بَابُ أَنّ الْأَئِمّةَ ع يَعْلَمُونَ مَتَى يَمُوتُونَ وَ أَنّهُمْ لَا يَمُوتُونَ إِلّا بِاخْتِيَارٍ مِنْهُمْ
1- مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطّابِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ وَ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمّدٍ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْبَطَلِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ ع أَيّ إِمَامٍ لَا يَعْلَمُ مَا يُصِيبُهُ وَ إِلَى مَا يَصِيرُ فَلَيْسَ ذَلِكَ بِحُجّةٍ لِلّهِ عَلَى خَلْقِهِ
**اصول كافى جلد 1 صفحه: 383 رواية: 1 ***
ترجمه :
امام صادق عليه السلام فرمود: هر امامى كه نداند چه به سرش مى آيد (از خير و شر و بلا و عافيت) و به سوى چه مى رود (از مرگ و شهادت) او حجت خدا بر خلقش نيست.
2- عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ بَشّارٍ قَالَ حَدّثَنِي شَيْخٌ مِنْ أَهْلِ قَطِيعَةِ الرّبِيعِ مِنَ الْعَامّةِ بِبَغْدَادَ مِمّنْ كَانَ يُنْقَلُ عَنْهُ قَالَ قَالَ لِي قَدْ رَأَيْتُ بَعْضَ مَنْ يَقُولُونَ بِفَضْلِهِ مِنْ أَهْلِ هَذَا الْبَيْتِ فَمَا رَأَيْتُ مِثْلَهُ قَطّ فِي فَضْلِهِ وَ نُسُكِهِ فَقُلْتُ لَهُ مَنْ وَ كَيْفَ رَأَيْتَهُ قَالَ جُمِعْنَا أَيّامَ السّنْدِيّ بْنِ شَاهَكَ ثَمَانِينَ رَجُلًا مِنَ الْوُجُوهِ الْمَنْسُوبِينَ إِلَى الْخَيْرِ فَأُدْخِلْنَا عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع فَقَالَ لَنَا السّنْدِيّ يَا هَؤُلَاءِ انْظُرُوا إِلَى هَذَا الرّجُلِ هَلْ حَدَثَ بِهِ حَدَثٌ فَإِنّ النّاسَ يَزْعُمُونَ أَنّهُ قَدْ فُعِلَ بِهِ وَ يُكْثِرُونَ فِي ذَلِكَ وَ هَذَا مَنْزِلُهُ وَ فِرَاشُهُ مُوَسّعٌ عَلَيْهِ غَيْرُ مُضَيّقٍ وَ لَمْ يُرِدْ بِهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ سُوءاً وَ إِنّمَا يَنْتَظِرُ بِهِ أَنْ يَقْدَمَ فَيُنَاظِرَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ هَذَا هُوَ صَحِيحٌ مُوَسّعٌ عَلَيْهِ فِي جَمِيعِ أُمُورِهِ فَسَلُوهُ قَالَ وَ نَحْنُ لَيْسَ لَنَا هَمٌّ إِلّا النّظَرُ إِلَى الرّجُلِ وَ إِلَى فَضْلِهِ وَ سَمْتِهِ فَقَالَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع أَمّا مَا ذَكَرَ مِنَ التّوْسِعَةِ وَ مَا أَشْبَهَهَا فَهُوَ عَلَى مَا ذَكَرَ غَيْرَ أَنّي أُخْبِرُكُمْ أَيّهَإ؛ النّفَرُ أَنّي قَدْ سُقِيتُ السّمّ فِي سَبْعِ تَمَرَاتٍ وَ أَنَا غَداً أَخْضَرّ وَ بَعْدَ غَدٍ أَمُوتُ قَالَ فَنَظَرْتُ إِلَى السّنْدِيّ بْنِ شَاهَكَ يَضْطَرِبُ وَ يَرْتَعِدُ مِثْلَ السّعَفَةِ
**اصول كافى جلد 1 صفحه: 383 رواية: 2 ***
ترجمه :
ابن بشار گويد: شيخى سنى از اهل قطيعةالربيع بغداد كه از او روايت نقل مىشد، به من گفت: من يكى از اين خاندان (امامان شيعه) را كه فضيلتش زبانزد مردم بود، ديدم كه در فضيلت و عبادت مانند او هرگز نديده بودم گفتم: او كه بود و حالش را چگونه ديدى؟ گفت: در ايام زندانبانى سندىبن شاهك، ما را كه هفتاد تن از آبرومندان و نيكوكاران نزد مردم بوديم، جمع كرد، و به حضور موسى بن جعفر عليهما السلام برد (زمانى كه مسمومش كرد، و هنوز اثر زهر در بدن مباركش هويدا نگشته بود) سندى به ما گفت: به اين مرد نگاه كنيد و ببينيد: آيا نسبت به او پيشآمدى رخ داده است؟ زيرا مردم گمان مىكنند كه چنين شده و اين سخن را بسيار مىگويند، اين است منزل و استراحتگاه او كه در كمال وسعت و بدون سختى و فشار است، اميرالمؤمنين (هارون) نسبت باو سوء قصدى ندارد و فقط باين انتظار است كه اميرالمؤمنين از سفر بر گردد و با او مناظره و مباحثه كند، او را مىبيند كه صحيح و سالم و از همه در وسعت است، شما از خود او بپرسيد.
شيخ سنى گويد: (منظره امام بقدرى ما را جذب كرده بود كه بسخن سندى توجهى نداشتيم) و هدفى جز ديدار او و نظر بفضل و هيئت جذاب او نداشتيم، لذا موسى بن جعفر عليهما السلام خودش فرمود: اما راجع به توسعه زندگى و مانند آن آنچه ميگويد، چنانست كه مىگويد، ولى من بشما جمعيت خبر ميدهم كه در هفت دانه خرما بمن زهر دادهاند و فردا رنگ من سبز مىشود و پس فردا مىميرم.
شيخ سنى گويد: من بسندى بن شاهك نگاه كردم، ديدم او مضطرب شد و مثل شاخه خرما مىلرزيد.
3- مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنِ ابْنِ فَضّالٍ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ حَدّثَنِي أَخِي عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ أَنّهُ أَتَى عَلِيّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع لَيْلَةً قُبِضَ فِيهَا بِشَرَابٍ فَقَالَ يَا أَبَتِ اشْرَبْ هَذَا فَقَالَ يَا بُنَيّ إِنّ هَذِهِ اللّيْلَةُ الّتِي أُقْبَضُ فِيهَا وَ هِيَ اللّيْلَةُ الّتِي قُبِضَ فِيهَا رَسُولُ اللّهِ ص
**اصول كافى جلد 1 صفحه: 384 رواية 3 ***
ترجمه :
امام جعفر صادق عليه السلام از پدرش نقل مىفرمايد كه: در شب وفات على بن الحسين عليهم السلام برايش شربتى برد و گفت: اى پدر، اين شربت را بنوش، او فرمود: پسرجان امشب من قبض روح مىشوم و رسول خدا صلى الله عليه و آله هم در همين شب قبض روح شد. (يعنى در همين شب از لحاظ ماه و يا لحاظ هفته و در هر صورت اينقول خلاف مشهور است.)
4- عَلِيّ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ قُلْتُ لِلرّضَا ع إِنّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع قَدْ عَرَفَ قَاتِلَهُ وَ اللّيْلَةَ الّتِي يُقْتَلُ فِيهَا وَ الْمَوْضِعَ الّذِي يُقْتَلُ فِيهِ وَ قَوْلُهُ لَمّا سَمِعَ صِيَاحَ الْإِوَزّ فِي الدّارِ صَوَائِحُ تَتْبَعُهَا نَوَائِحُ وَ قَوْلُ أُمّ كُلْثُومٍ لَوْ صَلّيْتَ اللّيْلَةَ دَاخِلَ الدّارِ وَ أَمَرْتَ غَيْرَكَ يُصَلّي بِالنّاسِ فَأَبَى عَلَيْهَا وَ كَثُرَ دُخُولُهُ وَ خُرُوجُهُ تِلْكَ اللّيْلَةَ بِلَا سِلَاحٍ وَ قَدْ عَرَفَ ع أَنّ ابْنَ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللّهُ قَاتِلُهُ بِالسّيْفِ كَانَ هَذَا مِمّا لَمْ يَجُزْ تَعَرّضُهُ فَقَالَ ذَلِكَ كَانَ وَ لَكِنّهُ خُيّرَ فِي تِلْكَ اللّيْلَةِ لِتَمْضِيَ مَقَادِيرُ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ
**اصول كافى جلد 1 صفحه: 384 رواية: 4 ***
ترجمه :
حسن بن جهم گويد: بحضرت رضا عليه السلام عرض كردم: همانا اميرالمؤمنين عليه السلام قاتل خود را شناخته بود و ميدانست كه در چه شبى و در چه مكانى كشته مىشود، و چون نعره مرغابيان را در خانه شنيد خودش فرمود: (((اينها نعره زنانى هستند كه نوحه گرانى پشت سر دارند))) و چون ام كلثوم باو عرض كرد: (((كاش امشب در خانه نماز به خوانى و براى نماز جماعت ديگرى را بفرستى))) از او پذيرفت و در آنش بدون اسلحه در وقت و آمد بود، در صورتى كه مىدانست ابن ملجم لعنة الله او را با شمشير مىكشد و اقدام بچنين كارى جايز نيست.
امام فرمود: آنچه گفتى درست است ولى خودش اختيار فرمود كه در آنشب مقدرات خداى عزوجل اجرا شود.
توضيح در باره كلمه (((خير))) كه در جمله اخير روايت بيان شده است، مرحوم مجلسى (ره) دو نسخه بدل ذكر مىكند: 1- حير 2- حين. بنابر اول معنى جمله اينست:
ولى حضرت در آنشب فراموش كرد و غفلت نمود، تا مقدرات خدا اجرا شود. و بنابر نسخه دوم: ولى آنحضرت در آنشب معين شده بود، تا مقدرات خداى عزوجل اجرا شود. و خود مجلسى (ره) نسخه اول را قبول نمىكند زيرا مخالف با روايات ديگر است ولى نسخه دوم را واضحتر و روشنتر از همه مىداند و سپس توضيح مىدهد كه:
اصل اشكال و اعتراض در اينجا اينست كه: حفظ نفس بحكم عقل و شرع واجبست و جايز نيست كه انسان خود را بهلاكت اندازد، پس چرا على عليه السلام آنشب بمسجد رفت، آنگاه در مقام جواب مىفرمايد: و چه خوب مىفرمايد.
كسى كه مقدرات خدا و علل اسباب آنها را نمىداند، مىتواند از آنها دوزى و اجتناب ورزد و به اجتناب مكلف شود، اما كسى كه بجميع حوادث و پيش آمدها عالم است، چگونه ممكن است او را باجتناب و دورى از آن مكلف نمود. اگر چنين تكليفى ممكن باشد، لازم آيد كه هيچ يك از مقدرات نسبت باو واقع نشود،پس امامان ما عليه السلام بجميع حوادث و بلاهائى كه بر آنا واقع مىشود عالمند و تكليف هم ندارند كه طبق اين علم عمل كنند و از آن بلاها اجتناب و دورى ورزند، چنانكه پيغمبر و امير المؤمنين صلى الله عليهما منافقين را مىشناختند و از عقايد فاسد آنها آگاه بودند، ولى مكلف نمودند كه از آنها دوى كنند و با آنها معاشرت و ازدواج ننمايند يا آنها را بكشند و يا طرد كنند تا زمانى كه عمل موجب قبل و طرد از آنها مشاهده نشود.
همچنين اميرالمؤمنين صلوات الله عليه با آنكه مىدانست كه در ظاهر بر معاويه ظفر نمىكند و مىدانست كه معاويه پس از وى خلافت مىكند، ولى از جنگيدن با او كوتاهى نفرمود، بلكه نهايت كوشش را بكار برد تا شهيد گشت و خود آنحضرت خبر ميداد كه من كشته مىشوم و پس از من معاويه بر شيعيانم تسلط پيدا مىكند و همچنين امام حسين عليه السلام مىدانست كه اهل عراق با او پيمان شكنى مىكنند و خود او با اولاد و اصحابش كشته مىشود و بارها از اين مطلب مىداد خبر مىداد ولى از جانب خداوند متعال مكلف نبود كه به عراق نرود و جان خود را حفظ كند.
