حديث شماره 21: خطبه اى از اميرمؤ منان (عليه السلام)

21- سليم بن قيس هلالى گويد: امير مؤ منان (عليه السلام ) خطبه اى ايراد فرمود بدين ترتيب كه پس از حمد و ثناى الهى درود بر پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) فرستاد سپس فرمود:
آگاه باشيد كه آنچه بيشتر از آن بر شما بيمناكم دو خصلت است : پيروى از هواى نفس و آرزوى دراز، اما پيروى از هواى نفس شخص را از حق باز دارد، و اما آرزوى دراز آخرت را بدست فراموشى سپارد، آگاه باشيد كه همانا دنيا پشت كنان كوچ كرده ، و آخرت روى كنان (به سوى شما) روى نموده ، و براى هر يك از ايندو فرزندان (و علاقه مندانى ) است ، شما از فرزندان (و علاقه مندان ) آخرت باشيد و از فرزندان دنيا نباشيد، زيرا كه امروزه روز عمل است و حسابى در كار نيست ، و فرداى قيامت روز حساب است و عملى در كار نيست و جز اين نيست كه آغاز وقوع فتنه ها و آشوبها از هواهاى نفسانى پيروى شده و احكامى است كه بدعتگزارى شده و در آنها با حكم خدا مخالفت شود و مردانى در آنها بجاى مردان ديگر سرپرستى آن احكام را به عهده گيرند.
آگاه باشيد كه اگر حق خالص و پاك (از باطل در ميان مردم ) بود هيچ اختلافى در كار نبود، و اگر باطل خالص (از حق ) نيز مى بود بر هيچ خردمندى پوشيده نمى ماند، ولى از هر كدام آنها مشتى برگرفته شده و آنها را با هم آميخته اند، و در اينجاست كه شيطان بر دوستان خود استيلا يابد و آنانكه جانب خدا برايشان سرانجام نيك پيش بينى شده نجات يابند، من خود شنيدم از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) كه مى فرمود چگونه ايد در آنوقتى كه شما را در بر گيرد فتنه (و گمراهى ) آنچنانى كه كودك خردسال در آن پرورش يابد و مرد بزرگسال در آن پير شود، مردم بدان طريقه كج بروند و آن را براى خود روش و سنتى قرار دهند كه چون چيزى از آن روش كج به روش حق تبديل يابد بگويند: سنت تغيير يافته و كار زشتى به نظر مردم بيايد، سپس بلا و گرفتارى سخت شود و ذريه و نژاد (مسلمانان ) به اسارت افتند. و فتنه و آشوب آنانرا درهم بكوبد چنانچه آتش هيزم را بكوبد و آسيا دانه گندم را.
آنان براى غير خدا مسئله آموزند، و براى غير عمل دانش جويند، و با كارهاى آخرت دنيا طلبند سپس رو به اطرافيان خود كه جمعى از خانواده و خاصان آنحضرت و شيعيانش بودند كرد و فرمود:
حكمرانان پيش از من كارهائى انجام دادند كه در آنها با رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مخالفت كردند و از روى تعمد راه خلافت پيمودند، و پيمانش را شكستند، و سنت و روشش را تغيير دادند، و اگر من بخواهم مردم را به ترك آنها وادارم و به جاى اصلى آنها باز گردانم و به همان ترتيب كه در زمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بود مقرر دارم لشگر از دور من پراكنده شوند تا جز خودم تك و تنها به جاى نمانم و يا اندكى از شيعيان من كه برترى مرا شناخته و وجوب اطاعت و امامت مرا از روى كتاب خداى عزوجل و سنت رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) دانسته اند بجاى مانند.
(در اينجا اميرالمؤ منين (عليه السلام ) براى نمونه به چند موضوع كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آنها را به طورى مقرر فرموده بود و ابوبكر و عمر و ديگران و بخصوص عمر آنها را تغيير داده اشاره مى فرمايد):
اگر مى ديديد كه من دستور مى دادم تا مقام حضرت ابراهيم (عليه السلام ) را بجاى اصلى آن كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آن را در آنجا نهاده بود (و عمر آن را بجاى كنونى آورد) بر ميگردانم .
