حديث شماره 251

((251- ابو جعفر خثعمى گويد: چون عثمان ابوذر را بر بذه تبعيد كرد اميرمؤ منان و عقيل و حسن و حسين (عليهم السلام ) و عمار بن ياسر رضى الله عنه ، او را بدرقه كردند و در وقت خدا حافظى امير مؤ منان (عليه السلام ) فرمود: اى اباذر به راستى كه تو تنها براى خداى عزوجل (در برابر عثمان ) خشم كردى ، پس به همان كس كه به خاطر او خشم كردى اميدوار باش ، و همانا اين مردم (يعنى عثمان و دار و دسته اش ) از وجود تو بر دنياى خود ترسيدند (و بودن تو را مزاحم دنياى خود ديدند) ولى تو از كارهاى آنها بر دين خود بيمناك شدى ، و از اين رو اينها تو را از حومه خود كوچ دادند و به بلا و گرفتارى آزمودند، و به خدا سوگند اگر همه آسمانها و زمين به روى بنده اى بسته باشد و آن بنده تقواى خدا را پيشه كند خداوند براى او گشايشى ( از آن بلا و گرفتارى ) مقرر سازد، پس مبادا چيزى جز حق و راستى تو را به انس و همدمى گيرد، و چيزى جز باطل و نادرستى به هراس اندازد.
آنگاه عقيل به سخن آمده و چنين گفت :
اى اباذر تو به خوبى مى دانى كه ما تو را دوست داريم ، و ما هم به خوبى دانسته ايم كه تو ما را دوست دارى ، و تو در حق ما مراعات كردى آنچه را مردم ديگر بجز اندكى از آنها آن را ضايع كردند، پاداش تو با خداى عزوجل خواهد بود، و به همين خاطر بود كه اينان بيرونت كردند، و از وطن آواره ات ساختند پاداشت بر خداى عزوجل ، از خدا پرهيز داشته باش ، و بدانكه تن به بلا ندادنت از بى تابى است ، و دير پنداشتن تندرستى و رفع بلا از نوميدى است (يعنى اگر حاضر به تحمل در بلا نباشى شخص بى تابى هستى . و اگر خيال كنى رفع آن به طول مى انجامد و با خود بگوئى چرا از اين بلا آسوده نمى شوم دليل بر نوميد بودنت از درگاه خداوند است ) پس ‍ نوميدى و بى تابى را از خود دور كن (و مردانه به ايست ) و بگو: (حسبى الله و نعم الوكيل ) (خدا مرا بس است و چه نيكو وكيل و تكيه گاهى است ).
سپس حضرت حسن بن على (عليه السلام ) به سخن آمده فرمود:
عموجان اين مردم با تو آن كردند كه ديدى ، و همانا خداى عزوجل در فرازمندترين ديدگاه اين وضع را مى نگرد، پس ذكر دنيا را با ياد مرگ و جدائى از آن از سر بنه ، و سختى آنچه را بر تو مى رسد به خاطر آسودگى و سعادت سرانجامش بر خود هموار كن ، و شكيبا باش تا پيغمبرت (صلى الله عليه و آله ) را ديدار كنى با حال خوشنودى و رضايت از تو انشاء الله .
سپس حسين (عليه السلام ) به سخن آمده فرمود:
اى عموجان به راستى كه خداى تعالى توانا است كه اين وضع (جانخراشى ) را كه مى بينى دگرگون كند و او است كه هر روز در كارى است (و تغييرات و تحولات همه بدست او است )، همان اين مردم دنياى خود را از تو دريغ داشتند و تو هم دين خود را از آنها بازداشتى و راستى كه تو چه بى نيازى از آنچه آنان از تو دريغ داشتند و چه نيازمندند آنان بدانچه تو از آنها باز داشتى ، بر تو باد به صبر كه به راستى خير و خوبى در صبر است ، و صبر پيشه كردن از بزرگوارى است ، و بى تابى مكن كه بى تابى سودت نبخشد.