سپس مجلسى عليه الرحمه از محقق سديد مرحوم شيخ مفيد قدس الله روجه نقل مىكند كه ايشان هم در جواب مسائل عكبريه از اين اشكال جواب دادهاند كه در مذهب ما اين مطلب مورد اتفاق نيست كه امام عليه السلام تمام حوادث و وقايعى كه پيش آمد مىكند با تفضيل و تشخيص مىداند (چنانچه در حديث 659 راجع به پنهان شدن كنيز امام صادق عليه السلام بيان كرديم) بلكه آنچه مورد اتفاق شيعه مىباشد اين است كه: هر قضيه و حادثهاى كه در روى زمين رخ دهد، امام عليه السلام حكم آن را مىداند و سپس مىگويد: و اگر هم روايتى باشد كه اميرالمؤمنين صلوات الله عليه قتل و شهادت خود را به تفضيل مىدانست مىگوئيم: آنحضرت مأمور بتسليم و صبر بر شهادت بود، تا بدرجات بلندى كه جز وسيله شهادت به آن نتوان رسيد نائل آيد، و سپس نسبت بامام حسن و امام حسين عليهما السلام نزديك بهمين بيان را مىفرمايد و در حديث 675 راجع باين مطلب توضيح بيشترى داده مىشود.
آنگاه مرحوم مجلسى از علامه حلى طيب الله تربته پاسخ اين اشكال را بهمين مضمون نقل مىكند و خلاصهاش اين است كه تكليف امام غير از تكليف ما مىباشد و رواست كه امام عليه السلام با آنكه مىدانست در آنشب كشته مىشود، جان خود را در راه خدا بذل كرده باشد، چنانچه بر سرباز جبهه جهاد لازمست پايدارى ورزد اگر چه كشته شود.
آنچه بنظر ما مىرسد: كلام اين بزرگان در نهايت متانت و استحكامست و احتمالى را كه شيخ مفيد در باره علم امام فرمود، سزاوار است مورد دقت و مطالعه قرار گيرد، زيرا وقتى چنين عالم بزرگى احتمال عدم تعميم علم امام را نسبت بتمام وقايع و حوادث بدهد، ما حق نداريم كه دايه دلسوزتر از ما در شده و شمول علم امام را به تمام وقايع و حوادث مورد اتفاق شيعه بدانيم.
آنچه در اينجا مادر بچه مرده را مىخنداند اين است كه: مترجم معاصر ما قلم بدست گرفته و به تمام اين بزرگان و مايههاى افتخار شيعه تاخت و تاز كرده است او مىنويسد: چرا كلمات آنها بر اساس احتمالات و امكان پىريزى شده و علم قطعى در موضوع نداشته و روشن نبودهاند، چرا اصول مسلمه مذهب را انكار كرده و در برابر اجماع مدعى اجماع شدهاند كه اگر تحليل و تجزيه شود نتيجه مىدهد اجماع شيعه رابر نادانى امام نعوذ بالله و بالاخره اين مترجم پر مدعى كه كلام شيخ مفيد را نفهميده و در نتيجه چنان جسارت بزرگى بمفخر شيعه كرده است، همان جوابى را كه ايشان و علامه حلى و مجلسى قدس الله اسرارهم بعبارات مختلف بيان فرمودهاند، بتعبير ديگرى باتفصيلات زائد ذكر نموده است.
من نمىدانم اگر در اجماع شيعه مانند شيخ مفيد و علامه نباشد. آن اجماع از چه اشخاصى تركيب و تشكيل مىشود و اما راجع باحتمالات و امكان، ما در مقدمه اين كتاب توضيح مفصلى بيان كرديم.
5- عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ إِنّ اللّهَ عَزّ وَ جَلّ غَضِبَ عَلَى الشّيعَةِ فَخَيّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللّهِ بِنَفْسِي
**اصول كافى جلد 1 صفحه: 386 رواية 5 ***
ترجمه :
موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: خداى عزوجل بر شيعه غضب كرد، پس مرا مخير ساخت كه پا من و يا آنها فدا شويم، بخدا من با دادن جان خودم ايشان را حفظ كردم.
شرح :
علامه مجلسى ره گويد: غضب خدا بر شيعه يا براى اين بود كه ايشان تقيه را از دست دادند و امامت آنحضرت را فاش كردند: پس خليفه وقت هارون الرشيد چارهئى نداشت، جز اينكه يا شيعيان را تعقيب كند و بكشد و يا آنحضرت را زندانى و مسموم كند، و حضرتش سلامت شيعه را به قيمت جان خود خريد. يا آنكه علت غضب خدا اين بود كه شيعيان از آنحضرت اطاعت و انقياد نكردند تا هارونيان بر آنها مسلط شدند، خدايتعالى آنحضرت را مخير ساخت كه يا جنگ كند و جماعتى از شيعه را بكشتن دهد و يا گوشه گيرى كند و تن بزندان و شهادت دهد.
6- مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنِ الْوَشّاءِ عَنْ مُسَافِرٍ أَنّ أَبَا الْحَسَنِ الرّضَا ع قَالَ لَهُ يَا مُسَافِرُ هَذَا الْقَنَاةُ فِيهَا حِيتَانٌ قَالَ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَقَالَ إِنّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللّهِ ص الْبَارِحَةَ وَ هُوَ يَقُولُ يَا عَلِيّ مَا عِنْدَنَا خَيْرٌ لَكَ
**اصول كافى جلد 1 صفحه: 387 رواية 6 ***
ترجمه :
مسافر گويد؛ حضرت ابوالحسن امام رضا عليه السلام بمن فرمود: اى مسافر در اين كاريز ماهمانى هست؟ عرض كردم: آرى قربانت گردم. فرمود: من ديشب رسولخدا را در خواب ديدم، فرمود: اى على آنچه نزد ماست براى تو بهتر است (و اين جمله خبر از وفات آنحضرت بود و موضوع ماهيان كاريز براى اينست كه خواب ديدن پيغمبر نزد آنحضرت مشاهد و محسوس است مانند ديدن مسافر ماهيان را).
7- مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنِ الْوَشّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي فِي الْيَوْمِ الّذِي قُبِضَ فِيهِ فَأَوْصَانِي بِأَشْيَاءَ فِي غُسْلِهِ وَ فِي كَفْنِهِ وَ فِي دُخُولِهِ قَبْرَهُ فَقُلْتُ يَا أَبَاهْ وَ اللّهِ مَا رَأَيْتُكَ مُنْذُ اشْتَكَيْتَ أَحْسَنَ مِنْكَ الْيَوْمَ مَا رَأَيْتُ عَلَيْكَ أَثَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ يَا بُنَيّ أَ مَا سَمِعْتَ عَلِيّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع يُنَادِي مِنْ وَرَاءِ الْجِدَارِ يَا مُحَمّدُ تَعَالَ عَجّلْ
**اصول كافى جلد 1 صفحه: 387 رواية: 7 ***
ترجمه :
امام صادق عليه السلام فرمود: روزى كه پدرم وفات كرد، من در حضورش بودم، درباره غسل و كفن و داخل كردن قبرش بمن سفارشهائى مىكرد. من گفتم: اى پدر: از آغاز بيماريت ترا مثل امروز نيكو حال نديدهام، من نشانه مرگ بر شما نمىبينم، فرمود: پسرجان مگر نشنيدى كه على بن الحسين عليه السلام از پشت ديوار فرياد كرد: اى محمد بيا و بشتاب.
8- عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنْ عَلِيّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ أَنْزَلَ اللّهُ تَعَالَى النّصْرَ عَلَى الْحُسَيْنِ ع حَتّى كَانَ مَا بَيْنَ السّمَاءِ وَ الْأَرْضِ ثُمّ خُيّرَ النّصْرَ أَوْ لِقَاءَ اللّهِ فَاخْتَارَ لِقَاءَ اللّهِ تَعَالَى
**اصول كافى جلد 1 صفحه: 387 رواية: 8 ***
ترجمه :
امام باقر عليه السلام فرمود: خداى تعالى نصرت خود را بر امام حسين عليه السلام فرمود آورد تا آنجا كه ميان آسمان و زمين قرار گرفت (و نزديك شد كه او را بر كوفيان پيروزى دهد) سپس او را مخير ساخت كه او يا پيروزى و يا ملاقات خدا را انتخاب كند، آنحضرت ملاقات خداى تعالى را اختيار كرد.