بَابُ الثَّنَاءِ قَبْلَ الدُّعَاءِ
1- أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمـُغـِيـرَةِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِيَّاكُمْ إِذَا أَرَادَ أَحَدُكُمْ أَنْ يَسْأَلَ مِنْ رَبِّهِ شَيْئاً مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ حَتَّى يَبْدَأَ بِالثَّنَاءِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْمَدْحِ لَهُ وَ الصَّلَاةِ عَلَى النَّبِيِّ ص ثُمَّ يَسْأَلَ اللَّهَ حَوَائِجَهُ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 236 رواية : 1
ترجمه :
1ـ حـارث بـن مـغـيـره گـويـد: شنيدم حضرت صادق (ع ) مى فرمود: مبادا چون يكى از شما بـخـواهـد از پروردگار خويش چيزى از حاجات دنيا و آخرت مسئلت كند بدان مبادرت ورزد تـا بـه سـتـايـش او و صـلوات بر پيغمبر صلى اللّه عليه و آله سخن خود را آغاز كند، و سپس حاجات خود را بخواهد.
2- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بـْنِ مـُسـْلِمٍ قـَالَ قـَالَ أَبـُو عـَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ فِي كِتَابِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ص إِنَّ الْمِدْحَةَ قَبْلَ الْمـَسـْأَلَةِ فـَإِذَا دَعـَوْتَ اللَّهَ عـَزَّ وَ جـَلَّ فَمَجِّدْهُ قُلْتُ كَيْفَ أُمَجِّدُهُ قَالَ تَقُولُ يَا مَنْ هُوَ أَقْرَبُ إِلَيَّ مـِنْ حـَبـْلِ الْوَرِيـدِ يـَا فـَعَّالًا لِمـَا يـُرِيـدُ يـَا مَنْ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ يَا مَنْ هُوَ بِالْمَنْظَرِ الْأَعْلَى يَا مَنْ هُوَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 236 رواية : 2
ترجمه :
2- مـحـمـد بـن مـسـلم گـويـد: حـضرت صادق (ع ) فرمود: همانا در كتاب اميرالمؤ منين عليه السـلام اسـت كـه سـتـايـش پـيـش از درخـواسـت اسـت ، پـس هـر گـاه خـداى عـزوجـل را خـوانـدى (و بـه درگـاهـش دعـا كـردى ) او را تـمـجيد كن ، عرض كردم : چگونه تمجيدش كنم ؟ فرمود: (((اى كسى كه به من از رگ گردن نزديك ترى ، اى كسى كه هر چـه را بـخـواهـى انـجـام دهـنـده آنـى ، و اى كـسـى مـيـان مـرد و دلش حـائل شـوى ، و اى كـسـيـكـه در برترين نظر اندازه هائى ، و اى آنكه به مانندش چيزى نيست .
شــرح :
مجلسى (ره ) در جمله (((يامن يحول بين المرء و قلبه ))) چند وجه گفته است :
اول : ايـنـكـه كـنـايـه از نـزديـكـى خـداونـد بـه بـنـدگـانـش مـى بـاشـد زيـرا كـسى كه حائل بين دو چيز شد بدان چيز نزديك تر از ديگر است .
دوم : اشـاره بـايـنـسـت كه او بر مكنوناتى از دلها آگاه است كه شايد صاحبان آنها از آن بـى خـبـر بـاشـنـد و در روايـتى نيز هست كه فرمود: معناى اين جمله اينست كه دلها نتوانند چيزى را از خداوند مخفى و پنهان دارند.
سـوم : يـعـنـى بـوسـيـله مرگ بين انسان و دلش جدائى اندازند و اين جمله دعا براى وادار كردن مردم است باينكه بپاك كردن دلهاشان مبادرت ورزند پيش از آنكه خداوند بسبب مرگ بين آنها و دلها جدائى اندازد...
چـهـارم : ايـنـكـه كـنـايه از اينست كه خداست كه مالك دلهاى بندگان است هر تصميمى كه گرفته باشند بهم زند و مقاصد او را تغيير دهد و او را بحالت مختلف بگرداند از ذكر بفراموشى و از فراموشى بذكر، و از ترس بآسودگى خاطر و از آسودگى بترس ... و در حديث است كه دل مؤ من ميان دو انگشت او است بهر سو كه خواهد بگرداند، و در دعا است (((يا مقلب القلوب ))).
پـنـجـم : آنـچـه از دو حـديـث از تـفـسـيـر عـيـاشـى آمـده كـه مـعـنـايـش ايـنـسـت كـه حايل مى شود ميان انسان و ميان اينكه باطل را از حق تميز دهد.
شـشـم : يـعـنـى او را از آنـچـه در دلش نـهـفـتـه اسـت غافل كنى .
و در جـمـله (((يـا من هو بالمنظر الا على ))) گويد: در قاموس گفته : (((منظر))) چيزى است كـه بـدان نـگـاه كـنـى و شـايـد حـضـرت (عـليـه السلام ) مكانت و درجه رفيعه معنويه را بـمـكـانـهـاى بـلنـد ظـاهرى تشبيه فرموده ، پس اين يا كنايه از اطلاع او است بر تمامى مخلوقات ، زيرا كسى كه در جاى بلندى بود مشرف بر پائين آن هست و اطلاع بر آن دارد، و يـا كنايه از تسلط و اقتدار او بر آنچه بجز او است از ممكنات ، و يا كنايه از نرسيدن خـردهـا و انـديـشـه ها بساحت معرفت او است ، و متحمل است (((منظر))) از نظر بمعناى فكرى باشد يعنى او بالاتر است از اينكه افكار خلق بدو رسد.