حديث شماره 589

((589-از امام باقر عليه السلام روايت كرده اند كه فرمود: هنگامى كه خداوند عزوجل ابراهيم را خليل خود ساخت براى ابلاغ مژده : ملك الموت در صورت ، جوانى سفيد رو كه دو جامه سفيد در تن داشت و (چنان زيبا و با طراوت بود كه گويا) از سر و ريش آب روغن مى چكيد، و در وقتى كه ابراهيم داخل خانه مى شد در بيرون خانه به استقبال او آمد - و ابراهيم مرد غيرتمندى بود و چنان بود كه هر گاه براى كارى از خانه به بيرون مى رفت در خانه را مى بست و كليدش را همراه خود مى برد و چون بازمى گشت آنرا باز مى كرد -(بالجمله ) چون به خانه آمد و در را باز كرد (همان ملك الموت را به صورت ) مردى زيبا روى در خانه خود ديد (با ناراحتى ) دست او را گرفت و گفت : اى بنده خدا چه كسى تو را به خانه من در آورده ؟ گفت : پروردگار خانه مرا به اينجا در آورده ، ابراهيم گفت : پروردگار آن سزاوارتر از من به اين خانه است (اكنون ) تو كيستى ؟
- پاسخداد: من ملك الموت هستم .
ابراهيم هراسان شده گفت : آمده اى كه جان مرا بگيرى ؟
گفت : نه ، ولى خداوند يكى از بندگان خود را خليل خود ساخته آمده ام تا او را مژده دهم .
ابراهيم (بيتابانه ) پرسيد: آن بنده كيست تا من (از حال ) تا وقت مرگ او را خدمت كنم ؟ ملك الموت گفت : تو هستى .
ابراهيم به نزد ساره رفت و بدو گفت : همان خداى تبارك و تعالى مرا خليل ساخته است .
فيض (رحمة الله عليه ) گويد: شايد سرِّ اينكه ملك الموت ماءمور ابلاغ اين بشارت گشت بدان جهت بوده كه او فرشته اى است كه وسيله لقاء پروردگار و وصول بدو است ، و با مژده مقام خُلَّت و دوستى قلب دوست ، مشتاق ديدار دوست خليل خود گردد (از اينرو همان فرشته اى كه ماءمور لقاء پروردگار است ماءمور ابلاغ اين مژده گرديد).))

 

أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ لَمَّا اتَّخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا أَتَاهُ بُشْرَاهُ بِالْخَلَّةِ فَجَاءَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ فِى صُورَةِ شَابٍّ أَبْيَضَ عَلَيْهِ ثَوْبَانِ أَبْيَضَانِ يَقْطُرُ رَأْسُهُ مَاءً وَ دُهْناً فَدَخَلَ إِبْرَاهِيمُ ع الدَّارَ فَاسْتَقْبَلَهُ خَارِجاً مِنَ الدَّارِ وَ كَانَ إِبْرَاهِيمُ ع رَجُلًا غَيُوراً وَ كَانَ إِذَا خَرَجَ فِى حَاجَةٍ أَغْلَقَ بَابَهُ وَ أَخَذَ مِفْتَاحَهُ مَعَهُ ثُمَّ رَجَعَ فَفَتَحَ فَإِذَا هُوَ بِرَجُلٍ قَائِمٍ أَحْسَنَ مَا يَكُونُ مِنَ الرِّجَالِ فَأَخَذَهُ بِيَدِهِ وَ قَالَ يَا عَبْدَ اللَّهِ مَنْ أَدْخَلَكَ دَارِى فَقَالَ رَبُّهَا أَدْخَلَنِيهَا فَقَالَ رَبُّهَا أَحَقُّ بِهَا مِنِّى فَمَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا مَلَكُ الْمَوْتِ فَفَزِعَ إِبْرَاهِيمُ ع فَقَالَ جِئْتَنِى لِتَسْلُبَنِى رُوحِى قَالَ لَا وَ لَكِنِ اتَّخَذَ اللَّهُ عَبْداً خَلِيلًا فَجِئْتُ لِبِشَارَتِهِ قَالَ فَمَنْ هُوَ لَعَلِّى أَخْدُمُهُ حَتَّى أَمُوتَ قَالَ أَنْتَ هُوَ فَدَخَلَ عَلَى سَارَةَ ع فَقَالَ لَهَا إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اتَّخَذَنِى خَلِيلًا

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: