باب يحيى عليه السلام

باب يحيى عليه السلام
خصائص الحسينيه و المزايا المظلوم - 157
يحيى عليه السلام با امام حسين عليه السلام از سه جهت داراى خصوصيت مشترك هستند:
اول : مخصوصا وارد شده است كه حسين عليه السلام با يحيى عليه السلام در اشياى زيادى به موازات هم هستند.
دوم : از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود: در جهنم جايگاهى است كه احدى از مخلوقين مستحق آن جايگاه نيست ، مگر قاتل يحيى فرزند زكريا و قاتل حسين .
سوم : امام حسين عليه السلام در طى سفر به كربلا، در هر منزلى كه فرود مى آمد و هر گاه از آنجا كوچ مى كرد، يحيى عليه السلام را متذكر مى شد.
اينك به توضيح هر يك از اين موارد مى پردازيم :
الف : در بيان موازات آن دو كه در روايات آمده ؛ در تبيين اين قضيه بايد گفت :
قبل از تولد يحيى و حسين عليهما السلام ، درباره آنها بشارت داده شد. بشارت اول درباره يحيى بود كه خداوند فرمود: اى زكريا! ما تو را به فرزندى به نام يحيى بشارت مى دهيم ، و بشارت دوم درباره حسين عليه السلام بود كه خطاب به حضرت رسول پيام آمد: ((اى محمد! خداوند تو را به مولودى از فاطمه بشارت مى دهد.)) اما بشارت تولد يحيى موجب شادى شد؛ در حالى كه بشارت تولد حسين موجب حزن و اندوه گرديد، چرا كه حملته امه كرها و وضعته كرها آن طور كه در حديث آمده ، منظور حضرت زهراء عليها السلام است .
يحيى و حسين عليهما السلام شش ماهه به دنيا آمدند.
يحيى و حسين عليهما السلام را خداوند خودش نامگذارى كرد. خداوند تعالى درباره يحيى فرمود: ما تو را به فرزندى كه نامش يحيى است ، بشارت مى دهيم و درباره حسين عليه السلام به زبان جبرئيل فرمود: من نام او را حسين گذاشتم .
يحيى و حسين عليهما السلام غالبا از پستان شير ننوشيدند، يحيى از آسمان شير داده شد و حسين عليه السلام از عرش عظيم يعنى زبان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شير نوشيد.
يحيى و حسين عليهما السلام پيشانى شان مى درخشيد و نورافشانى مى كرد.
يحيى و حسين عليهما السلام در طول عمرشان ، خوشحال ديده نشدند و اگر اين امر براى آنها اتفاق مى افتاد، تبديل به حزن و اندوه مى شد.
يحيى و حسين عليهما السلام را، ولد زنا به شهادت رساند.
بنا به فرموده پيامبر اسلام ، در جهنم جايگاهى است كه فقط قاتل يحيى و قاتل حسين عليهما السلام ، استحقاق آن را دارند.
آسمان و زمين براى يحيى و حسين عليهما السلام خون گريه كردند.
سر يحيى و سر حسين عليهما السلام ، بعد از شهادت سخن گفتند. يحيى خطاب به آن پادشاه گفت : ((از خدا بترس )) و سر حسين عليه السلام بارها قرآن تلاوت كرد و از او عبارت لا حول و لا قوة الا بالله .
قتل يحيى ، قتل صبر بود، حسين عليه السلام نيز، با اينكه در ميدان نبرد به شهادت رسيد، اما قتلش ، قتل صبر بود، به همين خاطر امام سجاد عليه السلام فرمود: من فرزند آن كسى هستم كه قتلش ، قتل صبر بود.
ب : حسين عليه السلام در هر منزلى ، شهادت يحيى عليه السلام و بويژه موضوع اهداى سر او را متذكر مى شد، و اگر به ديده بصيرت بنگرى ، اين امر را سخت ترين مصيبت مى يابى ، چرا كه شماتت دشمن بزرگترين مصيبت ها و مواجه شدن با دشمن در حال ضعف و گرفتارى بزرگتر است . حال تصور كن مصيبت قرار گرفتن سر بريده در مقابل دشمن و بازى با آن تا چه اندازه عظيم است . اين قضيه بخصوص براى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله دشوار بود، به همين خاطر بر كسانى كه به سر حسين عليه السلام نگاه كردند و راضى به آن كار بودند، نفرين نمود.
ج : بزرگترين فاجعه :
امام حسين عليه السلام در هر منزلى كه فرود مى آمد و از آن بار مى بست ، هنگامى كه حضرت يحيى را متذكر مى شد، بر او سلام و درود مى فرستاد. امام براى ما اسوه حسنه است ، پس ما نيز در اين منازل مطابقت (اين دو بزرگوار) بر او سلام و درود مى فرستيم و همان طور كه در زيارت امام حسين عليه السلام آمده است مى گوييم : السلام على يحيى الذى ازلفه الله بشهادته سلام بر يحيى كه خداوند او را با شهادتش مقرب گردانيد؛ او را نگه داشتند و بعد سرش را از تن جدا نمودند و اگر خواستى ، قصد يحيايى را بنما كه قتل او هم قتل صبر بود، يعنى به خاطر وارد شدن زخم ها بر پيكر مطهرش و جارى شدن خون ، هنگامى كه سر از بدنش جدا مى كردند، هيچ حركتى نداشت . و همچنين اگر خواستى يحيى را قصد كن كه سرش با دست به آرامى گرفته شد و (در جاى مخصوص ) قرار داده شد و آنگاه قطع گرديد و اگر خواستى ، يحيايى را قصد كن كه با فرو رفتن نيزه بر پهلويش ، از اسب بر زمين افتاد و آنگاه سرش از تن جدا شد.
اگر خواستى قصد يحيى را كن كه عداوت دشمنان ، با ذبح او با يك كارد از اول تا آخر، فرو نشست و اگر خواستى يحيايى را قصد كن كه دشمنان او به اين اكتفا نكردند كه او را فقط مورد اصابت چهار هزار تير و صد و چند ضربه شمشير و به همين مقدار ضربه نيزه قرار دهند و سرش را قطع كنند و گلويش را پاره نمايند و جسدش را پس از شهادت مثله نمايند و پايمال سم اسبان كنند، بلكه دشمنى خود را نسبت به سر آن حضرت نيز آشكار نمودند، به نحوى كه آن را بر بالاى نيزه كردند و در بلاد گرداندند و دندان ها و لبان آن حضرت را در مجالس مختلف مضروب نمودند.
و (چون گفتى السلام على يحيى الذى ازلفه الله بشهادته ) اگر خواستى يحيى را نيت كن كه تنها يك بار سرش از خانه اى به خانه ديگر اهداء شد و اگر خواستى يحيايى را قصد كن كه سرش در بلاد فراوانى گردانده شد و چندين مرتبه اهداء گرديد.
(و چون آن عبارت را گفتى ) اگر مايل بودى يحيى را نيت كن كه وقتى سرش از بدن جدا شد و ظالم آن امر را ديد حالتش دگرگون شد، و اگر خواستى يحياى مظلومى را نيت كن كه وقتى سر مباركش در مقابل آن ملعون گذاشته شد شروع به تبسم كرد و اين تبسم او از همه زخم هاى وارده بر پيكر مطهرش ، دردناك تر بود. كور باد آن چشمى كه از اين تبسم باخبر شود، اما گريه نكند.
(و به هنگام بيان آن عبارت ) اگر خواستى مظلومى را به نام يحيى قصد كن كه وقتى خواستند او را به شهادت برسانند از مسجد خارج شد در حالى كه انسانى پارسا و بدون علاقه بود و اطفال و عيالى نداشت ، و اگر خواستى مظلومى را قصد كن كه از خيمه هايى خارج شد كه در آنها زنان حيران و تشنه در بيابان ، تنها و غريب در ميان دشمنان قرار داشتند و هر كدام از آنها او را مخاطب قرار داده و مى گفتند ما را به چه كسى مى سپارى ؛ سپس آنها را ساكت مى كند و از خيمه خارج مى شود، بعد، با دختر كوچكى مواجه مى گردد كه بر پايش افتاده دستش را مى بوسد و از تنهايى فرياد مى زند و او را به كمك مى طلبد، آنگاه امام بر مى گردد و او را به دامنش مى نشاند و به او مى گويد: دخترم ! تا جان در بدن دارم با اشك حسرت بارت ، دلم را آتش نزن و آنگاه كه به شهادت رسيدم ، تو براى گريه كردن براى من از هر كسى سزاوارترى ؛ اى بهترين زنان !
و (چون آن عبارت را گفتى ) اگر مايل بودى يحيايى را قصد كن كه كشته شد در حالى كه قربانى شد، و اگر خواستى يحيايى را قصد كن كه لب تشنه به شهادت رسيد.
و به هنگام گفتن آن سلام ، اگر خواستى يحيى را قصد كن كه در تشت سر از بدنش جدا شد و فقط يك قطره خونش بر زمين ريخت كه تا سال ها و تا زمانى كه بنى اسرائيل نابود شدند، همچنان مى جوشيد و آنگاه از جوشش باز ايستاد؛ و اگر خواستى يحيايى را قصد كن كه بر روى خاك سر از تنش جدا كردند و خونش با خاك آغشته شد و همه خونش ‍ بر روى زمين جارى شد، مگر چند قطره از آن ، كه آن را با دست گرفت و بر چهره ماليد و سپس مقدارى از آن را به سوى آسمان پاشيد و به زمين بازنگشت ، و اگر (آن قطرات ) بر زمين مى ريخت ، با اهلش زير و رو مى شد!
(هر گاه آن سلام را گفتى )، اگر خواستى يحيى را قصد كن كه سرش از قفا بريده شد، و اگر خواستى يحيايى را نيت كن كه سرش را با دوازده ضربه شمشير از بدن جدا كردند.
(و چون آن عبارت را گفتى ) اگر خواستى يحيى را قصد كن كه سر از بدنش جدا شد، اما پيكرش سالم ماند، و اگر خواستى يحيايى را قصد كن كه سرش از بدن جدا گرديد و بدنش زير سم اسبان لگدمال شد و از شدت ضربت هاى وارده ، پيكر مطهرش سوراخ سوراخ شده بود.
پس سلام بر آن يحيايى كه سرش بارها اهداء گرديد و با خيزران و چوب نى بارها مضروب شد؛ سلام بر آن يحيايى كه سرش بر بالاى نيزه ها قرار گرفت ، سلام بر آن يحيايى كه سرش بر دروازه ها آويخته شد و سلام بر آن يحيايى كه سرش را در مكان هاى متعددى قرار دادند و چه بسا در مكان هاى مختلفى دفن كردند، هر چند كه سرانجام سر در كنار بدن قرار گرفت .

منبع : خصائص الحسينيه و المزايا المظلوم
نویسنده :  آية الله شيخ جعفر شوشترى

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن