حديث شماره 552

((552- زرارة گويد: حمران از امام باقر (عليه السلام ) پرسيد: خدا مرا بقربانت كند چه خوب بود براى ما بيان مى فرمودى كه اين امر (حكومت حقه ) چه وقت خواهد بود تا بدان شاد و خورسند شويم ؟
حضرت در پاسخش فرمود: اى حمران تو دوستان و برادران و آشنايانى دارى (شرح اين كلام حضرت در آخر حديث بيايد).
(اى حمران ) در زمان هاى قديم مرد دانشمندى بود و اين مرد پسرى داشت كه به دانش پدر شوق و رغبتى نداشت و از معلومات او چيزى نمى پرسيد (تا آن را فرا گيرد) ولى در عوض همسايه اى داشت كه به نزد آن مرد عالم مى آمد و از او مى پرسيد و علوم او را فرا مى گرفت .
و هنگامى كه وقت مرگ اين مرد عالم فرا رسيد پسر خود را طلبيد و به او گفت : پسر جانم تو از فرا گرفتن دانش من كناره گيرى مى كردى و چندان رغبتى بدان نداشتى و اينرو چيزى از من نمى پرسيدى ولى من همسايه اى دارم كه به نزد من مى آمد و از من مى پرسيد و دانش مرا فرا مى گرفت و آنها را ضبط مى كرد، پس هر گاه تو به چيزى نيازمند شدى به نزد او برو، و همسايه مزبور را به پسرش معرفى كرد.
آن مرد عالم از دنيا رفت و پسرش بجاماند، تا اينكه پادشاه آن زمان خوابى ديد (و براى كشف آن خواب ) سراغ آن مرد عالم را گرفت ، بدو گفتند: از دنيا رفته است ، پرسيد آيا پسرى بجاى گذارده ؟ گفتند: آرى يك پسر دارد، پادشاه گفت : او را پيش من آريد.
كسى را به نزد او فرستادند كه به نزد پادشاه بيايد، آن پسر با خود گفت : به خدا من نمى دانم پادشاه براى چه مرا خواسته و چيزى هم بلد نيستم ، و اگر از من چيزى بپرسد حتما رسوا خواهم شد! در اين وقت به ياد سفارش ‍ پدرش افتاد (كه بدو گفته بود هر گاه نيازمند به چيزى از علم من شدى به نزد همسايه برو) از اينرو به نزد آن همسايه اى كه علوم پدرش را فرا گرفته بود رفته به او گفت :
پادشاه مرا خواسته و من نمى دانم براى چه مرا خواسته است ، و همانا پدرم به من دستور داده كه هرگاه محتاج به چيزى شدم به نزد تو بيايم ، آن مرد گفت : ولى من مى دانم براى چه تو را خواسته و اگر بتو بگويم و آن وقت اگر چيزى خدا روزى تو كرد (و پادشاه به تو جايزه و انعامى داد) مال هر دوى ما باشد (و آن را با من قسمت كنى و سهمى هم به من مى دهى )؟
آن جوان گفت : آرى ، مرد مزبور او را قسم داد و پيمان محكمى از او گرفت كه به اين قرار داد عمل كند و آن جوانك نيز پيمان محكمى در اينباره بست و قول قطعى داد كه به قرارداد عمل نمايد.
مرد مزبور بدو گفت : پادشاه خوابى ديده و مى خواهد از تو بپرسد: اكنون چه زمانى است ، و تو در پاسخ او بگو: اكنون زمان گرگ است .
آن جوان به نزد پادشاه آمد و شاه از او پرسيد: ميدانى من براى چه به سراغ فرستاده ام ؟ گفت : تو به نزد من فرستاده اى تا درباره خوابى كه ديده اى از من بپرسى كه اكنون چه زمانى است ؟
پادشاه گفت : آرى راست گفتى اكنون چه زمانى است ؟ پاسخداد: زمان گرگ است .
پادشاه دستور داد جايزه اى به او بدهند، جوان جايزه را گرفت و به خانه خود برگشت و به وعده اى كه با آن مرد داده بود وفا نكرد و سهم او را نپرداخت و با خود گفت : شايد اين مال براى من تا آخر عمر كافى باشد و از اين به بعد هم محتاج به سؤ ال از آنمرد نشوم و چنين مسئله اى كه اينبار از من پرسيدند ديگر نپرسند (تا ناچار باشم نزد او بروم ).
اين گذشت تا اينكه دوباره پادشاه خوابى ديد و به سراغ همان جوان فرستاد، جوان از كرده خود پشيمان شد و با خود گفت : من كه چيزى بلد نيستم كه به نزد پادشاه بروم و از آنسو نمى دانم با اين پيمان شكنى و بى وفائى كه با آن مرد دانشمند كرده ام بچه روئى بنزد او بروم ، دوباره گفت : به هر صورت هست به نزد او مى روم و از او عذرخواهى مى كنم و برايش ‍ قسم مى خورم شايد (از تقصير من در گذرد و) دوباره به من خبر دهد.
پس به نزد آن مرد آمد و به او گفت : (گذشته ها گذشته است و) من آنچه نبايد بكنم كردم و به پيمانى كه ميان من و تو بود وفا نكردم و اكنون نيز چيزى از آن پولى كه بدستم رسيد باقى نمانده و دوباره محتاج تو شده ام ، تو را به خدا سوگند كه مرا شرمنده و خوار نكنى و من اينبار با تو قرار و عهد محكمى مى بندم كه چيزى نصيب من نشود جز آنكه بطور مساوى مال من و تو هر دو باشد، و پادشاه مرا خواسته و نمى دانم اينبار چه سؤ الى دارد.
آنمرد گفت : پادشاه دوباره خوابى ديده مى خواهد از تو بپرسد اين زمان چه زمانى است ؟
و چون اين سؤ ال را كرد تو در جوابش بگو: زمان قوچ (گوسفند نر) است ، جوانك به نزد پادشاه آمد و بر او وارد شد. پادشاه از او پرسيد: (مى دانى ) براى چه به سراغ تو فرستادم ؟ گفت : (آرى ) خوابى ديده اى و مى خواهى بپرسى چه زمانى است ؟ پادشاه گفت : راست گفتى اكنون بگو: چه زمانى است ؟ گفت : زمان قوچ است .
پادشاه دستور داد جايزه اى به او دادند، جوانك جايزه را گرفت و به خانه اش بازگشت و در كار خود به انديشه فرو رفت كه آيا اينبار به وعده عمل كنم (و سهم او را بپردازم ) يا وفا نكنم (و مانند بار پيش همه را براى خود بردارم ) گاهى تصميم مى گرفت به وعده وفا كند و گاهى منصرف مى شد تا بالاخره با خود گفت : شايد بعد از اين ديگر من هيچوقت نيازمند بدين مرد نشوم و تصميم به پيمان شكنى گرفت و به قولى كه داده بود وفا نكرد.
اين جريان هم گذشت و باز (براى سومين بار) پادشاه خوابى ديد و به نزد آن جوان فرستاد جوانك از پيمان شكنى با آنمرد (به سختى ) پشيمان شد و گفت : با اينكه دوبار پيمان شكنى كردم اكنون چه كنم و چيزى هم بلد نيستم ، و بالاخره (پس از فكر زياد) تصميم گرفت به نزد همان مرد دانشمند برود، پس به نزد آنمرد آمد و او را به خداى تبارك و تعالى سوگند داد و از او خواست كه مطلب را به او ياد دهد، و قول داد كه اينبار به وعده وفا كند و پيمان را محكم كرده بدو گفت : مرا به اين حال وا مگذار و من از اين پس ‍ پيمان شكنى نخواهم كرد و به وعده اى كه داده ام وفا مى كنم .
آنمرد از او پيمان گرفت و بدو گفت : او تو را خواسته تا از خوابى كه ديده از تو بپرسد كه اين زمان چه زمانى است ؟ و چون چنين سؤ الى از تو كرد به او بگو: اين زمان زمان ترازو و ميزان است .
جوان به نزد پادشاه آمد و بر او وارد شد، پادشاه گفت : مى دانى براى چه پيش تو فرستاده ام ؟ جوان گفت : خوابى ديده اى و مى خواهى بپرسى اين چه زمانى است .
پادشاه گفت : راست گفتى بگو: چه زمانى است ؟ پاسخداد: زمان ترازو و ميزان است ، پادشاه دستور داد جايزه اى بدو دادند، و اينبار جوانك آن مال را برداشته و همه را آورد پيش روى آنمرد دانشمند گذارد و گفت : آنچه اينبار گرفتم (بى كم و كاست ) همه را به نزد تو آوردم تا تو سهم مرا بدهى .
مرد دانشمند گفت : زمان اول زمان گرگ بود و تو هم از گرگان بودى ، و زمان دوم زمان قوچ بود كه تصميم مى گيرد ولى انجام ندهد، و تو هم تصميم مى گرفتى ولى وفا نكردى ، و اين زمان ميزان و عدل است و تو به وعده خويش وفا كردى ، اكنون همه اين مال را بردار كه مرا بدان نيازى نيست ، و همه مال را به او پس داد.

شرح :
مجلسى (رحمة الله عليه ) در توضيح جمله : (ان لك اصدقاء و اخوانا) (كه در صدر حديث است ) چند احتمال ذكر كرده :
1- مقصود از نقل اين حكايت اين باشد كه اين زمان وفاى به عهد و پيمان نيست ، و اگر تو زمان ظهور دولت حقه را بدانى به آشنايان و برادرانى كه دارى بازگوى مى كنى و اين خبر ميان مردم پراكنده مى شود و در نتيجه فساد بزرگى به بار مى آورد، و اگر قول هم بدهى كه آن را مكتوم و پنهان نگهدارى فايده ندارد زيرا به اين قول عمل نخواهى كرد چون زمان ميزان و عدل نشده .
2- مقصود اين باشد كه تو آشنايان و دوستانى دارى بنگر ببين آيا آنها در يك كارى با تو توافق مى كنند يا در هيچ موردى به وعده با تو عمل مى كنند، و با اين وضع چگونه امام در يك چنين زمانى ظهور كند.
3- مراد اين باشد كه تو مى توانى اين مطلب (يعنى بدست آوردن زمان ظهور امام ) را خود بدست آورى ، زيرا تو آشنايان و دوستانى دارى پس در حال ايشان بنگر و دقت كن ، هرگاه ديدى كه تصميم قطعى به فرمانبردارى از امام دارند و بطور كامل تسليم امام خود هستند بدان كه آنوقت زمان ظهور قائم (عليه السلام ) است ، زيرا قيام او مشروط به چنين حالى است ، و تو مى توانى از طرز رفتار آشنايان و دوستانت وضع عموم مردم را نيز بدست آورى چون به قول معروف مشت نمونه خروار است . ))

 

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ جَمِيعاً عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلَهُ حُمْرَانُ فَقَالَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ لَوْ حَدَّثْتَنَا مَتَى يَكُونُ هَذَا الْأَمْرُ فَسُرِرْنَا بِهِ فَقَالَ يَا حُمْرَانُ إِنَّ لَكَ أَصْدِقَاءَ وَ إِخْوَاناً وَ مَعَارِفَ إِنَّ رَجُلًا كَانَ فِيمَا مَضَى مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ كَانَ لَهُ ابْنٌ لَمْ يَكُنْ يَرْغَبُ فِى عِلْمِ أَبِيهِ وَ لَا يَسْأَلُهُ عَنْ شَيْءٍ وَ كَانَ لَهُ جَارٌ يَأْتِيهِ وَ يَسْأَلُهُ وَ يَأْخُذُ عَنْهُ فَحَضَرَ الرَّجُلَ الْمَوْتُ فَدَعَا ابْنَهُ فَقَالَ يَا بُنَيَّ إِنَّكَ قَدْ كُنْتَ تَزْهَدُ فِيمَا عِنْدِى وَ تَقِلُّ رَغْبَتُكَ فِيهِ وَ لَمْ تَكُنْ تَسْأَلُنِى عَنْ شَيْءٍ وَ لِي جَارٌ قَدْ كَانَ يَأْتِينِي وَ يَسْأَلُنِى وَ يَأْخُذُ مِنِّى وَ يَحْفَظُ عَنِّى فَإِنِ احْتَجْتَ إِلَى شَيْءٍ فَأْتِهِ وَ عَرَّفَهُ جَارَهُ فَهَلَكَ الرَّجُلُ وَ بَقِيَ ابْنُهُ فَرَأَى مَلِكُ ذَلِكَ الزَّمَانِ رُؤْيَا فَسَأَلَ عَنِ الرَّجُلِ فَقِيلَ لَهُ قَدْ هَلَكَ فَقَالَ الْمَلِكُ هَلْ تَرَكَ وَلَداً