سپس عمار رضى الله عنه آغاز سخن كرده چنين گفت :
اى اباذر خدا به هراس و وحشت اندازد آنكه تو را به هراس انداخت و بترساند آنكه تو را ترساند و به راستى سوگند به خدا كه چيزى مردم را از حقگوئى باز نداشته جز دل بستن به دنيا و دوستى آن ، بدانكه طاعت و فرمانبردارى در پرتو اكثريت است (مجلسى (رحمة الله عليه ) گويد يعنى مردم عموما تابع اكثريت هستند اگر چه آن اكثريت بر باطل باشد، و ممكن است مقصود اين باشد كه طاعت با جماعت اهل حق است ...) و سلطنت و فرمانروائى از آن كسى است كه بدان دست يافته ، و به راستى اين گروه مردم را براى رسيدن بدنياشان دعوت كردند و آنها دعوتشان را پذيرفتند و در مقابل دين خود را بدانها دادند و در نتيجه زيان دنيا و آخرت را بردند و زيان آشكارا به راستى همين است .
آنگاه ابوذر رضى الله عنه به سخن آمده گفت :
سلام و رحمت خدا بر همگى شما باد، پدر و مادرم به قربان اين چهره ها كه به راستى هرگاه من شما را مى بينم به ياد رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مى افتم ، و دلخوشى من در سكونت مدينه تنها شما بوديد، ولى بودنم در مدينه بر عثمان ناگوار بود (و مرا مزاحم كارهاى خويش ميديد) چنانچه در شام نيز توقف من بر معاويه ناگوار مى نمود و از اين رو تصميم گرفت مرا به شهر ديگرى تبعيد كند، من از او خواستم كه آن شهر را كوفه قرار دهد (و مرا به كوفه تبعيد كند) ولى او به خيال خود ترسيد اگر من بكوفه روم آن شهر را بر عليه برادرش (وليدبن عقبه كه برادر مادرى عثمان بود) بشورانم ، و به خدا سوگند خورد كه مرا به شهرى يار و ياورى نخواهم و در پناه او هراس و وحشتى ندارم ، خدا مرا بس است و معبودى جز او نيست بر او توكل كنم و او است پروردگار عرش بزرگ و درود خدا بر آقاى ما محمد و خاندان پاكش ‍ باد.))

 

سَهْلٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَفْصٍ التَّمِيمِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو جَعْفَرٍ الْخَثْعَمِيُّ قَالَ قَالَ لَمَّا سَيَّرَ عُثْمَانُ أَبَا ذَرٍّ إِلَى الرَّبَذَةِ شَيَّعَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ عَقِيلٌ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ع وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَلَمَّا كَانَ عِنْدَ الْوَدَاعِ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّكَ إِنَّمَا غَضِبْتَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَى دُنْيَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَى دِينِكَ فَأَرْحَلُوكَ عَنِ الْفِنَاءِ وَ امْتَحَنُوكَ بِالْبَلَاءِ وَ وَ اللَّهِ لَوْ كَانَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ عَلَى عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لَهُ مِنْهَا مَخْرَجاً فَلَا يُؤْنِسْكَ إِلَّا الْحَقُّ وَ لَا يُوحِشْكَ إِلَّا الْبَاطِلُ ثُمَّ تَكَلَّمَ عَقِيلٌ فَقَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّا نُحِبُّكَ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ أَنَّكَ تُحِبُّنَا وَ أَنْتَ قَدْ حَفِظْتَ فِينَا مَا ضَيَّعَ النَّاسُ إِلَّا الْقَلِيلَ فَثَوَابُكَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِذَلِكَ أَخْرَجَكَ الْمُخْرِجُونَ وَ سَيَّرَكَ الْمُسَيِّرُونَ فَثَوَابُكَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاتَّقِ اللَّهَ وَ اعْلَمْ أَنَّ اسْتِعْفَاءَكَ الْبَلَاءَ مِنَ الْجَزَعِ وَ اسْتِبْطَاءَكَ الْعَافِيَةَ مِنَ الْيَأْسِ فَدَعِ الْيَأْسَ وَ الْجَزَعَ وَ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ ثُمَّ تَكَلَّمَ الْحَسَنُ ع فَقَالَ يَا عَمَّاهْ إِنَّ الْقَوْمَ قَدْ أَتَوْا إِلَيْكَ مَا قَدْ تَرَى وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْمَنْظَرِ الْأَعْلَى فَدَعْ عَنْكَ ذِكْرَ الدُّنْيَا بِذِكْرِ فِرَاقِهَا وَ شِدَّةِ مَا يَرِدُ عَلَيْكَ لِرَخَاءِ مَا بَعْدَهَا وَ اصْبِرْ حَتَّى تَلْقَى نَبِيَّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ عَنْكَ رَاضٍ إِنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ تَكَلَّمَ الْحُسَيْنُ ع فَقَالَ يَا عَمَّاهْ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَادِرٌ أَنْ يُغَيِّرَ مَا تَرَى وَ هُوَ كُلَّ يَوْمٍ فِى شَأْنٍ إِنَّ الْقَوْمَ مَنَعُوكَ دُنْيَاهُمْ وَ مَنَعْتَهُمْ دِينَكَ فَمَا أَغْنَاكَ عَمَّا مَنَعُوكَ وَ مَا أَحْوَجَهُمْ إِلَى مَا مَنَعْتَهُمْ فَعَلَيْكَ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الْخَيْرَ فِى الصَّبْرِ وَ الصَّبْرَ مِنَ الْكَرَمِ وَ دَعِ الْجَزَعَ فَإِنَّ الْجَزَعَ لَا يُغْنِيكَ ثُمَّ تَكَلَّمَ عَمَّارٌ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ أَوْحَشَ اللَّهُ مَنْ أَوْحَشَكَ وَ أَخَافَ مَنْ أَخَافَكَ إِنَّهُ وَ اللَّهِ مَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يَقُولُوا الْحَقَّ إِلَّا الرُّكُونُ إِلَى الدُّنْيَا وَ الْحُبُّ لَهَا أَلَا إِنَّمَا الطَّاعَةُ مَعَ الْجَمَاعَةِ وَ الْمُلْكُ لِمَنْ غَلَبَ عَلَيْهِ وَ إِنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ دَعَوُا النَّاسَ إِلَى دُنْيَاهُمْ فَأَجَابُوهُمْ إِلَيْهَا وَ وَهَبُوا لَهُمْ دِينَهُمْ فَخَسِرُوا الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ وَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ ثُمَّ تَكَلَّمَ أَبُو ذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ عَلَيْكُمُ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ بِأَبِى وَ أُمِّى هَذِهِ الْوُجُوهُ فَإِنِّى إِذَا رَأَيْتُكُمْ ذَكَرْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص بِكُمْ وَ مَا لِى بِالْمَدِينَةِ شَجَنٌ لِأَسْكُنَ غَيْرُكُمْ وَ إِنَّهُ ثَقُلَ عَلَى عُثْمَانَ جِوَارِى بِالْمَدِينَةِ كَمَا ثَقُلَ عَلَى مُعَاوِيَةَ بِالشَّامِ فَآلَى أَنْ يُسَيِّرَنِى إِلَى بَلْدَةٍ فَطَلَبْتُ إِلَيْهِ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ إِلَى الْكُوفَةِ فَزَعَمَ أَنَّهُ يَخَافُ أَنْ أُفْسِدَ عَلَى أَخِيهِ النَّاسَ بِالْكُوفَةِ وَ آلَى بِاللَّهِ لَيُسَيِّرُنِى إِلَى بَلْدَةٍ لَا أَرَى فِيهَا أَنِيساً وَ لَا أَسْمَعُ بِهَا حَسِيساً وَ إِنِّى وَ اللَّهِ مَا أُرِيدُ إِلَّا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ صَاحِباً وَ مَا لِى مَعَ اللَّهِ وَحْشَةٌ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: