((286- مالك بن عطية از برخى از اصحاب امام صادق (عليه السلام ) روايت كند كه گفت : امام صادق (عليه السلام )خشمناك از خانه بيرون آمده فرمود: (ساعتى ) پيش از اين براى كارى از خانه بيرون آمدم به برخى از سياهان مدينه برخوردم و او به من داد زد: (لبيك يا جعفر بن محمد لبيك ) (شرح آن در آخر حديث بيايد) من از همانجا به خانه باز گشتم و از اين سخنى كه او گفته بود (و مرا بجاى خداوند گرفته بود) ترسيده بر خود لرزيدم تا اينكه در سجده گاه خود براى پروردگار سجده كردم و رويم را بر خاك ماليدم و خود را به درگاهش به خوارى انداختم و از آنچه آن مرد به من گفته بود به پيشگاهش بيزارى جستم ، و اگر عيسى بن مريم از آنچه خدا درباره اش فرموده بود (كه او را بنده خود معرفى كرده بود) تجاوز مى كرد (و پا را فراتر مى نهاد) بلا درنگ چنان كر مى شد كه ديگر نشنود، و چنان كور مى شد كه ديگر هرگز نبيند، و چنان لال مى شد كه ديگر هرگز سخن نگويد.
سپس فرمود: خدا لعنت كند اباالخطاب را و او را بوسيله آهن بكشد.
شرح :
ظاهر اين است كه شخصى كه به امام صادق (عليه السلام ) گفته است : (لبيك ...) از اصحاب و پيروان ابوالخطاب بوده ، و ابوالخطاب كه نامش محمد بن مقلاص است در ابتداى كار از اصحاب امام صادق (عليه السلام ) رود و تدريجا درباره آن حضرت غلو كرده قائل به الوهيت او شد و خود را پيغمبر آنحضرت ناميد و عقايد باطله اى را اظهار كرد و جمعى نيز پيرو او شدند، و اينها همانطور كه حاجيان در موقع بستن احرام لبيك مى گويند براى امام صادق (عليه السلام ) (لبيك ...) مى گفتند، و حتى در همان كوفه كه مركز اصلى آنها بود نيز گاهى به نام جعفر بن محمد تلبيه مى گفتند، و بالاخره نيز همان طور كه حضرت در باره اش نفرين كرده بود بوسيله آهن كشته شد و چنانچه كشى نقل كرده عيسى بن موسى بن على بن عبدالله بن عباس كه از طرف منصور در كوفه والى بود، چون شنيد كه ابوالخطاب ادعاى نبوت كرده ... مردى را فرستاد و او و پيروانش را كه در مسجد گرد آمده بودند همگى را كشت و تنها يك تن از آنها كه در ميان زخميان افتاده بود توانست شبانه از ميان كشتگان بگريزد. ))
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ خَرَجَ إِلَيْنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ هُوَ مُغْضَبٌ فَقَالَ إِنِّى خَرَجْتُ آنِفاً فِى حَاجَةٍ فَتَعَرَّضَ لِى بَعْضُ سُودَانِ الْمَدِينَةِ فَهَتَفَ بِى لَبَّيْكَ يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ لَبَّيْكَ فَرَجَعْتُ عَوْدِى عَلَى بَدْئِى إِلَى مَنْزِلِى خَائِفاً ذَعِراً مِمَّا قَالَ حَتَّى سَجَدْتُ فِى مَسْجِدِى لِرَبِّى وَ عَفَّرْتُ لَهُ وَجْهِى وَ ذَلَّلْتُ لَهُ نَفْسِى وَ بَرِئْتُ إِلَيْهِ مِمَّا هَتَفَ بِى وَ لَوْ أَنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ عَدَا مَا قَالَ اللَّهُ فِيهِ إِذاً لَصَمَّ صَمّاً لَا يَسْمَعُ بَعْدَهُ أَبَداً وَ عَمِيَ عَمًى لَا يُبْصِرُ بَعْدَهُ أَبَداً وَ خَرِسَ خَرْساً لَا يَتَكَلَّمُ بَعْدَهُ أَبَداً ثُمَّ قَالَ لَعَنَ اللَّهُ أَبَا الْخَطَّابِ وَ قَتَلَهُ بِالْحَدِيدِ