((289- امام باقر (عليه السلام ) فرمود: روزى پدرم در حالى كه اصحاب او نزدش بودند بدانها گفت : كداميك از شماحاضر است يك تكه آتش داغ را در دست بگيرد و آنرا نگهدارد تا خاموش شود؟ مردمى كه حاضر بودند همگى خموش ماندند و كسى پاسخ او را نداد، من برخاستم و گفتم : پدرجان اگر مى فرمائى تا من اينكار را بكنم ؟ فرمود: مقصود من تو نبودى چون تو از من هستى و من از توام (و تو هم چون خون من هستى ) بلكه اينان منظور من بودند، و تا سه بار آن سخن را تكرار كرد (و هيچكس ) از حاضرين حاضر نشد اين كار را بكند) سپس فرمود: به راستى كه چه اندازه توصيف و تعريف (و اظهار ايمان و حرف ) بسيار است ولى عمل اندك است ، به راستى كه اهل عمل كمند! به راستى كه اهل عمل اندكند.
حال بدانيد كه ما اهل عمل و (اهل ) حرف را بخوبى مى شناسيم ، و اينكه گفتم نه براى راه گم كردن بر شما نبود بلكه براى اين بود كه شما را بيازمائيم و آثارتان را يادداشت كنيم .
(حضرت باقر (عليه السلام ) فرمود: وقتى اين سخن را از پدرم شنيدند به خدا مثل اين بود كه زمين آنها را بخود لرزاند از شدت شرم و خجلتى كه به آنها دست داد تا جائى كه من به مردى از آنها نگاه كردم ديدم عرق خجلت از سر و رويش مى ريزد و چشم از زمين بر نمى دارد.
پدرم كه اين حال را از آنها مشاهده كرد بدانها فرمود: خدايتان رحمت كند من نظرى جز خير نداشتم ، همانا بهشت را درجاتى است ، و درجه مردمى كه اهل عمل هستند چنان است كه هيچيك از اهل حرف و تعريف بدان درجه نرسد، و درجه اهل حرف هم درجه ايست كه ديگران بدان نرسند، و به خدا اين سخن را كه پدرم بدانها فرمود چنان بود كه گويا از بند آزاد شدند (و فشار ناراحتى و شرمسارى كه به آنها دست داده بود از بين رفت ). ))
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمِ بْنِ أَبِى سَلَمَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ غَزْوَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بُنَانٍ عَنْ أَبِى مَرْيَمَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ أَبِى يَوْماً وَ عِنْدَهُ أَصْحَابُهُ مَنْ مِنْكُمْ تَطِيبُ نَفْسُهُ أَنْ يَأْخُذَ جَمْرَةً فِى كَفِّهِ فَيُمْسِكَهَا حَتَّى تَطْفَأَ قَالَ فَكَاعَ النَّاسُ كُلُّهُمْ وَ نَكَلُوا فَقُمْتُ وَ قُلْتُ يَا أَبَةِ أَ تَأْمُرُ أَنْ أَفْعَلَ فَقَالَ لَيْسَ إِيَّاكَ عَنَيْتُ إِنَّمَا أَنْتَ مِنِّى وَ أَنَا مِنْكَ بَلْ إِيَّاهُمْ أَرَدْتُ قَالَ وَ كَرَّرَهَا ثَلَاثاً ثُمَّ قَالَ مَا أَكْثَرَ الْوَصْفَ وَ أَقَلَّ الْفِعْلَ إِنَّ أَهْلَ الْفِعْلِ قَلِيلٌ إِنَّ أَهْلَ الْفِعْلِ قَلِيلٌ أَلَا وَ إِنَّا لَنَعْرِفُ أَهْلَ الْفِعْلِ وَ الْوَصْفِ مَعاً وَ مَا كَانَ هَذَا مِنَّا تَعَامِياً عَلَيْكُمْ بَلْ لِنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ وَ نَكْتُبَ آثَارَكُمْ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَكَأَنَّمَا مَادَتْ بِهِمُ الْأَرْضُ حَيَاءً مِمَّا قَالَ حَتَّى إِنِّى لَأَنْظُرُ إِلَى الرَّجُلِ مِنْهُمْ يَرْفَضُّ عَرَقاً مَا يَرْفَعُ عَيْنَيْهِ مِنَ الْأَرْضِ فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ مِنْهُمْ قَالَ رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَمَا أَرَدْتُ إِلَّا خَيْراً إِنَّ الْجَنَّةَ دَرَجَاتٌ فَدَرَجَةُ أَهْلِ الْفِعْلِ لَا يُدْرِكُهَا أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ الْقَوْلِ وَ دَرَجَةُ أَهْلِ الْقَوْلِ لَا يُدْرِكُهَا غَيْرُهُمْ قَالَ فَوَ اللَّهِ لَكَأَنَّمَا نُشِطُوا مِنْ عِقَالٍ