فَقِيلَ لَهُ نَعَمْ تَرَكَ ابْناً فَقَالَ ائْتُونِى بِهِ فَبُعِثَ إِلَيْهِ لِيَأْتِيَ الْمَلِكَ فَقَالَ الْغُلَامُ وَ اللَّهِ مَا أَدْرِى لِمَا يَدْعُونِى الْمَلِكُ وَ مَا عِنْدِى عِلْمٌ وَ لَئِنْ سَأَلَنِى عَنْ شَيْءٍ لَأَفْتَضِحَنَّ فَذَكَرَ مَا كَانَ أَوْصَاهُ أَبُوهُ بِهِ فَأَتَى الرَّجُلَ الَّذِى كَانَ يَأْخُذُ الْعِلْمَ مِنْ أَبِيهِ فَقَالَ لَهُ إِنَّ الْمَلِكَ قَدْ بَعَثَ إِلَيَّ يَسْأَلُنِى وَ لَسْتُ أَدْرِى فِيمَ بَعَثَ إِلَيَّ وَ قَدْ كَانَ أَبِى أَمَرَنِى أَنْ آتِيَكَ إِنِ احْتَجْتُ إِلَى شَيْءٍ فَقَالَ الرَّجُلُ وَ لَكِنِّى أَدْرِى فِيمَا بَعَثَ إِلَيْكَ فَإِنْ أَخْبَرْتُكَ فَمَا أَخْرَجَ اللَّهُ لَكَ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ فَقَالَ نَعَمْ فَاسْتَحْلَفَهُ وَ اسْتَوْثَقَ مِنْهُ أَنْ يَفِيَ لَهُ فَأَوْثَقَ لَهُ الْغُلَامُ فَقَالَ إِنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَسْأَلَكَ عَنْ رُؤْيَا رَآهَا أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقُلْ لَهُ هَذَا زَمَانُ الذِّئْبِ فَأَتَاهُ الْغُلَامُ فَقَالَ لَهُ الْمَلِكُ هَلْ تَدْرِى لِمَ أَرْسَلْتُ إِلَيْكَ فَقَالَ أَرْسَلْتَ إِلَيَّ تُرِيدُ أَنْ تَسْأَلَنِى عَنْ رُؤْيَا رَأَيْتَهَا أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ لَهُ الْمَلِكُ صَدَقْتَ فَأَخْبِرْنِى أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ لَهُ زَمَانُ الذِّئْبِ فَأَمَرَ لَهُ بِجَائِزَةٍ فَقَبَضَهَا الْغُلَامُ وَ انْصَرَفَ إِلَى مَنْزِلِهِ وَ أَبَى أَنْ يَفِيَ لِصَاحِبِهِ وَ قَالَ لَعَلِّى لَا أُنْفِدُ هَذَا الْمَالَ وَ لَا آكُلُهُ حَتَّى أَهْلِكَ وَ لَعَلِّى لَا أَحْتَاجُ وَ لَا أُسْأَلُ عَنْ مِثْلِ هَذَا الَّذِى سُئِلْتُ عَنْهُ فَمَكَثَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنَّ الْمَلِكَ رَأَى رُؤْيَا فَبَعَثَ إِلَيْهِ يَدْعُوهُ فَنَدِمَ عَلَى مَا صَنَعَ وَ قَالَ وَ اللَّهِ مَا عِنْدِى عِلْمٌ آتِيهِ بِهِ وَ مَا أَدْرِى كَيْفَ أَصْنَعُ بِصَاحِبِى وَ قَدْ غَدَرْتُ بِهِ وَ لَمْ أَفِ لَهُ ثُمَّ قَالَ لاَتِيَنَّهُ عَلَى كُلِّ حَالٍ وَ لَأَعْتَذِرَنَّ إِلَيْهِ وَ لَأَحْلِفَنَّ لَهُ فَلَعَلَّهُ يُخْبِرُنِى فَأَتَاهُ فَقَالَ لَهُ إِنِّى قَدْ صَنَعْتُ الَّذِى صَنَعْتُ وَ لَمْ أَفِ لَكَ بِمَا كَانَ بَيْنِى وَ بَيْنَكَ وَ تَفَرَّقَ مَا كَانَ فِى يَدِى وَ قَدِ احْتَجْتُ إِلَيْكَ فَأَنْشُدُكَ اللَّهَ أَنْ لَا تَخْذُلَنِى وَ أَنَا أُوثِقُ لَكَ أَنْ لَا يَخْرُجَ لِى شَيْءٌ إِلَّا كَانَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ وَ قَدْ بَعَثَ إِلَيَّ الْمَلِكُ وَ لَسْتُ أَدْرِي عَمَّا يَسْأَلُنِى فَقَالَ إِنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَسْأَلَكَ عَنْ رُؤْيَا رَآهَا أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقُلْ لَهُ إِنَّ هَذَا زَمَانُ الْكَبْشِ فَأَتَى الْمَلِكَ فَدَخَلَ عَلَيْهِ فَقَالَ لِمَا بَعَثْتُ إِلَيْكَ فَقَالَ إِنَّكَ رَأَيْتَ رُؤْيَا وَ إِنَّكَ تُرِيدُ أَنْ تَسْأَلَنِى أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ لَهُ صَدَقْتَ فَأَخْبِرْنِى أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ هَذَا زَمَانُ الْكَبْشِ فَأَمَرَ لَهُ بِصِلَةٍ فَقَبَضَهَا وَ انْصَرَفَ إِلَى مَنْزِلِهِ وَ تَدَبَّرَ فِى رَأْيِهِ فِى أَنْ يَفِيَ لِصَاحِبِهِ أَوْ لَا يَفِيَ لَهُ فَهَمَّ مَرَّةً أَنْ يَفْعَلَ وَ مَرَّةً أَنْ لَا يَفْعَلَ ثُمَّ قَالَ لَعَلِّى أَنْ لَا أَحْتَاجَ إِلَيْهِ بَعْدَ هَذِهِ الْمَرَّةِ أَبَداً وَ أَجْمَعَ رَأْيَهُ عَلَى الْغَدْرِ وَ تَرْكِ الْوَفَاءِ فَمَكَثَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنَّ الْمَلِكَ رَأَى رُؤْيَا فَبَعَثَ إِلَيْهِ فَنَدِمَ عَلَى مَا صَنَعَ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ صَاحِبِهِ وَ قَالَ بَعْدَ غَدْرٍ مَرَّتَيْنِ كَيْفَ أَصْنَعُ وَ لَيْسَ عِنْدِى عِلْمٌ ثُمَّ أَجْمَعَ رَأْيَهُ عَلَى إِتْيَانِ الرَّجُلِ فَأَتَاهُ فَنَاشَدَهُ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ سَأَلَهُ أَنْ يُعَلِّمَهُ وَ أَخْبَرَهُ أَنَّ هَذِهِ الْمَرَّةَ يَفِى مِنْهُ وَ أَوْثَقَ لَهُ وَ قَالَ لَا تَدَعْنِى عَلَى هَذِهِ الْحَالِ فَإِنِّى لَا أَعُودُ إِلَى الْغَدْرِ وَ سَأَفِى لَكَ فَاسْتَوْثَقَ مِنْهُ فَقَالَ إِنَّهُ يَدْعُوكَ يَسْأَلُكَ عَنْ رُؤْيَا رَآهَا أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَإِذَا سَأَلَكَ فَأَخْبِرْهُ أَنَّهُ زَمَانُ الْمِيزَانِ قَالَ فَأَتَى الْمَلِكَ فَدَخَلَ عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ لِمَ بَعَثْتُ إِلَيْكَ فَقَالَ إِنَّكَ رَأَيْتَ رُؤْيَا وَ تُرِيدُ أَنْ تَسْأَلَنِى أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ صَدَقْتَ فَأَخْبِرْنِى أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ هَذَا زَمَانُ الْمِيزَانِ فَأَمَرَ لَهُ بِصِلَةٍ فَقَبَضَهَا وَ انْطَلَقَ بِهَا إِلَى الرَّجُلِ فَوَضَعَهَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَ قَالَ قَدْ جِئْتُكَ بِمَا خَرَجَ لِى فَقَاسِمْنِيهِ فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ إِنَّ الزَّمَانَ الْأَوَّلَ كَانَ زَمَانَ الذِّئْبِ وَ إِنَّكَ كُنْتَ مِنَ الذِّئَابِ وَ إِنَّ الزَّمَانَ الثَّانِيَ كَانَ زَمَانَ الْكَبْشِ يَهُمُّ وَ لَا يَفْعَلُ وَ كَذَلِكَ كُنْتَ أَنْتَ تَهُمُّ وَ لَا تَفِى وَ كَانَ هَذَا زَمَانَ الْمِيزَانِ وَ كُنْتَ فِيهِ عَلَى الْوَفَاءِ فَاقْبِضْ مَالَكَ لَا حَاجَةَ لِى فِيهِ وَ رَدَّهُ عَلَيْهِ

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: