((237- اين حديث را برخى از امام صادق (عليه السلام ) و برخى از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده اند كه درتفسير گفتار خداى عزوجل (كه فرمايد): (آيا نديدى (و نشنيدى داستان ) آنان را كه از بيم مرگ از ديار خويش بيرون شدند و هزاران نفر بودند، پس خداوند بدانها گفت : بميريد، آنگاه زنده شان كرد) (سوره بقره آيه 243) آنحضرت فرمود: اينان مردم يكى از شهرت هاى شام بودند و عددشان هفتاد هزار نفر بود كه در فصول مختلف هر فصلى طاعون در آنها آمد و به مجرد اينكه احساس مى كردند طاعون آمد توانگران كه نيرو و قدرتى داشتند از شهر خارج مى شدند، و مستمندان روى ناتوانى و فقرى كه دچار بودند در آنجا مى ماندند و بدينجهت بيشتر همانهائى كه مانده بودند مى مردند، و مرگ و مير آنهائى كه بيرون رفته بودند كمتر بود.
از اينرو آنها كه بيرون مى رفتند گفتند: راستى اگر ما در شهر مانده بوديم مرگ و مير در ما زياد بود، و آنان كه مانده بودند مى گفتند: به راستى اگر ما هم بيرون مى رفتيم افراد كمترى از ما مى مرد، و از شهر بيرون روند و به همين تصميم عمل كرده به مجرد اينكه اينبار احساس كردند كه طاعون آمده از شهر خارج شده و از ترس مرگ از طاعون فرار كردند. و چندى كه خدا مى خواست در شهرها گردش كردند.
تا اينكه به شهر ويرانى برخوردند كه ساكنين آن ، شهر مزبور را رها كرده و طاعون آنها را از بين برده بود، بدانجا كه رسيدند فرود آمدند و چون بارهاى خود را گشودند و آرامش يافتند خداى عزوجل بدانها فرمود: همه تان بميريد، آنها همگى در همان ساعت مردند و استخوانهاى كهنه آنها آشكار شد، و اينها در سر راه عبور كاروانيان بودند، مردم رهگذر استخوانهاى آنها را از كنار راه دور كرده و همه را در يكجا جمع كردند.
پس يكى از پيغمبران بنى اسرائيل به نام حزقيل از آنجا گذشت و چون آن استخوانها را ديد گريست و اشگش جارى شده گفت : پروردگارا اگر بخواهى اينها را هم اكنون زنده مى كنى چنانچه آنها را مى راندى تا شهرهايت را آباد كنند و از بندگانت فرزند آرند و به همراه ساير خلق تو كه پرستشت كنند تو را پرستش كنند! خداى تبارك و تعالى به او وحى فرمود: آيا دوست دارى كه آنها زنده شود؟ عرض كرد: آرى پروردگارا! آنها را زنده كن ، خداى عزوجل بدو وحى فرمود كه چنين و چنان بگو، او نيز همانرا كه خداى عزوجل به او دستور داده بود بر زبان جارى كرد - امام صادق (عليه السلام ) فرمود: آن اسم اعظم بود - و چون حزقيل آن كلام را بر زبان جارى كرد نظر كرد استخوانهاى پراكنده را ديد كه به سوى يكديگر مى پرند و همه آنها زنده شده به هم نگاه مى كردند و سبحان الله و الله اكبر و لا اله الا الله مى گفتند.
در اين هنگام حزقيل گفت : (گواهى دهم كه به راستى خدا بر هر كارى تواناست ) عمربن يزيد گويد: امام صادق (عليه السلام ) فرمود: اين آيه درباره اينها نازل شد. ))
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ وَ غَيْرِهِ عَنْ بَعْضِهِمْ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع وَ بَعْضِهِمْ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ فَقَالَ إِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ مَدِينَةٍ مِنْ مَدَائِنِ الشَّامِ وَ كَانُوا سَبْعِينَ أَلْفَ بَيْتٍ وَ كَانَ الطَّاعُونُ يَقَعُ فِيهِمْ فِى كُلِّ أَوَانٍ فَكَانُوا إِذَا أَحَسُّوا بِهِ خَرَجَ مِنَ الْمَدِينَةِ الْأَغْنِيَاءُ لِقُوَّتِهِمْ وَ بَقِيَ فِيهَا الْفُقَرَاءُ لِضَعْفِهِمْ فَكَانَ الْمَوْتُ يَكْثُرُ فِى الَّذِينَ أَقَامُوا وَ يَقِلُّ فِى الَّذِينَ خَرَجُوا فَيَقُولُ الَّذِينَ خَرَجُوا لَوْ كُنَّا أَقَمْنَا لَكَثُرَ فِينَا الْمَوْتُ وَ يَقُولُ الَّذِينَ أَقَامُوا لَوْ كُنَّا خَرَجْنَا لَقَلَّ فِينَا الْمَوْتُ قَالَ فَاجْتَمَعَ رَأْيُهُمْ جَمِيعاً أَنَّهُ إِذَا وَقَعَ الطَّاعُونُ فِيهِمْ وَ أَحَسُّوا بِهِ خَرَجُوا كُلُّهُمْ مِنَ الْمَدِينَةِ فَلَمَّا أَحَسُّوا بِالطَّاعُونِ خَرَجُوا جَمِيعاً وَ تَنَحَّوْا عَنِ الطَّاعُونِ حَذَرَ الْمَوْتِ فَسَارُوا فِى الْبِلَادِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنَّهُمْ مَرُّوا بِمَدِينَةٍ خَرِبَةٍ قَدْ جَلَا أَهْلُهَا عَنْهَا وَ أَفْنَاهُمُ الطَّاعُونُ فَنَزَلُوا بِهَا فَلَمَّا حَطُّوا رِحَالَهُمْ وَ اطْمَأَنُّوا بِهَا قَالَ لَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُوتُوا جَمِيعاً فَمَاتُوا مِنْ سَاعَتِهِمْ وَ صَارُوا رَمِيماً يَلُوحُ وَ كَانُوا عَلَى طَرِيقِ الْمَارَّةِ فَكَنَسَتْهُمُ الْمَارَّةُ فَنَحَّوْهُمْ وَ جَمَعُوهُمْ فِى مَوْضِعٍ فَمَرَّ بِهِمْ نَبِيٌّ مِنْ أَنْبِيَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ يُقَالُ لَهُ حِزْقِيلُ فَلَمَّا رَأَى تِلْكَ الْعِظَامَ بَكَى وَ اسْتَعْبَرَ وَ قَالَ يَا رَبِّ لَوْ شِئْتَ لَأَحْيَيْتَهُمُ السَّاعَةَ كَمَا أَمَتَّهُمْ فَعَمَرُوا بِلَادَكَ وَ وَلَدُوا عِبَادَكَ وَ عَبَدُوكَ مَعَ مَنْ يَعْبُدُكَ مِنْ خَلْقِكَ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ أَ فَتُحِبُّ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ يَا رَبِّ فَأَحْيِهِمْ قَالَ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ أَنْ قُلْ كَذَا وَ كَذَا فَقَالَ الَّذِى أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَقُولَهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ هُوَ الِاسْمُ الْأَعْظَمُ فَلَمَّا قَالَ حِزْقِيلُ ذَلِكَ الْكَلَامَ نَظَرَ إِلَى الْعِظَامِ يَطِيرُ بَعْضُهَا إِلَى بَعْضٍ فَعَادُوا أَحْيَاءً يَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ يُسَبِّحُونَ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ وَ يُكَبِّرُونَهُ وَ يُهَلِّلُونَهُ فَقَالَ حِزْقِيلُ عِنْدَ ذَلِكَ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ قَالَ عُمَرُ بْنُ يَزِيدَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِيهِمْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