باب هشتاد و هشتم: حدیث بيم و اميد

امام صادق (ع ) فرمود:
بيم ، نگهبان قلب است واميد، شفاعت كننده نفس ؛ وآن كسى كه به خداوند عارف باشد، از او خائف است وبدو اميدوار.
بيم واميد، دو بال ايمانند كه بنده حقيقى به واسطه آن ها به سوى رضوان خداوند پر مى كشد ودو چشم عقل او هستند كه وعد ووعيد خداى تعالى را نظاره مى كند وانسان بيمناك ، نظر به عدل خدا واميد به فضلش ‍ دارد.
اميد، قلب را زنده مى كند وبيم ، نفس را مى ميراند.
رسول خدا (ص ) فرمود: مؤ من [همواره ] ميان دو بيم باشد: بيم از گذشته وترس از آينده .
در مرگ نفس ، حيات قلب نهفته ودر حيات قلب ، نيل به استقامت قرار داده شده است . كسى كه خداى تعالى را با معيار بيم واميد بندگى كند، گم راه نشود وبه آرزوى خويش رسد.
چگونه بنده نهراسد، در حالى كه نمى داند فرجام نامه عملش چه خواهد بود. آيا او سعادتمند است يا تيره روز وشقى ؟ وهيچ عملى ندارد كه به وسيله آن به پاداشى رسد، وهيچ قدرتى بر هيچ چيزى ندارد واو را گريزگاهى نيست ؟!
وچگونه اميدوار نباشد، در حالى كه خود را ناتوان مى داند وهميشه غرقه اقيانوس رحمت ونعمت هاى الهى كه شماره آن ممكن نباشد بوده است .
(فرقى است ميان عاشق بى قرار وعابد كه ) شخصِ محبّ، خدايش را به اميد وبا چشمانى بيدار عبادت كند وزاهد، خدايش را از سر بيم بندگى مى كند.
اويس ، هرم بن حيان را گفت : مردمان با رجا عمل كنند، بيا تا ما بيم (كه مقتضاى احتياط است ) او را بندگى كنيم .
بيم ، دو گونه است :
1 بيم پايدار؛
2 بيم متغير.
بيم پايدار، اميد، به ارمغان آورد وخوف متغير كه گاهى به اميد تبديل مى شود.
اميد نيز دو گونه است :
1 اميد پايا؛
2 اميد گذرا.
اميد پايا، خوف ثابت را موجب شود كه محبّت (به خداى تعالى ) را تقويت مى كند واميد گذرا، آرزويى است كه دست يافتن بدان ، اظهار عجز وتقصير به درگاه احديت است .

 

 

الباب الثّامن والثّمانون : (فى الخوف والرّجا)

قال الصّادق عليه السّلام :
الخوف رقيب القلب ، والرّجا شفيع النّفس ، ومن كان باللّه عارفا، كان من اللّه خائفا واليه راجيا، وهما جناحا الايمان يطير بهما العبد المحقّق الى رضوان اللّه ، وعينا عقله يبصر بهما الى وعد اللّه تعالى ووعيده . والخوف طالع عدل اللّه باتّقاء وعيده ، والرّجاء داعى فضل اللّه وهو يحيى القلب ، والخوف يميت النّفس .
قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله : المؤ من بين خوفين : خوف ما مضى ، وخوف ما بقى .
وبموت النّفس يكون حياة القلب ، وبحياة القلب البلوغ الى الاستقامة ، ومن عبداللّه تعالى على ميزان الخوف والرّجاء، لا يضلّ ويصل الى ماءموله .
وكيف لا يخاف العبد وهو غير عالم بما يختم صحيفته ، ولا له عمل يتوصّل به استحقاقا، ولا قدرة له على شى ء ولا مفرّ. وكيف لا يرجو وهو يعرف نفسه بالعجز، وهو غريق فى بحر آلاء اللّه ونعمائه من حيث لا تحصى ولا تعدّ. فالمحبّ يعبد ربّه على الرّجاء بمشاهدة احواله بعين سهر، والزّاهد يعبد على الخوف .
قال اويس لهرم بن حبّان : قد عمل النّاس على الرّجاء، تعال نعمل على الخوف .
والخوف خوفان :
ثابت ومعارض .
فالثّابت من الخوف يورث الرّجاء، والمعارض منه يورث خوفا ثابتا.
والرّجاء رجاءان :
عاكف وباد.
فالعاكف منه يورث خوفا ثابتا يقوّى نسبة المحبّة ، والبادى منه يصحّح اصل العجز والتّقصير والحياء.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: