج با عبادت و نماز و تلاوت قرآن ، بر گرد بيت عشق به رب ، طواف وداع نمود، سپس هدايا و قربانى هايى را تقديم كرد، البته نه از بُدن كه از شعائر الله است و نه از گوسفند كه فدايى اسماعيل عليه السلام مى باشد، بلكه قربانيان او برگزيدگان خدا و دوستان او بودند، از كسانى كه از نظر خلق ، خلق و منطق برتر از اسماعيل بودند، همچنين قربانى او نور ديدگان و قدرت و توانش برد. پس آنها را قربانى و به پروردگار اهداء نمود و در آن حالت شروع به سعى ، بيش از هفتاد قدم نمود، كه در مواردى به حالت هروله مى رفت و در مواردى با تاءنى قدم برمى داشت . سپس پس از فارغ شدن از اين حج و اتمام مناسك آن ، نداى چهارم خطاب به او بلند شد. منادى اين حج (على اكبر) شبيه مصطفى و به زبان مصطفى بود. او پدر خود را به حجى دعوت كرد كه آمر به آن همان خدا در گفته او بود و آنگاه جنگيد تا به شهادت رسيد و اين حج همان حج اكبر بود و منادى آن على بن الحسين عليهما السلام در آن هنگام بود كه در ميدان جنگ بر زمين افتاد و در حال شهادت خطاب به پدر گفت : اى پدر! اين جدم پيامبر خداست كه خطاب به شما مى گويد: ((بشتاب ، بشتاب ؛)) و زمان اين حج ظهر عاشورا بود. حسين عليه السلام در ميقاتش به اين حج لبيك گفت و در حالى كه در موقفش در ميدان قرار داشت ، فرمود: اللهم لبيك ، خدايا! فرزندانم ، برادرانم و عموزادگانم را تقديم كردم و ديگر كسى برايم باقى نمانده است . سپس با زنان ، دختران و خواهرانش وداع كرد و گفت : لبيك ، اللهم لبيك ؛ خدايا! زنان و دخترانم را تشنه و سرگشته و حيران بر جاى گذاشتم .
آنگاه امام حسين عليه السلام كهنه پيراهنى را براى احرام به تن كرد و آن را در مواضع زيادى پاره نمود و سوار بر اسبش شد و در موقف عجيبى ايستاد كه كسى غير از او در خدمت به پروردگارش در عرفه ، منى و مشعر نايستاد و كسى مانند آن حضرت در ميدان قرار نگرفت و كسى جز او چنان مبارزه اى نكرد، در حالى كه مى گفت : لبيك ، اللهم لبيك ، لك لبيك ، وحدك لا شريك لك لبيك خدايا! تنها به سوى تو آمده ام ، قلبم را به خاطر تو از هرگونه علاقه اى به غير از تو محروم كردم ؛ پس غريبى ام موجب غم و اندوه نمى شود و تنهايى ام باعث وحشت نمى گردد و كشته شدن فرزندانم كبدم را ضعيف نمى كند و پريشانى اهل و عيالم حالم را دگرگون نمى سازد و كشته شدن مردانم تغييرى در حالم ايجاد نمى كند و نور چشمم از تشنگى از بين نمى رود و از كثرت دشمنان دچار ترس و وحشت نمى شوم و به خاطر شدت مصيبت هاى وارده مضطرب نمى گردم . لذا جوارح و نفس آن حضرت آرام و قرار گرفت و نيرو و توانش بازگشت و سيماى مباركش گلگون شد، تا جايى كه كسى متوجه آن لبيك شد، از اين حالت متعجب گرديد. (امام لبيك گويان مى گفت :) خدايا! من به خاطر تو امتناع كردم كه سرم بر روى بدنم قرار گيرد و بدنم بر روى پاهايم بايستد و دستم چيزى را بگيرد. لبيك ، اللهم لبيك ، خدايا! به خاطر تو جگرم را از آب ، پوستم را، حتى به اندازه روييدن مويى ، از سلامت ماندن ، مويم را از خضاب زينت و از باقى ماندن به رنگ خودش ، قطعات بدنم را از اتصال به هم ، و گوشتم را از پيوستن به استخوان ها و استخوان ها را از پيوستن به هم و قلبم را از آرام و قرار داشتن و باقى ماندن به صورت خودش و رگ هاى گردنم را از تعلق به سرم و سرخرگم را از وصل به گردنم ، محروم نمودم .
سپس بيت (حقيقى ) بر گرد خانه خدا طواف كرد و سعى به جا آورد؛ سپس در مواقفى ايستاد كه همان مركز وقوفى بود كه احدى از بندگان خدا وقوف نكرد. پس حقيقت عرفه و مشعر حق ، براى او مى باشد. آنگاه با حملات سه گانه ، جمرات سه گانه (را رمى نمود) كه تفصيل آن در باب شهادت آن حضرت خواهد آمد.
سپس امام حسين عليه السلام براى سر تراشيدن و ذبح قربانى ، بلكه براى سر دادن و جان خود را فدا كردن به منى رفت و در آنجا بيتوته را تا سيزدهم از ايام تشريق كامل كرد و بعد از انجام اين مناسك و بيرون آمدن از احرام اين حج ، از معدن عظمت كبريا درباره حج اعظم اخص كه همان قسم پنجم از حج آن حضرت باشد، نداء محقق گرديد. اين همان حجى است كه كسى قبل از آن حضرت به جا نياورد و براى احدى هم بعد از ايشان حاصل نشد، تنها آن حضرت توانست چنين حجى را به جا آورد. و اعلام اين حج از جانب خدا و بدون واسطه بود، كه فرمود: يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية و آن طور كه در روايت آمده ، مخاطب اين پيام حسين عليه السلام مى باشد، و اوست كه نفس مطمئنه است ؛ و هنگام احرام آن حضرت ، عصر عاشورا، بعد از مفارقت روح از بدن ، و ميقاتش مقتل بود.
اعمال اين حج نيز لبيك گفتن به دعوت كننده بود، البته نه آنچنان كه هر كسى قهرا به اين دعوت كننده لبيك مى گويد، بلكه لبيك گفتن مخصوصى كه خداوند از آن به ((راضية مرضيه )) تعبير فرمود و نه تنها به صابرة ؛ بلكه خداوند نهايت رضايتش را ابراز فرمود و حتى خداوند تعالى صفت رضايت او را از پروردگارش - تحت اين عنوان كه او از پرورگارش راضى است - مقدم داشت . پس تو در اين نكته دقيق خوب تاءمل كن ، تا برايت ، امور عجيبى آشكار گردد.
بعد از آن ، امام عليه السلام سلاح را افكند، سپس همه لباس ها را حتى لباس احرامى را كه در حج قبلى بر تن كرده بود، بيرون آورد. بله ، البته دو نوع لباس ديگر بر تن كرد كه تار و پود آن باد و گرد و غبار خونين رنگ بود. سپس زينت را، نه تنها انگشتر را بلكه جاى انگشتر را نيز ترك كرد. سپس سر را برهنه نمود و همچنان تا زمانى كه به شهادت رسيد، سر برهنه باقى ماند، كما اينكه اگر كسى محرم از اين دنيا برود، چنين حكمى دارد؛ بعد آن را از بدن جدا نمود. سپس زنان و عيال و فرزندانش و انس و الفت به همه آنها را ترك كرد، بعد طوافى كرد كه كسى مانند آن را انجام نداد، بعد طواف اول را در بيت المعمور، آن هنگام كه به آسمان صعود كرد، انجام داد. سپس بدن مبارك سه روز در موقع تشريق بيتوته نمود. بعد با سر از صفاى كربلا به كوفه و سپس از كوفه به شام و از شام به مدينه و سپس به آسمان و بعد به صفا در كربلا، سعى نمود. بعد از آن با تلاوت قرآن در مكان هاى چندى ذكر خدا را گفت . سپس سر خود را نه تنها از سايه قرار گرفتن ، بلكه از اينكه روى زمين قرار گيرد، محروم نمود؛ لذا گاهى سر آن حضرت بر روى نيزه ها بود، زمانى بر روى درخت و يك بار بر دروازه دمشق و بار ديگر بر در خانه يزيد قرار گرفت . بله ، در اين حج نه تنها خضاب كردن ممنوع نبود، بلكه احرام اين حج با خضاب كردن بدن ، محاسن ، چهره و سر با خضاب (خون ) بود، و در اين حج از احرام خارج شدن وجود نداشت ، چرا كه آن حضرت اين چنين گفت : ((تا خداوند تعالى را در حالى كه به خون خود خضاب شده ام ، ملاقات كنم .)) و مقصود آن حضرت روز قيامت است ، زيرا حسين عليه السلام در حالى محشور مى شود كه از رگ هايش خون مى جهد و آغشته به خون است .
همچنين در اين حج اجتناب از صيد حيوانات وحشى و پرندگان وجود نداشت ، لذا حيوانات آمدند و گردن بر روى جسد مطهر حسين خم نمودند و شب را تا صبح براى او گريه كردند. پرندگان نيز بر روى پيكر مطهر افتادند و بال هاى خود را به خون آن حضرت آغشته نمودند و هر كدام نوحه خوان به طرفى پرواز كردند.
خاتمه اين بحث :
از آنجا كه چنين حجى ، بويژه حج هشتم به آن حضرت اختصاص داده شده است ، - حجى كه هيچ بنده اى ، مانند او خدا را عبادت نكرد - پس تعجبى ندارد كه خداوند عمده اجر زيارت آن حضرت را معادل حج و عمره قرار دهد؛ زيرا اين ثواب ، اجر زيارت شونده است ، به خاطر آن حجى كه به جا آورد. و نبايد از چند برابر شدن آن ، به حسب خصوصيات آن زيارت ، تعجب كرد، تا آنجا كه به صد هزار و هزاران هزار برسد و همچنين جاى تعجب نيست كه اجر زيارت حضرت تا به آنجا برسد كه براى هر قدمى كه زائر برمى دارد، چنان پاداشى به او بدهند و نيز جاى شگفتى نيست كه به زائر حسين عليه السلام ، اجر حج با پيامبر صلى الله عليه و آله يا با حضرت قائم - عجل الله تعالى فرجه - داده شود و حتى از چند برابر شدن آن نيز نبايد تعجب كرد. سپس از اينكه به زائر حسين عليه السلام اجر نود حج از حج هاى پيامبر داده مى شود، تعجب نكن ، زيرا اين پاداش (در اصل ) اجر حج حسين عليه السلام است .
مقصد دوم ، در بيان حجاج آن حضرت
اين مقصد درباره حجاج مخصوص آن حضرت از ملائكه گرفته تا انبياء و انسان ها است ؛ كه اولين آنها پيامبر صلى الله عليه و آله مى باشد. آن حضرت داراى حج و مناسك خاصى در اين باره است كه به خواست خدا آن را تبيين خواهيم كرد. بعد از پيامبر كسانى كه در ركاب امام حسين عليه السلام به شهادت رسيدند؛ چرا كه آنها براى آن حضرت حقيقتا حج به جا آوردند. اين شهدا به خاطر او از هر گونه عادتى امتناع كردند و زنان و كودكان و اموال و حيات را به امام بازگرداندند و سه شب در مناى او بيتوته كردند و لباس هاى دوخته شده را از تن بيرون آوردند و لباس هاى غيردوخته را هم به او بازگرداندند، از اين رو بدون كفن به خاك سپرده شدند. نحوه حج اين شهدا نيز با اختلاف در مناسكشان با هم تفاوت داشت ، و چون امام بيت حقيقى است ، لذا آنها بر گرد او طواف كردند، البته طواف آنها تنها چرخيدن و دور زدن نبود؛ آنها داراى سعى هم بودند، البته نه سعيى كه تنها راه رفتن باشد، همچنين آنها با آن حضرت وقوفى داشتند كه تنها حضور در موقف مطرح نبود، و آنها در كنار آن حضرت داراى نمازى بودند كه تنها نماز طواف نبود. نيت آنها هم در اين مناسك مانند نيت ساير حجاج و يا ساير شهداى ديگر نبود، بلكه نيت خالصى بود كه خصوصيات ويژه اى داشت و با اين نيت حالتى بر آنها عارض گرديد كه امكان بيان آن نيست . آنها وقتى آن حالت حسين عليه السلام و نحوه تنهايى و اضطرار او و خانواده و كودكان آن حضرت و حالت آنها را مشاهده كردند، براى جان دادن شتاب ورزيدند. البته اعمال و مناسك آنها با هم تفاوت دارد. برخى از آنها محرم شدند، البته نتوانستند باقى مناسك را به جا آورند، مانند كسانى كه در اول روز عاشورا به شهادت رسيدند. برخى هم مانند حر بن يزيد رياحى ، به خاطر اضطراب از نيت حجش ، به بوسيدن آستانه بيت اكتفا كرد. تعداد ديگرى مانند سعيد بن عبدالله حنفى ، پس از احرام ، به طواف بر گرد بيت حقيقى اكتفا كرد و به شهادت رسيد. تعداد ديگرى ، طواف و وقوف و سعى را به جا آوردند.
برخى ديگر نيز نماز طواف را با بيت (حقيقى ) و در كنار او، به سوى بيت به جا آوردند. برخى از اين شهدا در بوسيدن اركان بيت به هنگام طواف ، ويژگى هايى دارند. برخى از آنها نيز مانند غلام ترك ، بيت را استلام و اركان آن را بعد از شهادت او بوسيدند. اما براى همه اين شهدا بيتوته ايام تشريق در منا ميسر شد.
اما زنانى كه به عنوان حاجيان آن حضرت مى باشند. دسته اول كسانى هستند كه به همراه حسين عليه السلام در كربلا حج خاصى از آنها محقق شد. اولين آنها مادر وهب همان زن نصرانى بود كه به تازگى اسلام آورده بود. بعد از استطاعت ، براى حج بيت ، احرام بست و در مشعر با شعور خاصى وقوف كرد و دريافت كه واجب است حسين عليه السلام را يارى نمود و امر به نصرت و يارى او مقرر است و آن حضرت بيتى است كه مى بايست براى او قربانى تقديم كرد؛ از اين رو قربانى و هديه خود را تقديم نمود. او نزد فرزندش آمد و به او گفت : پسرم ! برخيز و فرزند دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را يارى كن . پسر گفت : اى مادر! چنين خواهم كرد و كوتاهى نمى كنم . آنگاه در حالى كه رجز مى خواند به ميدان رفت و هفده نفر سواره و دوازده نفر پياده را كشت و بازگشت و در مقابل مادر و همسرش ايستاد و گفت : اى مادر! آيا از من راضى شدى ؟ مادر گفت : نه ، تا اينكه در پيشگاه فرزند دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله به شهادت برسى و او در روز قيامت شفيع تو بشود. پس اى پسرم ! به ميدان جنگ باز گرد؛ سپس خود آن زن نيز چنان دشمنان را با سنگ رمى مى كرد كه نظيرى نداشت .
دومين زن ، همسر وهب بود. اين زن ، ابتدا اين بيت را نمى شناخت و براى حج آن محرم نشده بود، بلكه مانع همسرش شد و گفت مرا آزرده نكن . اما مادر وهب گفت : به حرف او گوش نكن . بعد، حالتى بر او عارض شد و براى اين حج احرام بست و خطاب به همسرش گفت : در راه پاكان قتال كن . اين زن خود نيز گرد خانه طواف كرد و براى جنگيدن هروله كنان رفت ، تا اينكه غلام شمر او را به شهادت رساند و او كشته بر زمين افتاد. اين زن همراه با ديگر شهدا اين ويژگى را يافت كه سه شبانه روز در مناى (حسين ) بيتوته كند، اما معلوم نيست كه آيا سر او را هم به همراه سر شهدا با خود بردند يا نه .
زن سوم ، اين زن داراى همسر و فرزندى بود كه به سن بلوغ نرسيده بود.
همسرش به شهادت رسيد و حسين عليه السلام ملاحظه فرمود كه پسرش نيز عازم ميدان است . امام فرمود: اين نوجوان ، پدرش به شهادت رسيده و شايد مادرش راضى به جنگيدن او نباشد. آن نوجوان گفت : اى پسر رسول خدا! مادرم به من دستور اين كار را داده است . او به من گفت : پسرم ! برخيز و در پيشگاه فرزند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بجنگ . بنابراين آن زن ، فرزند خود را هديه و قربانى حسين كرد و هنگامى كه سر پسرش را به طرفش پرتاب كردند، آن را در بر گرفت و بوسيد و سپس به طرف آنها پرتاب نمود.
اما حقيقت حج حسين عليه السلام در حاجيه خانمى تحقق پيدا كرد كه احدى قبل و پس از او، مناسك آن حج را به جا نياورد. اين شخص ، همان زينب دختر على عليهما السلام است . اما كسى چه مى داند كه حج او چيست و كيفيت مناسك و احرام بستن او چگونه بود و همچنين كسى نمى داند كه كعبه او، ركن او و مستجار او كيست . شرح اين مطلب در عنوان مخصوص به آن حضرت در عناوين جلد دوم - به خواست خدا - خواهد آمد.
101- بريدن سر امام حسين عليه السلام از قفا دلالت بر اين مطلب دارد.
102- حج ، آيه 27
103- قصص ، آيه 22
104- قصص ، آيه 21
105- صافات ، آيه 99
106- آل عمران ، آيه 26
منبع : خصائص الحسينيه و المزايا المظلوم
نویسنده : آية الله شيخ جعفر شوشترى
مترجم : خليل الله فاضلى