و فدك را (كه ابوبكر بغضب از فاطمه (سلام الله عليها) گرفت ) بورثه فاطمه (عليها السلام ) برمى گرداندم .
و صاع رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) را به همان نحو كه بود برمى گرداندم (صاع مقدار آبى بود كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) با آن غسل مى كرد و مقدار آن شش رطل و پس از آن حضرت اين مقدار را كم دانستند و خود آنحضرت نير فرمود: مردمى بيايند كه آن را كم دانند).
و زمينهائى را كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به مردمى واگذار كرد ولى حكم آن حضرت اجرا نگشت من آنها را بصاحبانش بدهم و حكم آن حضرت را اجرا كنم .
و خانه جعفر را (كه داخل در مسجد الحرام كرده اند) بورثه اش بازگردانم و آن قسمت را از مسجد خراب كنم .
و احكامى را كه از روى ستم و زور بدانها حكم شده (مانند تحريم متعه حج و متعه نساء و قانون عول و غير آن از بدعتهاى مشهور عمر و جواز سه طلاق در يك مجلس ) باز گردانم .
و زنانى را كه به ناحق در تحت اختيار مردانى هستند به سوى شوهران (مشروع و حقيقى ) خود باز مى گرداندم (مانند زنانى را كه بدون حضور عدلين يا در غير حال طهر طلاق مى دادند و پس از انقضاء عده بزنى مى گرفتند) و درباره آنها با حكم خدا درباره فروج و احكام روبرو مى شدم .
و فرزندان بنى ثعلب را به اسارت مى گرفتم (كه عمر بدون جهت جزيه را از آنان برداشت و به جاى آن دو برابر زكوة بر آنها مقرر داشت ، چنانچه در تواريخ است ).
و آنچه از سرزمين خيبر (ميان متنفذين زمان عمر) تقسيم شده بود برميگرداندم .
(مترجم گويد: جريان تقسيم اراضى خيبر كه حضرت بدان اشاره فرمايد بدين نحو بود كه در زمان عمر عبدالله پسرش كه سهمى در خيبر داشت هنگامى براى سركشى اموال خود به خيبر رفت و شبانه مورد حمله يهود خيبر - كه به دستور رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در آنجا سكونت داشتند - قرار گرفت ، اين جريان كه بگوش عمر بن خطاب رسيد يهود مزبور را - با اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آنها را در آنجا مسكن داده بود و زمينهاى خيبر را به آنها واگذار كرده و در مقابل سهمى از محصولات از آنها مى گرفت - يكسره از خيبر بيرون كرد و و املاك آنجا را ميان جمعى خاص تقسيم نمود كه از آنجمله پسرش عبدالله بن عمر و عثمان و زبير و عبدالرحمن و غيره بودند - و براى اطلاع از تفصيل داستان بسيره ابن هشام ج 2 ص 356 به بعد مراجعه فرمائيد).
و دفاتر حقوق و عطايا را (كه به دستور عمر روى سوابق اشخاص و نفوذ و ساير جهات با اختلاف تعيين شده بود) از بين مى بردم ، و مانند رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آنرا بالسوية تقسيم مى كردم و آن را در دست (جمع مخصوص از) توانگران قرار نمى دادم .
و مساحت را در گرفتن خراج ملغى مى كردم (چنانچه عمر اينكار را كرد و بر خلاف دستور رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) كه در مانند سرزمينهاى شام و عراق ماليات را از روى درآمد زراعت معين فرموده بود او روى مساحت زمين قرار داد).
و در موضوع ازدواج بطور برابرى و مساوات رفتار مى كردم (چون عمر بر خلاف دستور رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) كه فرموده بود هر مرد مسلمانى كفو زن مسلمان است و سياهى و سفيدى و عرب و عجم و قريشى و غير قريشى را ملغى كرده بود او دستور داد غير قريشى نبايد از قريشى زن بگيرد و غير عرب نبايد از عرب زن بگيرد).
و خمس پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) را به همان نحو كه خداى عزوجل نازل فرمود و واجب كرده بود مقرر مى داشتم (اشاره به خلافى است كه عمر درباره خمس مرتكب شد و آنرا از خاندان رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) منع كرده و ميان عموم مسلمانان تقسيم مى كرد چنانچه بيان آن در پايان خطبه آمده ).
و مسجد رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) را به همان وضعى كه بود بر ميگرداندم و درهائى را كه در آن گشوده اند مى بستم و آنها را كه بسته اند باز مى كردم .
و مسح بر روى كفش را (كه عمر در مواردى اجازه داده بود) حرام مى كردم .
و بر نوشيدن نبيذ (شراب خرما كه پس از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) حلالش كردند) حد ميزدم .
و دستور به حلال بودن متعه حج و صيغه زنان مى دادم (كه طبق روايتى كه ميان شيعه و سنى معروف است عمر خود گفت : اين دو در زمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) حلال بود و من آن دو را حرام كردم ).
و براى نماز ميت گفتن پنج تكبير را دستور مى دادم (كه عمر روى سليقه خو يكى از پنج تكبير را كسر كرد و چهار تكبير مقرر داشت ).
و مردم را مجبور مى كردم تا (بسم الله الرحمن الرحيم ) را در نماز بلند بگويند (چنانچه مخالفين يا آنرا نمى خوانند يا در تمام نمازها آهسته مى خوانند).
و بيرون مى آوردم كسانى را كه به همراه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در مسجد درب آوردند با اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آنها را بيرون كرد، و در مى آوردم در مسجد رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آنكه را اينان بيرون كردند و رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) او را وارد كرد.
(فيض (رحمة الله عليه ) گويد: محتمل است مراد از جمله اولى ابوبكر و عمر باشند و كه بدون اجازه آندو را در مسجد رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) دفن كردن با اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) حتى اجازه نداد آن دو درب به مسجد باز كنند، و مراد از جمله دوم خود آنحضرت باشد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) دستور فرمود همه درهائى كه اصحاب به مسجد باز كرده اند ببنديد جز درى كه به خانه على (عليه السلام ) باز مى شد و اينان پس از آن حضرت بر خلافت آن رفتار كردند.
و مردم را بحكم قرآن وا مى داشتم ، و طلاق را روى سنت قرآن قرار مى دادم (چون قرآن دستور مى دهد در مورد طلاق كه بايد در حضور دو شاهد عادل باشد و در نكاح وجود شاهد را شرط نمى كند و اينان به عكس رفتار كردند).
و زكوة را (فقط) از اصناف (نه گانه ) آن طبق مقررات و حدودش مى گرفتم (نه مانند اينها كه بر چيزهاى ديگرى نيز زكوة بسته اند).
و باز مى گرداندم وضو و غسل و نماز را به اوقات و قوانين و جاهاى خودشان . (چون در تمام اينها دست بردند و بدعت يا بدعتهائى گذاردند مانند مسح بر گوشها و شستن پاها و امثال آن در وضوء و وجوب وضوء با غسل ، و اسقاط غسل در مورد التقاء ختانين بدون انزال ، و برداشتن جمله (حى على خير العمل ) از اذان و نهادن جمله (الصلوة خير من النوم ) به جاى آن ، و تكتف و آمين و خواندن نماز نافله را به جماعت و امثال اينها كه در كتب تواريخ و غيره مانند كتاب شافى سيد مرتضى (رحمة الله عليه ) مضبوط است ).
و اهل نجران را به جاهاى خودشان بر مى گرداندم (كه عمر آنها را از يمن كه سرزمين آنها بود بسر زمين عراق كوچ داد بتفصيلى كه در فتوح البلدان بلاذرى ص 72 - 73 ط مصر مذكور است ).
و اسيران فارس و ملتهاى ديگر را از روى كتاب خدا و سنت پيامبرش (صلى الله عليه و آله ) باز مى گرداندم .
در اين صورت (و با اجراى اينكارها و باز گرداندن آنها از مسير منحرفى كه اكنون در آن است به مسير حقيقى آن ) مردم از دورم پراكنده مى شدند.
به خدا سوگند اگر به مردم دستور مى دادم كه در ماه رمضان جز نماز فريضه را به جماعت نخوانند (و از خواندن نوافل شبهاى ماه رمضان به جماعت كه عمر دستور داده جلوگيرى مى كردم ) و به آنها اعلام مى كردم كه نوافل به جماعت خواندن بدعت است ، برخى از همين لشگريانم كه اكنون به همراه من جنگ مى كنند فرياد مى زدند: اى مسلمانان سنت عمر دگرگون شد، على ما را از نماز نافله در ماه رمضان باز ميدارد، و ترس آنرا دارم كه از يكسوى لشكر (بر من ) شورش كنند.
من چه كشيدم از دست اين امت ! از اختلافشان ، و از پيروى كردنشان از پيشوايان گمراه و خوانندگان به سوى دوزخ . (در اينجا دوباره سخن امام (عليه السلام ) بدنبال سخنان پيشين باز گردد و مى فرمايد):
و اگر از خمس بهره خويشاوندان را مى پرداختم كه خداى عزوجل (درباره آن ) مى فرمايد: (اگر به خدا و آنچه روز تميز حق و باطل روزيكه دو گروه تلاقى كردند ايمان آورده ايد)، سوره انفال آيه 41، و اين قسمت كه امام (عليه السلام ) استشهاد فرموده دنباله آيه خمس است ، و برخى گفته اند ذكر قسمت اخير براى اين است كه عقيده به خمس آل پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) شرط ايمان به خدا و قرآن است ).
پس مائيم به خدا سوگند مقصود از خويشاوندان كه خدا ما را به خود و رسول خود (صلى الله عليه و آله ) مقرون ساخته و فرموده : از آن خدا و رسول و خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و در راه ماندگان ) (درباره ما و فرموده : (از آن خدا و رسول و خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و در راه ماندگان ) (درباره ما بالخصوص است ) تا دستگردان ميان توانگران شما نباشد، و آنچه را پيغمبر براى شما آورد بگيريد و آنچه را از آن نهى فرموده خوددارى كنيد و از خدا بترسيد (در ستم كردن به خاندان محمد) كه به راستى خدا سخت كيفر است ) نسبت به كسيكه بدانها ستم كند.
و اين گفتار را خداى تعالى از روى مهرى كه بما داشته فرموده و ثروتى است كه خدا ما را بدان بى نياز كرده و پيامبرش (صلى الله عليه و آله )را بدان سفارش فرموده ، و در سهم صدقه براى ما بهره اى مقرر نفرموده ، و خدا گرامى داشته و رسولش (صلى الله عليه و آله ) و ما خاندان را از اينكه از چركى دست مردم بما خوراك بدهد، و اينان خدا را تكذيب كرده و رسولش را نيز تكذيب كردند، و كتاب خدا را كه گوياى به حق ما است انكار كردند، و آن فرضى را كه خدا براى ما فرض كرده بود از ما بازداشتند، هيچ خانواده پيغمبرى از امت پيغمبرش نديد آنچه را ما پس از پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) ديديم ، و خدا كمك كار ما است بر هر كس كه بما ستم كرده و جنبش و نيروئى نيست جز به خداى والاى بزرگ . ))

 

خُطْبَةٌ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع )

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ قَالَ خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ ص ثُمَّ قَالَ أَلَا إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ خَلَّتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِى الْآخِرَةَ أَلَا إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ تَرَحَّلَتْ مُدْبِرَةً وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ تَرَحَّلَتْ مُقْبِلَةً وَ لِكُلِّ وَاحِدَةٍ بَنُونَ فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا فَإِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ إِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ وَ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ مِنْ أَهْوَاءٍ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٍ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا حُكْمُ اللَّهِ يَتَوَلَّى فِيهَا رِجَالٌ رِجَالًا أَلَا إِنَّ الْحَقَّ لَوْ خَلَصَ لَمْ يَكُنِ اخْتِلَافٌ وَ لَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ يُخَفْ عَلَى ذِى حِجًى لَكِنَّهُ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَيُجَلَّلَانِ مَعاً فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِى الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ نَجَا الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَى إِنِّى سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا لَبَسَتْكُمْ فِتْنَةٌ يَرْبُو فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ يَجْرِى النَّاسُ عَلَيْهَا وَ يَتَّخِذُونَهَا سُنَّةً فَإِذَا غُيِّرَ مِنْهَا شَيْءٌ قِيلَ قَدْ غُيِّرَتِ السُّنَّةُ وَ قَدْ أَتَى النَّاسُ مُنْكَراً ثُمَّ تَشْتَدُّ الْبَلِيَّةُ وَ تُسْبَى الذُّرِّيَّةُ وَ تَدُقُّهُمُ الْفِتْنَةُ كَمَا تَدُقُّ النَّارُ الْحَطَبَ وَ كَمَا تَدُقُّ الرَّحَى بِثِفَالِهَا وَ يَتَفَقَّهُونَ لِغَيْرِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ لِغَيْرِ الْعَمَلِ وَ يَطْلُبُونَ الدُّنْيَا بِأَعْمَالِ الْآخِرَةِ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ وَ حَوْلَهُ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ خَاصَّتِهِ وَ شِيعَتِهِ فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِى أَعْمَالًا خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ ص مُتَعَمِّدِينَ لِخِلَافِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَتَفَرَّقَ عَنِّى جُنْدِى حَتَّى أَبْقَى وَحْدِى أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ الَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص أَ رَأَيْتُمْ لَوْ أَمَرْتُ بِمَقَامِ إِبْرَاهِيمَ ع فَرَدَدْتُهُ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِى وَضَعَهُ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ رَدَدْتُ فَدَكاً إِلَى وَرَثَةِ فَاطِمَةَ ع وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اللَّهِ ص كَمَا كَانَ وَ أَمْضَيْتُ قَطَائِعَ أَقْطَعَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَقْوَامٍ لَمْ تُمْضَ لَهُمْ وَ لَمْ تُنْفَذْ وَ رَدَدْتُ دَارَ جَعْفَرٍ إِلَى وَرَثَتِهِ وَ هَدَمْتُهَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَ رَدَدْتُ قَضَايَا مِنَ الْجَوْرِ قُضِيَ بِهَا
وَ نَزَعْتُ نِسَاءً تَحْتَ رِجَالٍ بِغَيْرِ حَقٍّ فَرَدَدْتُهُنَّ إِلَى أَزْوَاجِهِنَّ وَ اسْتَقْبَلْتُ بِهِنَّ الْحُكْمَ فِى الْفُرُوجِ وَ الْأَحْكَامِ وَ سَبَيْتُ ذَرَارِيَّ بَنِي تَغْلِبَ وَ رَدَدْتُ مَا قُسِمَ مِنْ أَرْضِ خَيْبَرَ وَ مَحَوْتُ دَوَاوِينَ الْعَطَايَا وَ أَعْطَيْتُ كَمَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُعْطِى بِالسَّوِيَّةِ وَ لَمْ أَجْعَلْهَا دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ وَ أَلْقَيْتُ الْمَسَاحَةَ وَ سَوَّيْتُ بَيْنَ الْمَنَاكِحِ وَ أَنْفَذْتُ خُمُسَ الرَّسُولِ كَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَرَضَهُ وَ رَدَدْتُ مَسْجِدَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِلَى مَا كَانَ عَلَيْهِ وَ سَدَدْتُ مَا فُتِحَ فِيهِ مِنَ الْأَبْوَابِ وَ فَتَحْتُ مَا سُدَّ مِنْهُ وَ حَرَّمْتُ الْمَسْحَ عَلَى الْخُفَّيْنِ وَ حَدَدْتُ عَلَى النَّبِيذِ وَ أَمَرْتُ بِإِحْلَالِ الْمُتْعَتَيْنِ وَ أَمَرْتُ بِالتَّكْبِيرِ عَلَى الْجَنَائِزِ خَمْسَ تَكْبِيرَاتٍ وَ أَلْزَمْتُ النَّاسَ الْجَهْرَ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ أَخْرَجْتُ مَنْ أُدْخِلَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص فِى مَسْجِدِهِ مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَخْرَجَهُ وَ أَدْخَلْتُ مَنْ أُخْرِجَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَدْخَلَهُ وَ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى حُكْمِ الْقُرْآنِ وَ عَلَى الطَّلَاقِ عَلَى السُّنَّةِ وَ أَخَذْتُ الصَّدَقَاتِ عَلَى أَصْنَافِهَا وَ حُدُودِهَا وَ رَدَدْتُ الْوُضُوءَ وَ الْغُسْلَ وَ الصَّلَاةَ إِلَى مَوَاقِيتِهَا وَ شَرَائِعِهَا وَ مَوَاضِعِهَا وَ رَدَدْتُ أَهْلَ نَجْرَانَ إِلَى مَوَاضِعِهِمْ وَ رَدَدْتُ سَبَايَا فَارِسَ وَ سَائِرِ الْأُمَمِ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ ص إِذاً لَتَفَرَّقُوا عَنِّى وَ اللَّهِ لَقَدْ أَمَرْتُ النَّاسَ أَنْ لَا يَجْتَمِعُوا فِى شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَّا فِى فَرِيضَةٍ وَ أَعْلَمْتُهُمْ أَنَّ اجْتِمَاعَهُمْ فِى النَّوَافِلِ بِدْعَةٌ فَتَنَادَى بَعْضُ أَهْلِ عَسْكَرِى مِمَّنْ يُقَاتِلُ مَعِى يَا أَهْلَ الْإِسْلَامِ غُيِّرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ يَنْهَانَا عَنِ الصَّلَاةِ فِى شَهْرِ رَمَضَانَ تَطَوُّعاً وَ لَقَدْ خِفْتُ أَنْ يَثُورُوا فِى نَاحِيَةِ جَانِبِ عَسْكَرِى مَا لَقِيتُ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ مِنَ الْفُرْقَةِ وَ طَاعَةِ أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ وَ أَعْطَيْتُ مِنْ ذَلِكَ سَهْمَ ذِى الْقُرْبَى الَّذِى قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَنَحْنُ وَ اللَّهِ عَنَى بِذِى الْقُرْبَى الَّذِى قَرَنَنَا اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِرَسُولِهِ ص فَقَالَ تَعَالَى فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فِينَا خَاصَّةً كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ فِى ظُلْمِ آلِ مُحَمَّدٍ إِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ لِمَنْ ظَلَمَهُمْ رَحْمَةً مِنْهُ لَنَا وَ غِنًى أَغْنَانَا اللَّهُ بِهِ وَ وَصَّى بِهِ نَبِيَّهُ ص وَ لَمْ يَجْعَلْ لَنَا فِى سَهْمِ الصَّدَقَةِ نَصِيباً أَكْرَمَ اللَّهُ رَسُولَهُ ص وَ أَكْرَمَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ أَنْ يُطْعِمَنَا مِنْ أَوْسَاخِ النَّاسِ فَكَذَّبُوا اللَّهَ وَ كَذَّبُوا رَسُولَهُ وَ جَحَدُوا كِتَابَ اللَّهِ النَّاطِقَ بِحَقِّنَا وَ مَنَعُونَا فَرْضاً فَرَضَهُ اللَّهُ لَنَا مَا لَقِيَ أَهْلُ بَيْتِ نَبِيٍّ مِنْ أُمَّتِهِ مَا لَقِينَا بَعْدَ نَبِيِّنَا ص وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَنْ ظَلَمَنَا وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: