قابل توجّه است كه اين فصل مطالب چندى را در بردارد:
مطلب اوّل: اسرار نماز، و مراقبه قلبى و مراعات ادب و حفظ حركات و سكنات در نماز.
مطلب دوّم: ذكر نافلههاى نماز ظهر، كه نماز اَوّابين ناميده مىشود، و اينكه دعا در آن هنگام در نزد خداوند اَرْحَمُ الرّاحمين مستجاب مىگردد.
مطلب سوم: ذكر استخاره هنگام نافلههاى نماز ظهر، بر اساس روايتى كه در اين باره ذكر خواهد شد.
اسرار نماز
بايد توجّه كرد كه نماز مشتمل است بر:
1 - نيّت نماز.
2 - لفظ تكبير.
3 - لفظ وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَالاْرْضَ.:
(روى و تمام وجود خويش را به سوى خداوندى نمودم كه آسمانها و زمين را پديد آورد.)
4 - حمد و ستايش و تمجيد خدا.
5 - ادّعاى عبادت و يارى جستن از خداوند جلّ جلاله.
6 - دعاهاى مختلف.
7 - قرائت قرآن.
8 - اظهار فروتنى و ركوع.
9 - سجده و كرنش و خشوع.
10 - شهادت به يگانگى خداوند جلّ جلاله.
11 - شهادت به رسالت ربّانى رسول خدا، حضرت محمّد(صلى الله على و آله و سلم)
12 - صلوات بر او و خاندانش.
13 - سلام نماز.
1 - نيّت نماز
پيرامون نيّت نماز، بايد دانست كه اگر از بندگانى باشى كه در تمام حركتها و سكون خود با خداوند - جلّ جلاله - معامله نموده، و همواره متوجّه او هستند، به معناى فرمايش خداوند - جلّ جلاله - معرفت دارند، آنجا كه در آيات محكم خويش مىفرمايد:
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنْسَ إِلّا لِيَعْبُدُونِ.(143)
- و جنّيان و انسانها را نيافريدم، مگر اينكه مرا بپرستند.
مسلّماً همواره خود را مهيّاى فرمانبرى از اوامر او نموده، و دستور خدا به نماز را امتثال كرده، و او را براى اينكه ذاتاً مستحقّ عبادت است پرستش مىكنى، چنانكه اگر خود را براى ورود شخصيّت بزرگوار و ارجمندى آماده كرده باشى، حتماً وقتى او را مىبينى براى احترام و تعظيم او بپا ايستاده، و به محض ديدن او به وى روى آورده و توجّه مىكنى، و يا اگر خود را براى ورود پيكى كه در نزدت ارجمند است مهيّا نموده باشى، وقتى چشم تو به او، و چشم او بر تو افتاد و پيام پيك را شنيدى، بدون تردّد و دودلى زود او را پذيرفته، و نيازى به تجديد نيّت پيدا نمىكنى.
امّا اگر از پروردگارت غافل باشى و توجّهت به دنيا و هوا و هوس خويش باشد، هنگام حضور در نماز نياز پيدا مىكنى كه دل گُريختهات را با اَفسارِ رشتهى عقل و لُبّ خويش حاضر ساخته، و آن را به ايستادن در پيشگاه مولايت وادار نمايى، و به يادش آورى كه او تو را خوانده و تو را مىبيند، و با عقل و قلب خويش قصد كنى كه او را از آن جهت كه شايستهى عبادت است بپرستى، و در محضر مناجات با او همانند سعادتمندان وارد شوى.
و اگر نماز، نماز واجب و اَدا باشد، نيّت مىكنى كه: اين عبادت را به جهت وجوبش به صورت ادا به جا مىآورم، و اگر قضا باشد، قصد مىكنى كه آن را به صورت قضا بجا مىآورم، و چه اَدا باشد و چه قضا، نيّت مىكنى آن را براى عبادت و پرستش خداوند - جلّ جلاله - انجام مىدهم.
2 - ذكر تكبيرة الاحرام
شايسته است هنگام گفتن اللَّه اكبر آن را به عنوان معاملهى با خداوند - جلّ جلاله و قصد عبادت بگويى، نه با حال غفلت و بر طبق عادت. و ديگر اينكه در گفتن آن صادق باشى.
معناى تكبير
امّا دربارهى معناى أَللَّهُ اَكْبَر در روايت آمده كه مردى در محضر امام صادق (عليه السلام) گفت: أَللَّهُ اَكْبَر، حضرت فرمود: خداوند از چه چيز بزرگتر است؟ آن مرد گفت: از هر چيز. امام صادق (عليه السلام) فرمود: خدا را محدود نمودى. آن مرد گفت: چگونه بگويم؟ حضرت فرمود: بگو خداوند بزرگتر از آن است كه توصيف شود.
علّت اينكه حضرت (عليه السلام) فرمود: خدا را محدود نمودى، آن است كه وقتى خداوند - جلّ جلاله - با اشياء مقايسه شود و در حالى كه همه اشياءِ غير او مُحْدَث و پديدْ آمده هستند، و هر پديد آمدهاى محدود است، مسلّما هركس به اين صورت معتقد باشد و خداوند را در رديف و بزرگتر از آنها بداند، خداوند - جلّ جلاله - را محدود قرار داده است.
و علّت اينكه حضرت (عليه السلام) فرمود: خداوند بزرگتر از آن است كه توصيف شود. آن است كه على التّحقيق صفات خداوند - جلّ جلاله - بر او احاطه ندارند، بلكه تنها به خاطر ضيق عبارت بر اهل توفيق و تصديق، خداوند - جلّ جلاله - و رسولش (عليه السلام) الفاظى را پيرامون توصيف جلال الهى به اندازهى قصور [يا: تصوّر] دانشِ بندگان به آنان آموختهاند تا هنگامى كه مىخواهند خدا را توصيف كنند بر زبان جارى سازند.
مقصود از عبادت بودن تكبير
و معناى به قصد عبادت گفتن تكبير اين است كه: خداوند - جلّ جلاله - در قلب عقلت، به همان اندازهاى كه خدا از شناخت ذات و صفات كاملش به تو عنايت فرموده، عظمت داشته باشد، و مقصودت از اين اعتقادى كه به عظمت خداوند دارى، و از اللَّه اكبر گفتن، تنها عبادت او باشد از آن جهت كه او زيبندهى عبادت است.
مقصود از صدق در گفتن تكبير
و مقصودم از صدق در گفتن تكبير آن است كه كردارت با گفتارت موافق باشد، به گونهاى كه هنگام گفتن آن باطنت با ظاهرت - در اينكه ادّعا مىكنى چيزى بزرگتر از خداوندى جلّ جلاله در قلب و عقل و نَفْس و نيّتم وجود ندارد، و هيچ چيز نزدم از او عزيزتر نيست - باهم موافق باشند، و هيچ چيز در آن حال تو را به خود مشغول نسازد، چنانكه خداوند - جلّ جلاله - با بيان صريح قرآن مبين در تهديد كسانى كه ديگرى را بر خدا مقدّم مىدارند، مىفرمايد:
قُلْ: إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْنآؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها، أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فى سَبيلِهِ، فَتَرَبَّصُوا، حَتّى يَأْتِىَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ، وَاللَّهُ لايَهْدِى الْقَوْمَ الفاسِقينَ.(144)
- بگو: اگر پدران و پسران و برادران و همسران و بستگان و تبارتان و اموالى كه بدست آوردهايد، و تجارتى كه بيم كساد و بىرواجى آن را داريد، و مسكنهايى كه مىپسنديد، در نزد شما از خدا و رسولش و جهاد در راه خدا محبوبتر است، پس منتظر بمانيد تا خداوند امر خويش را بياورد، و خداوند گروه گناهكار و فاسق را هدايت نمىنمايد.
بنابراين، هرگاه ديدى عقل و قلب و نَفْس تو، غير خدا را بر خداوند - جلّ جلاله - برگزيده و مقدّم مىدارد، بدان كه به خاطر همين گناهت، مشمول تهديد و خشم خداوند عالميان - جلّ جلاله - شده، و هدايت او شامل حال تو نشده و از فاسقين به حساب مىآيى.
در روايات نيز مشابه اين مطلب با توضيح بيشتر از آنچه كه در قرآن وجود دارد و مورد قبول عقل نيز هست، آمده است. چنانكه روايت شدهامام صادق (عليه السلام) فرمود: هيچ كس ايمانش به خداوند خالص و ناب نمىگردد، تا اينكه خداوند در نزد او محبوبتر از خويشتن و پدر و مادر و فرزندان و فاميل و از همه مردم باشد.
و باز پيرامون اينكه با مقدّم داشتن ديگرى بر رسول خدا - صلوات اللَّه عليه - ايمان حقيقى براى مردم حاصل نمىشود، رساتر از اين در روايت آمده است، كه پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) فرمود: هيچ بندهاى ايمان نمىآورد، تا اينكه من در نزد وى، محبوبتر از خود وى باشم، و اهلبيتم در نزد او محبوبتر از اهل و فاميلش باشند، و فرزندانم محبوبتر از فرزندانش باشند، و وجود من محبوبتر از وجودش باشد.
بنابراين، وقتى رسول خدا - صلوات اللّه عليه - مقدّم داشتن ديگرى بر خود را، صحيح و درست نداند، چگونه با ترجيح غير بر خداوند - جلّ جلاله -، ايمان حاصل خواهد شد؟!
3 - ذكر توجّه و گفتن وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السّمواتِ وَالاَْرض...
پيرامون توجّه، در نماز در روايت آمده كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: وقتى حضرت على (عليه السلام) براى اقامهى نماز مىايستاد، و وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّموات وَالاَْرْضَ.:
(روى و تمام وجود خويش را به سوى خداوندى نمودم كه آسمانها و زمين را پديد آورد.)
مىفرمود، رنگ صورت مباركش دگرگون مىشد، به حدّى كه در چهرهاش نمايان مىگرديد.
2 - نيز در حديث آمده كه: حضرت امام حسن بن علىّ (عليه السلام) هرگاه از وضوء گرفتن فارغ مىشد، رنگ چهرهاش دگرگون مىشد.
در اين باره از آن بزرگوار پرسيده شد. فرمود: كسى كه مىخواهد بر خداوندِ صاحبِ عرش - جلّ و عزّ - وارد شود، شايسته است كه رنگش دگرگون شود.
3 - همچنين روايت شده كه مولايمان امام صادق (عليه السلام) فرمود: هنگامى كه وقت نماز مىرسيد، پوست بدن علىّ بن الحسين (عليه السلام) مىلرزيد، و رنگش زرد مىشد، و مانند شاخه [ويا: برگ] خشك درخت خرما به خود مىلرزيد.
4 - مشابه آنچه كه دربارهى مولايمان علىّ (عليه السلام) در هنگام گفتن لفظ وَجَّهْتُ وَجْهِىَ نقل نموديم، درباره مولايمان امام زين العابدين (عليه السلام) نيز روايت شده است.
5 - همچنين اين دو بزرگوار هنگامى كه شروع به خواندن دعاىِ توجّه مىنمودند، رنگشان زرد گشته، و خوف از خداوند - جلّ جلاله - بر آنان نمايان مىشده، زيرا به شكوه و هيبت پادشاهى كه در پيشگاهش مىايستادهاند، معرفت و آگاهى داشتهاند.
6 - باز در جاى ديگران كتاب مطالبى پيرامون خوف پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) و اهل بيت معصوم او(عليهمالسلام) هنگام اداى نماز خواهد آمد(145)، كه يقيناً از اين جهت، از ايشان و تبعيّت نمىكنى و بر خلاف آنچه كه ايشان با پادشاه عالَميان معامله مىكردهاند، مىباشى.
حضور قلب در هنگام ورود در نماز
اكنون مىگويم: بر ما همگى واجب است، به خاطر هيبت و احترامى كه خداوند - جلّ جلاله - ذاتاً مستحقّ آن است از او بيم داشته باشيم، ولى چنان غافليم كه نه تنها از او بيم نداريم، بلكه به جهت پيروى از خوف معصومين(عليهمالسلام) كه مقتدا و الگوى ما در عبادات الهى هستند، از خدا نمىهراسيم، و همچنين به خاطر مخالفتهاى پىدرپى خود با خواستههاى او و كوچك شمردن امر و نهى و حبّ و قرب و مناجات مقدّسش نيز از او بيم نداريم. و اين نادانى بزرگى به معبود است كه به جهل منكران و كافران نزديك است.
بنابراين، شايسته است كه بنده هنگام گفتنِ وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَالاْرْضَ: تحقيقاً توجّه كند كه در محضر حضرت حقّ است، و اينكه مقصود خداوند - جلّ جلاله - و رسولش (صلى الله على و آله و سلم) از گفتن وَجَّهْتُ وَجْهِىَ... اين نيست كه: تنها صورتم را براى خداوندى كه آسمانها و زمين را پديد آورد، رو به قبله نمودهام؛ بلكه منظور اين است كه صورتِ قلب و عقل خويش را از منحرف شدن و توجّه به غير او - جلّ جلاله - از تمام امور خوشايند و ناخوشايند، به سوى خداوندى نمودم كه آسمانها و زمين را پديد آورد.
به بعضى از عارفان گفته شد: چه نيكو با صورت ظاهر در نماز اقبال و توجّه دارى؟ فرمود: اگر صورت ظاهرم منحرف نشود، صورتِ دلم بسيار منحرف مىشود.
بنابراين، وقتى صورتِ قلب بكلّى به خداوند - جلّ جلاله - اقبال و توجّه داشته باشد، اعضا و جوارح نيز بر اساس هدفى كه براى آن آفريده شدهاند يعنى عبادت و پرستش حضرت حقّ، بر خداوند - جلّ جلاله - توجّه مىكنند، زيرا رابطه آنها با قلب مانند فرمانروا و رعيّت است.
اختلاف حالات نمازگزاران در هنگام دخول در نماز
1 - اگر نمازگزار با اين حالت وارد نماز شود، همانند كسانى كه به خدا توجّه دارند وارد نماز شده است، و اگر اين حالت تا پايان نماز استمرار داشته باشد، به آمال و آرزوى خويش نايل و كامياب خواهد شد.
2 - اگر نمازگزار در حالى كه مولاى او وى را مشاهده مىكند، بلغزد و از او روى برگرداند، حالش بسان حال لغزش كنندگان خواهد بود كه هنگام گام برداشتن در مسير، گاهى افتاده و گاهى مىايستند، و چه بسا همين لغزش، دنيا و آخرت وى را تباه نموده و به واسطهى آن، اقبال و توجّه به پروردگارش - جلّ جلاله - و خشنودى او از دستش برود.
3 - اگر نمازگزار در حال گفتن وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَالاَْرْضَ از هيبت قرار گرفتن در محضر حضرت حقّ و رعايت حُرمت او كه واجب است، غفلت داشته باشد و يا خود را به غفلت بزند، در اين گفتارش كه مىگويد: با تمام وجود به خداوندى كه آسمانها و زمين را پديد آورده، توجّه نموده و روى آوردهام. دروغگو بوده، و نمازش را با خيانت و دروغ و بهتان آغاز نموده است. و حال كسى كه آغاز نمازش تصريح به دروغ و باطل و دشمنى باشد، چگونه خواهد بود؟ آيا مستحقّ ذلّت و خوارى نخواهد بود؟!
4 - اگر نمازگزار در حال قيام براى انجام نماز و وارد شدن در آن صفت شخص تنبل و كسى را داشته باشد كه نماز را بر خود سنگين مىداند، لازم است حال كسانى را كه با حالت كسالت و تنبلى به نماز مىايستند در صريح قرآن بنگرد،(146) و با خود بيانديشد كه اگر پيش از حضور در اين نماز، دوستى يا برخى از ياوران پادشاه، كه محبوب اوست بر او وارد مىشدند، چگونه براى احترام آنان بپا مىخاست و بدون احساس تنبلى و سنگينى بر آنان و توجّه مىنمود، و لازم است بداند كه خداوند - جلّ جلاله - محقّقاً در نزد او از بندگانش پستتر است. و چه خطر هولناكى!
4 - آداب ستايش و ثناى پروردگار
در خطبهى كتاب گذشت كه: ستايش و تمجيد از وظايف كسانى است كه ميان خود و خداوند - جلّ جلاله - از تمام خيانتها و گناهان رسته باشد، و امّا كسى كه امر واجب مهمّى كه وقتش تنگ شده بر گردن اوست، بايد ابتدا چيزى را كه مهمّتر است انجام دهد و بعد چيز مهمّتر در مرحلهى بعد و... . و مهمّترين واجب بر او پيش از وارد شدن در نماز و ستايش و تمجيد پروردگار، توبه نمودن و بجا آوردنِ واجبات عينىِ متعيّن بر اوست، خواه واجبات قلبى باشند و يا بدنى و يا مالى و يا مربوط به اعمال ديگر.
1 - از جمله آدابى كه انسان بايد هنگام ستايش و ثناى الهى رعايت كند، آن است كه:
1 - لذّت و تعلّق خاطرش به ستايش خداوند - جلّ و جلاله - و تمجيد و ثناى و سپاسگزارى از او نزد او لذّت بخشتر و محبوبتر از ستودن و مدح و ثناى تمام بندگانى باشد كه در نزد او عزيز هستند و نيز از مدح و ستايش تمام اهل دنيا براى او در تمام امور باشد. و اين ترجيح در محبّت مدح و ستايش خداوند - جلّ جلاله - و شكر و سپاسگزارى از او بايد به اندازهى تفاوتى باشد كه او - جلّ جلاله - در جلال و عظمت و حقّ اِنْعام و بخشش با بندگانش دارد.
2 - اگر بنده از بجا آوردن حقّ اين مقام عاجز و ناتوان باشد، حدّاقل بايد محبّت مدح و ستايش و شكر و سپاسگزارى از خداوند - جّل جلاله - در دلش، از مدح و ثناى اهل اِنْعام از خلايق، يا شكر و سپاس از پادشاهان اسلامى ترجيح داشته باشد.
3 - امّا اگر حال بنده از اين مقام نيز ناقص باشد، و در مدح و ثناى خداوند - جّل جلاله - و شكر و سپاسگزارى او سبحانه، از بردگان و بندگانش پستتر باشد، مسلّماً ستايش و تمجيد خدا را بسيار كوچك و سبك شمرده، و مستحقّ امورى خواهد بود كه وعدهى عذاب و تهديد الهى متضمّن آن است.
آداب در هنگام گفتن: مالِكِ يَوْمِ الدّينِ(147)
توجّه داشته باش كه يوم الدّين، روز حساب و عرضه بر پادشاه عالَميان و آشكار شدن باطن انسانهاست در محضر تمام كسانى كه بنده اسرار خود را از آنان پنهان مىكرد، لذا شايسته است كه نمازگزار در اين حال از امورى كه در روز حساب و سؤال بيم آن مىرود، بيم و هراس داشته باشد.
در روايت آمده كه مولايمان امام زين العابدين (عليه السلام)، هم او كه صاحب مقام والايى، در عبادت خداوند بود، هنگامى كه مالِكِ يَوْمِ الدّين. مىفرمود، مكرّر آن را قرائت مىنمود، تا بحدّى كه هركس آن حضرت را مىديد، گمان مىكرد كه حضرتش نزديك است جان بسپارد.
وَ مَا الْخوْفَ مِنْهُ يَحْذَرُونَ، وَلاَ الْخَنا عَلَيْهِمْ، وَلكِنْ هَيْبَةً هِىَ ماهِيا(148)
- اين بزرگواران به خاطر خوف گناه، از خدا نمىهراسند، و هيچ نقصى در اعمالشان، و يا سخن نامربوطى در گفتارشان نيست، بلكه به خاطر هيبت و بيم از عظمت الهى چنينند، هيبتى آنچنانى كه قابل توصيف نيست.
و خود آگاهى كه مولايمان امام زين العابدين (عليه السلام) الگو و مقتداى ما در امور دنيوى و اُخروى است، پس با توسّل جستن به هدايت و انوار خداوند - جلّ جلاله - سوار بر مركبهاى يقين، گام به گام از او پيروى كن، كه خداوند - جلّ جلاله - قادر است تو را به مقامات عارفان كه خود سبحانه زيبندهى آن است، نايل گرداند.
5 - آداب در هنگام گفتن: إِيّاكَ نَعْبُدُ، وَ إِيّاكَ نَسْتَعينُ(149)
توجّه داشته باش كه شايسته است بنده در هنگام گفتن إِيّاكَ نَعْبُدُ. صادق باشد. و مقصودم از اين سخن آن است كه: هنگام به زبان آوردن آن مقصود عبادت خداوند - جلّ جلاله - به اميد نيل به منافع زودرس دنيوى يا ثواب ديررس اُخروى، يا دفع امورى كه در دنيا يا در روز قيامت كه مردگان به ارادهى خداوند سبحان زنده مىشوند - از آن بيمدارى باشد، در حقيقت نَفْس خود را عبادت نمودهاى، و عبادتت به خاطر نَفْس خويش و براى اميال و خواستهها و لذّاتت بوده، و از آن جهت كه خداوند - جلّ جلاله - شايسته عبادت است او را عبادت ننمودهاى، لذا إِيّاكَ نَعْبُدُ گفتن تو دروغ و بهتان بوده، و تو را از نيل به كاميابى و رسيدن به سلامت و نيكبختى جلوگيرى نموده، و نامت در ديوان و دفتر دروغگويان ثبت خواهد شد، و مسلّماً با اين كار نفس خويش را در معرض هلاكت و نابودى قرار خواهى داد. آيا كلام پاك و خجسته الهى را نشنيدهاى كه مىفرمايد:
إِنَّما يَفْتَرِى الْكَذِبَ الَّذينَ لايُؤْمِنُوَن.(150)
- تنها كسانى كه ايمان نيآوردهاند، به دروغ به ديگران افتراء مىبندند.
و همچنين سزاوار است در گفتنِ وَ إِيّاكَ نَسْتَعينُ نيز صادق باشى، و در دل حقيقتاً و يقيناً جز از خداوند - جلّ جلاله - يارى نجويى؛ زيرا اگر در اين حال در دل از نيرو و قدرت خويش و يا از دنيا و يا مال يا از افراد نيرومند طرفدار خويش يا از آمال و آرزوها و امور ديگر غير از اينها يارى بجويى، ولى در هنگام گفتن إِيّاكَ نَسْتَعينُ قصد كنى كه يار و ياورى جز خدا ندارى، دروغ گفته و خود را به خطر انداختهاى و خدا را خوار و كوچك شمرده، و به او بهتان زدهاى، و مستحقّ عواقب كوچك شمردن مولاى خود مىگردى.
6 - آداب نمازگزار در دعاهاى نماز
اينك آدابى را كه بنده بايد در دعاهاى نماز مانند إِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ و در هر جايى از نماز كه از او خواسته شده با قلب سليم و دل پاك دعا نمايد - رعايت كند، ذكر مىكنيم:
بخشى از مواردى را كه تضرّع كنندگان به درگاه الهى بايد رعايت كنند، همراه با شرح آن از ديدگاه عقل و نقل، پيش از اين ذكر نموديم(151)، اينك مىگوييم:
مبادا به خصوص در هنگام مخاطَب قرار دادن مولى و پروردگار خويش، از تهذيب نَفْس و دل خويش كوتاهى كنى؛ زيرا اگر در حال خواستن چيزى از خداوند - جلّ جلاله - حضور قلب نداشته باشى، يا غفلت داشته باشى، يا نسبت به جلالت و آن مقام كم احترامى نموده و كوچك بشمارى، حال تو مانند آن خواهد بود كه هنگام مورد خطاب قرار دادن پادشاهى از پادشاهان دنيا براى برآورده ساختن حاجتى، پشت به او نمايى. آيا نمىدانى كه اگر در حال سخن گفتن با پادشاهان پشت به آنها بكنى، يا به جاى اقبال و توجّه به آنان، به غفلت و كوچك شمردن آن سرگرم باشى، مستحقّ آن مىگردى كه در جواب اين عمل تو، تو را از حضورشان برانند، و از مهر و رحمتشان محروم گردانند؟ و چه بسا كه اگر تو را در اثر اين بىاحترامى و اهانت به زندان بياندازند، و شكنجه و آزار بسيارت دهند، باز باورت اين خواهد بود كه گناه شكنجههايى كه مىكشى، از توست. و خويشتن را مستحقّ مؤاخذه بر كوتاهىات مىبينى؛ بنابراين، نكند كه احترام مالك دنيا و آخرت در نزد تو از حُرمت پادشاهانى كه يكى از بندگان او در اين دنياى حقير و فانىاند، كمتر باشد.
و اگر با ابتلا به اين حالت غفلت كه ذكر نموديم، اجابت دعاهايت به تأخير افتاد، گناه از توست، و خداوند - جلّ جلاله - به تو نيكى فرموده كه عقوبت آن جنايتها و گناهانت را عفو نموده است.
و مبادا به قلبت خطور كند يا با زبان بگويى - چنانكه از برخى از غافلانى كه حقيقت دين و ايمان در دلشان وارد نشده شنيده مىشود كه بر شيوهى افزون طلبى مىگويند - : ما دعا مىكنيم و استجابت آن را به صورتى كه در قرآن ذكر شده، نمىبينيم. به گونهاى كه گويى به پندار آنان خداوند - جلّ جلاله - در استجابت دعا، خُلف وعده نموده است. كه اين كار در نزد اهل ايمان بسان كفر است.
زيرا اگر شناخت يقينى به خداوند - جلّ جلاله - داشتند، بر گفتن اين سخن اقدام نمىكردند كه در محضرش - كه عقل را مىرُبايد - بگويند كه: تو به ما وعده دادى كه دعايمان را مستجاب نمايى، ولى در اجابت آن خُلف وعده نمودى. بلكه اين سخنان به خاطر آن است كه يا آنان هنگام دعا به حضرت حقّ معرفت و شناخت ندارند، يا هنگام ايستادن در محضر خداوند - جلّ جلاله - متذكّر نيستند كه در محضر مالك دنيا و دين قرار دارند. اينان شايسته آنند كه خداوند - جلّ جلاله - از استجابت دعاهايشان روى برگرداند، و ايشان را همين بس كه او - جلّ جلاله - از مؤاخذهى آنان بر غفلتها و نادانىهايشان عفو نموده است.
در روايت آمده كه به مولايمان امام صادق - صلوات اللّه عليه - عرض شد: چه شده ما را كه به درگاه خداوند - جلّ جلاله - دعا مىكنيم، ولى دعايمان مستجاب نمىگردد؟ فرمود: زيرا شما نسبت به كسى كه مىخوانيد، آگاهى و شناخت نداريد.
7 - ذكر آداب معنوى قرائت قرآن
اينك آدابى را كه بايد بنده در نمازها به صورت اجمالى در هنگام قرائت تمام آيات قرآن رعايت كند ذكر مىكنيم:
قابل توجّه است كه از جمله آدابى كه بايد بنده هنگام تكلّم با مولايش كه مىداند به او مىنگرد، رعايت كند اين است كه: ابتدا به مقام والاى او توجّه كند و متذكّر شود كه در محضر او قرار دارد. و نيز گوش فرا دادن به كلام او را براى خود مايهى شرافت بداند و از آن احساس لذّت كند، و در برابر عظمت او مؤدّب باشد، سپس كلام مقدّس او را به نيّت نيابت از خداوند - جلّ جلاله - و اينكه گويى خداوند خود كلامش را قرائت مىنمايد و نيز خداوند - جلّ جلاله - به او توجّه نموده و كلام پاكش را از او مىشنود، تلاوت نمايد.
بنابراين، مبادا حال تو در هنگام تلاوت قرآن شريف پستتر از هنگامى باشد كه برخى از كتابهاى نگاشته شده را به منظور نزديكى جستن به نويسندگان آنها كه در تمام امور به آنان محتاج هستى - در حضور آنان قرائت مىكنى؛ زيرا خود آگاهى كه هنگام خواندن كتابى حضور نويسندهى آن تمام تلاش خود را در حضور قلب بذل مىنمايى، و در پاكيزه ساختن زبان خويش نهايت كوشش را مىكنى، و با تمام باطن و حفظ نمودن نفس خويش در حركتها و سكناتت، توجّه خويش را منعطف به او و خواندن كتابش مىكنى، پس مبادا خداوند - جلّ جلاله - در هنگام قرائت كلامش در نزد تو كمتر از ساير نويسندگان باشد، زيرا اگر خداوند - جلّ جلاله - را پستتر از اين حال بشمارى، نسبت به هلاكت و استحقاق عقوبت نزديكتر خواهى بود.
در اين باره، به كسى اقتدا كن كه ادّعا مىكنى به انوارش هدايت يافته و از راه و روشش الگو مىگيرى، كه روايت شده مولايمان جعفر بن محمّد صادق (عليه السلام) در حال قرائت قرآن در نماز، حالت بىهوشى به او دست داد، وقتى به هوش آمد، از آن بزرگوار پرسيده شد: چه چيز باعث شد كه شما به اين حالت مبتلا شديد؟ حضرت فرمود (به اين مضمون) كه: پيوسته آيات قرآن را تكرار مىنمودم، تا اينكه به حالتى رسيدم كه گويى آن را از كسى كه نازل فرمود شفاهاً و به مكاشفه و عيان مىشنوم، لذا قوّهى بشرى تاب مكاشفهى جلال الهى را نياورد.
اى كسى كه از حقيقت اين مطلب آگاه نيستى، مبادا آن را بعيد بشمارى، يا شيطان در صحّت آنچه كه روايت نموديم، شكّ و ترديد در تو ايجاد نمايد، بلكه آن را باور كن، آيا نشنيدى كه خداوند - جلّ جلاله - مىفرمايد:
فَلَمّا تَجَلّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ، جَعَلَهُ دَكّاً، وَخَرَّ مُوسى صَعِقاً.(152)
- پس هنگامى كه پروردگارش به كوه تجلّى فرمود، آن را فروپاشانند، و حضرت موسى (عليه السلام) بيهوش به زمين افتاد.
و نيز در حديث آمده كه از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيده شد: چگونه پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) براى مردم نماز مىگزارد و قرآن قرائت مىفرمود، ولى دلهاى اهل ايمان خاشع و نرم نمىشد؟ فرمود: پيامبر اكرم - صلوات اللّه عليه - به اندازهاى كه حال آنان تحمّل و توان داشت قرآن را براى آنان قرائت مىفرمود. (البتّه ما اين حديث را به صورت مختصر ذكر نموديم.)
بخشى ديگر صفات و حالات ابرار و نيكان در هنگام تلاوت قرآن كريم نيز كه در جاى جاى اين كتاب خواهد آمد، خود هشدار كاملى براى خردمندان است.
8 - آداب معنوى ركوع
شايسته است بنده هنگام گفتن تكبير ركوع، با حالت ذلّت و خاكسارى و خضوع، و حضور قلب، ركوع نموده، و نيّتش اين باشد: مقصودم از ركوع، عبادت خداوند و مالك دنيا و آخرت من است، و در حال ركوع ذلّت بندگى را در برابر كمال جلال الهى نشان دهد. چه نيكو خداوند به گويندهى اين شعر الهام نموده كه:
إِذا كانَ مَنْ تَهْوى عَزيزاً، وَلَمْ تَكُنْ ذَليلاً لَهُ، فَاقْرَ السَّلامَ عَلَى الْوَصْلِ
- هرگاه كسى كه دوستش مىدارى عزيز و سرافراز بود، و تو ذليل و خاكسار او نشدى، پس بر وصل او بدرود گوى.
آيا نمىبينى كه از ادب بندگان با پادشاهانِ دار نيستى و زوال اين است كه: وقتى با آنها ملاقات نموده و بر آنان روى مىآورند، به قصد تعظيم و اجلال آنان براى آنان ركوع مىكنند، و در اين حالت متذكّر مىشوند كه در پيشگاه آنان قرار دارند، و مقصودشان از اين كار بزرگداشت آنان مىباشد، پس چگونه تو براى خداوند كه به اسرار انسان آگاه است و از هر بزرگى بزرگتر است، بدون حضور قلب در پيشگاه خداوند و توجّه به او در برابر او ركوع و فروتنى مىكنى.(153)
از ديگر آدابى كه نمازگزار بايد در حال ركوع رعايت كند، آن است كه اگر در حال ركوع اين دعا را بخواند(154) كه:
[أَلّلهُمَّ،]لَكَ خَشَعْتُ، وَ بِكَ آمَنْتُ، وَلَك أَسْلَمْتُ، وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، وَ أَنْتَ رَبّى، خَشَعَ لَكَ سَمْعى وَ بَصَرى وَ مُخّى وَ عَصَبى [وَ عِظامى] وَ ما أَقَلَّتْهُ قَدَماىَ، للَّهِِ رَبِّ الْعالَمينَ.
- [خداوندا،] تنها براى تو خشوع نمودم، و فقط به تو ايمان آوردم، و تنها تسليم توام، و فقط بر توكّل نمودم، و تويى پروردگارم، گوش و چشم و مغز و عصب [و استخوانها]و هر چه كه قدمهايم آنها را حمل مىنمايد [يعنى تمام اعضاى بدنم]، براى تو خشوع و فروتنى نموده است، براى خداوندى كه پروردگار عالَميان است.
توجّه داشته باشد كه در اين گفتار، صفات كسانى را ادّعا مىكند كه با تمام اعضاى خويش حقيقتاً و يقيناً متوجّه خداوند گرديده و تسليم و سرسپرده او گشته و بر او توكّل نمودهاند. پس مبادا عضوى از اعضاى تو خضوع و خشوع نداشته و تسليم خداوند - جلّ جلاله - نباشد، يا در امرى از امور دنيا و دين بر خدا توكّل ننموده، و در نتيجه در اين سخن از دروغگويان باشى، كه اگر نماز را با دروغ و بهتان بستن به خداوندى كه مالك اوّلين و آخرين است بجا آورى، كدامين نماز براى تو باقى خواهد ماند؟
از جمله آداب ركوع كه بايد بنده رعايت كند اين است كه: پيش از اَداى كامل انواعِ خاكسارى بندگى براى مولاى خود، در برداشتن سر از ركوع شتاب ننمايد، چنانكه از مقتدايمان(155) روايت نموديم و نيز در روايت ديگر آمده كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: علىّ (عليه السلام) به اندازهاى ركوع مىنمود كه عرق او جارى مىشد، بحدّى كه از طول ايستادن ركوع عرق بر گامهايش مىريخت.
اى كسى كه نسبت به روح و قلب و بدن و جگر [ويا: درون] خود دلسوزى مىكنى، اين بزرگواران كسانى هستند كه خداوند هدايتشان فرموده، پس به راهنماييهاى ايشان اقتدا كن.
از ديگر آدابى كه بايد در ركوع رعايت شود آن است كه وقتى بنده - بعد از آنچه كه ذكر نموديم - سر از ركوع بلند كرد، بايد سر برداشتن او، همراه با وقار و آرامش باشد؛ زيرا مولاى او، او را مىبيند؛ و هنگامى كه:
سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، أَهْلُ الْكِبْرِيآءِ وَ الْعَظَمَةِ وَالْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ.
- خداوند، ستايش هركس را كه او را مىستايد مىشنود، خداوندى كه اهل بزرگمنشى و عظمت وجُود و كبر و سركشى است.
مىگويد، هنگام ذكر كبرياء و عظمت و جبروت الهى دستهايش را به عنوان خاكسارى براى معبود خويش دراز نمايد، و هنگام ذكر جود و بخشش الهى با اميدوارى آنها را بگشايد.
9 - آداب سجده
توجّه داشته باش از جمله آدابى كه بايد بنده در هنگام سجده رعايت كند اين است كه: خاكسارىاش براى معبود در سجده افزون بر ركوع باشد، پس توجّه داشته باشد كه در محضر خداوند جلّ جلاله است، و اينكه خداوند جلّ جلاله چنان عظمت و جلالى دارد كه گفتار هيچ كس بدان احاطه نمىكند، و اينكه وى به ناتوانى و نادارى و بيچارگى و گناهانى متّصف است كه موجب فرومايگى او شده است؛ سپس با ذلّت و خضوع و خشوع افزونتر از آنچه كه در ركوع ذكر كرديم، براى انجام سجده به پايين مىرود؛ زيرا اگر بنده با غفلت از اين امور، و از روى عادت و تنها با مراعات ظاهر سجده، و بدون قصد عبادت مولاى خويش و اقبال و توجّه و مراعات ادب در پيشگاه او سجده بجا آورد، مانند كسى خواهد بود كه در سجدهاش بازى نموده، يا از مالك و معبود خويش روى گردانده، يا به او استهزا و ريشخند كرده است.
و اهل علم مىدانند كه ركوع و سجده از اركان نماز هستند، و هرگاه بنده آن دو را در نماز خويش، به عمد يا از روى سهو و فراموشى، ترك كند بر اساس فتواى فقيهان و روايات نمازش باطل مىشود.
و ديگر اينكه، صاحب شريعت - صلوات اللّه عليه وآله - بدين جهت اين به سوى مردم مبعوث كه آنان را به معامله و بندگى غير خدا دعوت نمايد؛ بنابراين، اگر در هدف از اين گونه ذلّت و خاكسارى و بندگى در هنگام ركوع و سجده توجّه نداشته باشى، فرق ميان تو و مُنْكِران چيست؟ و چه فرقى است ميان تو و كسى كه ياد خدا را فراموش، و به امور و بيهوده مشغول گشته است؟ بىگمان حضرت محمّد (صلى الله على و آله و سلم) براى آن آمده كه مردم را از عادت، به سوى معبود فراخواند، پس مبادا از كسانى باشى بدون توجّه به خداوند - جلّ جلاله - و حضور قلب در انجام خاكسارى و بندگى براى او قيام و ركوع و سجده را به حسب عرف و عادت بجا آورى.
اگر در حال سجده اين دعا را بخوانى(156)
أَلّلهُمَّ، لَكَ سَجَدْتُ، وَ بِكَ آمَنْتُ، وَلَكَ أَسْلَمْتُ، وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، وَ أَنْتَ رَبّى، سَجَدَلَكَ سَمْعى وَ بَصَرى وَ شَعْرى وَ عَصَبى وَ مُخّى وَ عِظامى، سَجَدَ وَجْهِىَ الْبالِى الْفانى لِلَّذى خَلَقَهُ وَ صَوَّرَهُ وَشَقَّ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ. تَبارَكَ اللَّهُ أحْسَنُ الْخالِقينَ.
- خداوند، تنها براى تو سجده نمودم، و به تو ايمان آوردم، و تسليم تو شدم، و تنها بر تو توكّل نمودم، و تويى پروردگارم، گوش و چشم و موى و عصب و مغز و استخوانهايم از آنِ توست، روى [و وجود] پوسنده و فناپذيرم براى كسى كه آن را آفريد و صورت نگارى نموده و براى او گوش و چشم قرار داده، سجده نموده. منزّه و بلند مرتبه باد خداوند، كه بهترين آفرينندگان مىباشد.
ولى تمام اعضايت با قصد خاكسارى و تسليم و توكّل و خضوع و خشوع براى معبود سجده نكند، گويى كه از معناى سجده خبرى ندارى، و سخن و ادّعايت دروغ و بهتان به مولايت خواهد بود. اى بيچاره، وقتى كه عبادتت همراه با دروغ و بهتان و اهانت باشد، چگونه نمازت درست خواهد بود؟
ديگر اينكه: اگر در سجدهات آرامش و آسايش و شادمانى اى را كه دوست، هنگام قُرب به محبوبش دارد احساس مىكنى، خوشا به حالت. وگرنه سجدهات نكوهيده و فاسد، و قلبت بيمار و دردمند است، زيرا مىدانى كه در صريح قرآن آمده كه:
وَاسْجُدْ، وَاقْترِبْ(157)
- و سجده و كرنش نما، و به خدا نزديك شو.
بنابراين، قرآن شريف سجده را از نشانههاى قرب عاشق وار به خداوندى كه به اسرار آگاه است قرار داده، پس تلاش كن كه نَفْسَت قرب و نزديكى به محبوب احساس كند؛ زيرا محبّت خداوند - جلّ جلاله - از ثمرات قوّت شناخت جلال و بخشش بزرگ الهى است. چنانكه خداوند - جلّ جلاله - گروهى را كه به او معرفت دارند، ستوده و مىفرمايد:
يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ.(158)
- خداوند آنان را دوست مىدارد، و ايشان نيز او را دوست مىدارند.
و در توصيف اهل نجات مىفرمايد:
قَالَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً للَّهِِ.(159)
- و كسانى كه ايمان آوردهاند محبّت بيشترى نسبت به خداوند دارند.
1 - مبادا فريفتهى گفتار كسى باشى كه مىگويد: مقصود از دوست داشتن خداوند - جلّ جلاله - همان طاعت و عبادت اوست.؛ زيرا اگر اين گفتار را از كلام الگو و مقتدا و بزرگى برگرفته و گفته باشد، احتمال دارد كه آن فرمايش به خاطر تقيّه، و يا به جهت ضعف شنونده نسبت به شناخت اسرار ربّانى باشد.
2 - اگر به خدا معرفت داشته باشى، مىبينى كه محبّت تو به خداوند - جلّ جلاله پيش از طاعت و عبادت توست، زيرا تو ابتدا نسبت به او به عنوان نعمت دهنده شناخت پيدا مىكنى و آنگاه به او محبّت مىورزى و سپس او را مستحقّ طاعت يافته و اطاعتش مىنمايى. وگرنه اين روايت را - كه مورد اتّفاق و پذيرش همگان است - چگونه معنى مىكنى كه:
جُبِلَتِ الْقُلُوبُ عَلى حُبِّ مَنْ أَحْسَنَ إِلَيْها.
- دلها بر دوستى هركس كه به آنها نيكى كند، سرشته شدهاند.
آيا مىشود كه دلها بر محبّت بندهى نيكوكار سرشته باشند، ولى نسبت به احسان خداوند - جلّ جلاله - محبّت نداشته باشند؟! اين را جز عقل غير سليم نمىپذيرد.
3 - مسلّماً مىدانى كه دوست داشتن خداوند - جلّ جلاله - يك عمل قلبى است، ولى طاعت خداوند گاهى تنها عمل قلبى است، و گاهى هم عمل قلبى و هم مربوط به اعضا و جوارح ظاهرى؛ پس چگونه مىشود طاعتى كه گاهى قلبى است و گاهى هم قلبى است و هم مربوط اعضا و جوارح ظاهرى - و اين دو، دو قسم جدا از هم هستند - يك قسم بشوند. و اين مكابره و ستيزه جويى با امر روشن و آشكار است، چگونه عملى كه به وسيله جوارح ظاهرى انجام مىگيرد، عمل قلبى مىشود؟! اين مطلب در نزد كسى كه عقلش محجوب نباشد، محال است.
4 - گاهى انسان طاعات را انجام مى دهد، در حالى كه انجام آن بر انسان سخت است، و گاهى قلبش از آنها يا از مكلّف شدن به آنها كراهت دارد، پس اگر منظور از محبّت ورزيدن بنده به خداوند - جلّ جلاله - همان طاعت بنده بود، در همان حال مىبايست از محبّت خدا بلكه از خود خداوند - جلّ جلاله - بدش مىآمد، بلكه مىبايست نسبت به با خداوند - جلّ جلاله - دشمنى مىداشت، زيرا دشمنى ضدّ دوستى است؛ بنابراين هرگاه بنده از طاعت خدا - جلّ جلاله - بدش بيايد، بايد از دوستى خداوند - جلّ جلاله - بدش بيايد، و با خداوند - جلّ جلاله - دشمنى داشته و كافر گردد.
آيا هيچ مسلمان صاحب معرفت عذر تو را در كافر خواندن كسى كه از عبادتى خوشش نمىآيد مىپذيرد؟! و يا تو را در اين گفتار يارى مىكند؟!
5 - آيا عقلت مىپذيرد كه فرمايش الهى - جلّ جلاله - پيش از اين ذكر نموديم، به اين معنى باشد؟! آنجا كه مىفرمايد:
قُلْ: إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبنآؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها، أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وِ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فى سَبيلِهِ، فَتَربَّصُوا حَتّى يَأْتِىَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ، وَاللَّهُ لايَهْدِى الْقَوْمَ الفاسِقينَ.(160)
- بگو: اگر پدران و پسران و برادران و همسران و بستگان و تبارتان و اموالى كه بدست آوردهايد، و تجارتى كه بيم كساد و بىرواجى آن را داريد، و مسكنهايى كه مىپسنديد، در نزد شما از خدا و رسولش و جهاد در راه خدا محبوبتر است، پس منتظر بمانيد تا خداوند امر خويش را بياورد، و خداوند گروه گناهكار و فاسق را هدايت نمىنمايد.
آيا عقل هيچ عاقلى مىپذيرد كه منظور از فرمايش الهى كه مىفرمايد: أَحَبَّ إِلَيْكُمْ و دوست داشتن چيزهايى را كه خداوند سبحانه به شمار درآورد، طاعت و فرمانبرى از آنها باشد؟!
فرض كن كه اين احتمال را دربارهى پدران و پسران و برادران و همسران و خويشاوندان درست بدانى و دوستى را به معناى فرمانبردارى از آنان معنىكنى، آيا در فرمايش خداوند - جلّ جلاله - كه مىفرمايد: وَ أمْوال اقْتَرَفْتُمُوها، وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنِ كَسادَها، وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها هيچ احتمال مىدهى كه دوست داشتن اين چيزها (اموال و تجارت و مساكن) به معناى طاعت و فرمانبرى از آنها باشد؟!
پس مبادا چيز محال را بر عقل تحميل كنى، لذا تقليد از كسى را كه مىگويد: دوست داشتن بنده نسبت به خداوند جلّ جلاله، همان طاعت و فرمانبردارى از اوست رها كن، و حقّ را از هركس كه بگويد بپذير، كه دليلها و حقّ بودن آن براى تو روشن گرديد.
6 - اين بود بيان اينكه محبّت بنده به خداوند - جلّ جلاله - امر قلبى است. و دوستى از امورى است كه از ثمرات شدّت معرفت خداوند - جلّ جلاله - است، و شدّت معرفت نيز به احسان اوست، همان معرفت و احسانى كه پيش از آگاهى بنده از مكلّف بودن به دوستى خداوند - جلّ جلاله -، عقل و قلب بنده خود بخود او را به سوى دوستى مولايش سوق مىدهند، پس چگونه خواهد بود وقتى كه پىببرد عقلاً و نقلاً نيز به دوست داشتن او مأمور است؟!
زيرا اگر كسى ذاتاً كامل باشد، به خاطر كمالى كه دارد محبوب دلها خواهد بود، و شخص نيكوكار به خاطر احسان و تفضّلش، پيش از شناخت و آگاهى از تكليف به اين محبّتى كه ذكر شد، مورد محبّت قرار مىگيرد، و حال آنكه شأن و مقام خداوند - جلّ جلاله - بزرگتر، و احسانش فراگيرتر از آن است كه توصيفى كه ما از كمال و احسان و تفضّلش مىكنيم، به مقام بزرگ او احاطه داشته باشد، پس لازم است كه خداوند محبوب قلوب تمام كسانى باشد كه او را به يقين شناخته و نسبت به احسانهاى او در امور دنيا و دين آگاهى دارند.
فرق محبّت و خشنودى خداوند با ثواب و عقاب او
شايد در روايات و يا گفتار برخى مشاهده شود كه فرموده باشند: مقصود از محبّت خداوند - جلّ جلاله - نسبت به بندهى مطيع و يا خشنودىاش از او، همان ثواب دادن خداست؛ و منظور از خشم و غضب خداوند - جلّ جلاله - نسبت به بندهى نافرمانش، همان عذاب اوست.
ولى پرواضح است كه: تقليد از سخنان غير معصوم كه در اين باره گفته شده، عقلاً جايز نيست. امّا روايت و منقول اگر از طعن و خردهگيرى سالم بوده و از معصوم صادر شده باشد؛ شايد آن را از باب تقيّه فرموده باشند، زيرا ايشان(عليهمالسلام) در تقيّه هولناكى بودهاند، و ما در مطلبى كه پيرامون اعتذار از مضمون كتاب كشّى ذكر نموديم - تقيّه ايشان را روشن ساختيم، زيرا بسيارى از مخالفان ائمّه و اهل تسنّن قايل به اين هستند كه: محبّت و رضايت خدا همان ثواب او، و غضب خدا، همان عذاب اوست
يا شايد ائمّه(عليهمالسلام) آن را به خاطر آشنا كردن و تقريب اذهان پرسش كنندگان يا شنوندگان بيان فرمودهاند، زيرا درك و فهم بسيارى از شنوندگان از درك اسرار صفات خداوندى كه پادشاه عالَميان است قاصر و ناتوان مىباشد، لذا شايد ائمّه(عليهمالسلام) بيم آن را داشتهاند كه اگر به آنها بگويند كه: خداوند - جلّ جلاله - دوست مىدارد و خشنود مىشود و غضبناك و خشمگين مىگردد. زود به ذهن شنونده خطور كند كه خداوند - جلّ جلاله - مانند دوستى و خشنودى طبايع بشرى دوست مىدارد و خشنود مىگردد، يا همانند خشم و غضب دلهاى خاكى غضبناك و خشمگين مىگردد، لذا حضرات ائمّه(عليهمالسلام) به اندازهى كشش عقل پرسش كنندگان و شنوندگان، با آنان سخن گفتهاند.
اگر به برخى از روايات مربوط به اين مطلب توجّه كنى، مىبينى كه دوستى و خشنودى و غضب و خشمى را كه مزاجها به واسطهى آنها تغيير مىكند، و جز دربارهى اجسام كه قابليّت آن را دارند، درست نيست، نفى نمودهاند، تا آنجا كه همين مطلب را بر بعضى از پرسش كنندگان تقريب نموده و (بدين مضمون) فرمودهاند كه: غضب و خشنودى خداوند - جلّ جلاله - اشاره است به غضب و خشنودى اوليا و ويژگان درگاه الهى. و اين در نزد عارفان صحيح است؛ زيرا خواصّ درگاه الهى - جلّ جلاله - خشمگين و خشنود نمىگردند مگر بعد از غضب و خشنودى خداوند، زيرا ايشان(عليهمالسلام) تابع و پيرو خداوند - جلّ جلاله - هستند، و هرگز در گفتار از او پيشى نمىگيرند، و تنها به فرمان او عمل مىنمايند.
2 - وآنگهى عقلهاى سالم وجداناً و عياناً دريافت مىكنند كه معناى واژهى حبّ و رضا، غير از معناى لفظ ثواب، و همچنين معناى غضب غير از معناى عقاب است، خواه دربارهى بندگان، يا نسبت به رَبُّ الاَرْباب.
و اين مطلب را فرمايش خداوند - جلّ جلاله - نيز به ما مىآموزد آنجا كه مىفرمايد:
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوّابينَ، وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ.(161)
- براستى كه خداوند بسيار توبه كنندگان و پاكيزگى پذيران را دوست مىدارد.
ونيز خداوند - جلّ جلاله - مىفرمايد:
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلوُنَ فى سَبيلِهِ صَفّاًكَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ.(162)
- همانا خداوند كسانى را كه در راه او با حالت صف كشيده مىجنگند به گونهاى كه گويى بنيان سُربين هستند، دوست مىدارد.
و همچنين خداوند - جلّ جلاله - دربارهى گروهى كه حقيقتاً و يقيناً خداوند را مىشناسند، مىفرمايد:
يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ.(163)
- خداوند آنان را دوست مىدارد، و ايشان نيز خدا را دوست مىدارند.
و نسبت به خشم و غضب خود - جلّ جلاله - مىفرمايد:
فَلَمّا آسَفُونا، إِنْتَقَمْنامِنْهُمْ.(164)
- پس هنگامى كه بر ما خشم گرفتند، ما از آنان انتقام گرفتيم.
و گروهى از دانشمندان اهل لغت و مفسّران يادآور شدهاند كه فرمايش خداوند - جلّ جلاله - يعنى آسَفُونا به معناى أغْضَبُونا مىباشد. جوهرى در كتاب صحاح(165) درست به اين لفظ مىگويد: وَ أَسَفَ عليْهِ أَسَفاً، يعنى بر او غضب و خشم نمود، و آسَفَهُ، يعنى او را به خشم آورد.
و طبرسى(166) در تفسير قرآن گفته است كه:
فَلَمّا آسَفُونا يعنى ما را به خشم آوردند، و غضب و خشم او سبحانه، ارادهى عقاب آنان است. و نگفته است كه: غضب خداوند همان عقاب آنان است.؛ بنابراين خداوند - جلّ جلاله - در اين آيه، پيش از عقاب نمودن آنان، بر آنان أَسَف (كه همان غضب و خشم او - جلّ جلاله - است) نموده، و اين تعبير ديگر از انتقام است، و اين مطلب واضح و آشكار است.
3 - علاوه چگونه مثل اين بر صاحبان فهم و دانش مخفى مىماند، در حالى كه خداوند - جلّ جلاله - مىفرمايد:
وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً، فَجَزآؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها، وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً. (167)
- و هركس به عمد مؤمنى را بكشد، جزايش جهنّم جاودانى خواهد بود، و خداوند بر او خشم نموده و لعنت فرموده و از رحمتش دور مىگرداند، و عذاب و كيفر بزرگى براى او آماده خواهد نمود.
آيا نمىبينى كه خداوند - جلّ جلاله - در صريح قرآن، و بر اساس فهم خردمندان، غضب را بر عذاب و عقاب و بلكه بر اِعْداد و آماده نمودن عذاب جهنّم مقدّم داشته است؟!
4 - احاديث و دعاهايى كه عبارت ذيل را (به اين مضمون و يا به اين لفظ) را به وضوح دربردارند(168)، مطلب را بيشتر روشن مىكنند.
أَلّلهُمَّ، إِنْ لَمْ تَرْضَ عَنّى، فْاعْفُ عَنّى، فَقَدْ يَعْفُو الْمَوْلى عَنْ عَبْدِهِ وَ هُوَ غَيْرُ راضٍ عَنْهُ.
- خداوندا، اگر از من ناخشنودى پس از من درگذر، زيرا گاهى مولى در حالى كه از عبد و بنده خود ناخرسند است، او را عفو مىكند.
5 - ديگر اينكه: آيا نمىدانى كافرانى كه خداوند - جلّ جلاله - مىدانسته بر حال كفر جان خواهند سپرد، به حكم عدل [يا: عقل] در حال حيات مستحقّ عقوبت هستند؟ و اگر مسلمان باشى، مسلّماً اعتقاد دارى كه خداوند - جلّ جلاله - قطعاً در حال كفر آنان نسبت به ايشان خشمگين است، پس خداوند - جلّ جلاله - از زود عقوبت كردن آنان درگذشته، و عقابشان را به بعد از وفاتشان تأخير انداخته، با اينكه از هنگامى كه آنان كفر ورزيدهاند و خداوند مىدانسته كه پيوسته بر كفر خويش خواهند بود، مورد غضب الهى بودهاند.
بنابراين، اين مطلب روشن مىكند كه خشم خداوند - جلّ جلاله - پيش از عقوبت اوست، زيرا خداوند - جلّ جلاله - در اين صورت با اينكه از بنده ناخشنود است از عقوبت بنده درگذشته و او را عذاب نمىكند، چنانكه در دعاها آمده است كه: خداوند، با اينكه از مؤمن خشنود است، او را عفو مىفرمايد.؛ و نيز حال كافرانى كه با حالت كفر مىميرند و عقوبتشان به تأخير مىافتد، با اينكه خداوند بر آنان خشمگين است، به صورتى كه بازگو نموديم نيز چنين است، يعنى با اينكه خداوند - جلّ جلاله - از بنده خشمگين است، از او عفو مىفرمايد.
زيرا اگر خداوند ناخشنود باشد مسلّماً خشمگين و غضبناك خواهد بود. و نمىشود خداوند در يك وقت و از يك جهت، از مقام رضا و غضب خالى باشد، بنابراين اگر غضب همان عقاب باشد، محال است كه بندهاى را عفو فرمايد و در آن حال بر او خشمگين باشد، و نيز هنگامى كه بندهى مسلمان يا كافر را پيش از وفاتش عفو مىفرمايد، بايد خشم و غضبش نسبت به آنان از بين برود. و اين بر خلاف مطلبى است كه از دين آيين اهل حقّ و صدق شناخته شده است.
معناى صحيح محبّت و خشنودى و خشم و غضب پروردگار
از آنجا كه نصّ صريح قرآن و روايات صحيح به محبّت يا رضايت خداوند - جلّ جلاله - و به غضب و خشم او و ثبوت اين دو صفت براى او - جلّ جلاله - تصريح نمودهاند، بايد براى حُبّ يا رضايت، و غضب يا خشم او سبحانه - جلّ جلاله - رويكردى معلوم و روشنى وجود داشته باشد، غير از آنچه كه ما از رضايت و محبّت و غضب و خشم جسمهاى خاكى مىشناسيم، و غير از تفسير و معنايى كه ذكر شد كه: مقصود از محبّت و رضايت خداوند همان ثواب او، و منظور از خشم و غضبش همان عذاب و عقاب اوست
چنانكه معناى ساير صفات او - جلّ جلاله - غير از صفات اجسام مىباشد، مثلاً قادر و توانا بودن ما اقتضايش داشتن نيرو و قدرت زائد بر ذات و حالتى نو و جديد غير از عاجز و ناتوان بودنمان مىباشد، و همچنين اقتضاى دانا و زنده بودن و ساير صفاتمان، مقتضىِ تجدّد حالات و دگرگونىها براى ماست.
و اين معانى نسبت به خداوند - جلّ جلاله - محال است، ليكن اين صفات دربارهى خداوند متعال به معنايى ديگر بايد باشد كه هم زيبندهى ذات پاك او كه مثل و مانندى براى آن وجود ندارد بوده، و هم شايستهى صفات منزّهش باشد كه همانند و همگونى براى آن وجود ندارد. و تفسير و معناىِ محبّت و خشنودى و غضب و خشم نسبت به او - جلّ جلاله - نيز به اين صورت خواهد بود. و اين مطلب نيز آنچه را كه ما در آغاز سخن ادّعا نموديم براى ترديد كنندگان روشن ساخته و تعجّب آنان را زايل مىكند.
ناگفته نماند كه: دو سال بعد از نگاشتن از قسمت گذشته اين كتاب، در جزء اوّل از تفسير قرآن طبرى(169) يافتم كه عدّهاى از مفسّران همين مطلبى را كه ما پيرامون غضب الهى ذكر نموده و برگزيديم، ذكر كردهاند.
ديگر آداب سجده
اينك مىگويم: از ديگر آدابى كه بايد بنده در حال سجده رعايت كند آن است كه: در برداشتن سر از اين خضوع و خشوع براى معبود شتاب ننمايد، كه ما معناى فرمايش خداوند - جلّ جلاله - را كه در كتابش ذكر نموده براى تو بازگو نموده و گفتيم كه: سجود از مقامات قرب به مولايت مىباشد.(170) پس به خاطر چه چيز شتاب مىنمايى؟ آيا در حالى كه او به تو ناظر است، از قرب و نزديكى به او كراهت دارى؟!
چنانكه در دنيا از نزديك شدن به هرچيز كه دوست دارى بدت نمىآيد، و در دور شدن از آن شتاب نمىكنى، با پروردگارت - جلّ جلاله - نيز كه چارهاى از او ندارى، چنان باش، كه در روايت آمده امام صادق (عليه السلام) فرمود: هماره وقتى حضرت علىّ بن الحسين(عليهماالسلام) به نماز بپا مىخاست، رنگ چهرهاش دگرگون مىشد، و هنگامى كه سجده مىنمود، تا عرق از او فرو نمىريخت سر برنمىداشت.
10 - تشهّد و گواهى دادن به يگانگى خداوند - جلّ جلاله -
در اين باره مهمّ اين است كه تشهّد گفتن تو، معاملهى با خداوند - جلّ جلاله - و عبادت باشد، و قصدت تنها اين نباشد كه او - جلّ جلاله - در واقع و نفس الاَمْر يگانه است، بلكه از تو خواستهاند كه اعتقاد داشته باشى او - جلّ جلاله - در واقع يگانه است، و معبودى جز او كه شايستهى پرستش باشد وجود ندارد نيست، و چيزى نيست كه آن را بر خشنودى او مقدّم بدارى؛ زيرا اگر چيزى را بر او - جلّ جلاله - مقدّم كنى، آن چيز نزد تو بر خداوند - جلّ جلاله - ترجيح خواهد داشت، و از آن جهت كه آن را مقدّم داشتهاى، آن معبود تو خواهد بود نه خداوند، و در نتيجه هنگام گواهى دادن به اينكه معبودى جز خداوند ندارى، كاملاً صادق نخواهى بود، آيا نمىبينى كه خداوند - جلّ جلاله - پيرامون كسى كه هوا و هوس خويش را بر خدا ترجيح داده مىفرمايد:
إِتَّخَذَ إِلههُ هَواهُ.(171)
- هوا و هوس خود را معبود خويش قرار داده است.
و نيز در تفسير فرمايش خداوند - جلّ جلاله - كه مىفرمايد:
إِتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ.(172)
- آنان به جاى خدا، دانشمندان و ترسايان خود را به عنوان پروردگاران خويش برگرفتند.
روايت شده كه: آنان براى اَحبار و رُهْبان و دانشمندان و ترسايان خويش روزه نگرفته و نماز نخواندند، وليكن در معصيت خداوند از آنان اطاعت نمودند. و لذا حكم كسى را پيدا كردند كه آنها را به خدايى گرفتند.
بنابراين، مبادا با مقدّم داشتن هوا و هوس خويش و دنيا و يا چيز ديگر غير او سبحانه بر او، به او - جلّ جلاله - شرك و يا كفر بورزى، و در نتيجه مستحقّ هلاكت گردى، كه در روايتى از امام صادق (عليه السلام) از معناى صدق و راستى پرسيدند، حضرت (به اين مضمون) فرمود كه: صدق آن است كه چيز ديگرى را بر خداوند برنگزينى، كه خداوند متعال مىفرمايد:
هُوَ اجْتَباكُمْ.(173)
- او شما را برگزيد.
پس وقتى او تو را برگزيده، تو نيز او را برگزين، و هوا و هوس خويش و يا دنيا را بر او مقدّم مدار.
و نيز در روايت آمده كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: هركس كلمهى لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه را با اخلاص بگويد، داخل بهشت مىگردد، و اخلاص آن اين است كه لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه او را از آنچه خداوند - عزّوجلّ - حرامنموده باز دارد.
11 - شهادت به رسالت حضرت محمّد بن عبداللَّه رسول خدا صلى الله عليه و آله و نيابتش از خداوند صاحب عظمت و جلالت
آنچه در رابطه با اين شهادت مهمّ است، آن است كه در شهادت دادن به رسالتش صادق باشى، و معناى اين سخن آن است كه كردارت، گفتارت را در پيروى از پيامبرىاش تصديق كند، زيرا خداوند - جلّ جلاله - در قرآن مبين گروهى را دلشان با گفتارشان سازگار نبوده، و به رسالت او شهادت دادهاند، دروغگو ناميده است.(174)
همچنين نيك مىدانى كه: اگر پيكى از سوى برخى از پادشاهان به سوى تو بيايد و در پاداش گفتن كلمهاى هزار دينار به تو ببخشد، و در جزاى گفتن كلمهاى تو را با آتش شكنجه كند، و تو خواسته باشى كلمه نخست را نگفته هزار دينار را بگيرى، و كلمهى دوّم را ترك گفته و داخل شدن در آتش را چيز كوچك و سبك بشمارى، سپس به پيك بگويى: گواهى مىدهم كه تو پيكِ پادشاهى هستى كه من از دينارهايى كه به من عطا مىنمايد بىنياز نيستم، و قدرت و نيرويى بر آتشى كه مرا به آن تهديد مىكند ندارم، بىگمان آن پيك و ديگر عاقلان به تو مىگويند: كه كردار تو با ظاهر و گفتارت درست درنمىآيد، اگر تو در دل او را تصديق نموده بودى، كلمه نخست را مىگفتى و هزار دينار را مىگرفتى، و كلمه دوّم را ترك مىگفتى و از آتش در امان مىماندى، زيرا ما عاقلان مىبينيم كه تو را در تمام حركات و سكناتت در دارفنا چنين هستى كه وقتى به سود چيزى اطمينان پيدا مىنمايى به سوى آن مىشتابى، و هرگاه به صدق و راستگو بودن كسى كه خبر از مُضرّ بودن چيزى مىدهد باور دارى، از آنچه تو را آسيب مىرساند مى گريزى.
اينك مىگويم: زمانى به كسى كه ادّعا مىكرد پيامبرى حضرت محمّد(صلى الله على و آله و سلم) را تصديق نموده (سخنى به اين معنى) به او گفتم: اگر شخص يهودىاى به تو خبر دهد كه در بعضى از راهها چيزى است كه تو را آزار مىرساند، و در راهى چيزى است كه به سود توست، آيا راهى را كه از ضرر رساندن آن بيم دارى ترك نمىكنى، و راهى را كه به سودش اميد دارى نمىپيمايى؟ گفت: بله، به او گفتم: حال اگر حضرت محمّد(صلى الله على و آله و سلم) به تو بفرمايد كه: من تو را از راه آتش جهنّم بر حذر داشته و راه خانهى آسايش و بهشت را به تو مىشناسم. و اگر آن بزرگوار را تصديق نموده بودى، حدّاقل همانند عملى كه با خبر يهودى نمودى، با خبر آن حضرت معامله مىكردى؟! پس آيا جز اين است كه كافر ذمّى و يهودى را بيشتر از پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) تصديق مىنمايى، و اين شاهد بر آن است كه رسالت و فرمايش او را تصديق ننمودهاى؟!
همچنين از امورى كه شايسته است هنگام گواهى دادن به رسالت او - صلوات اللَّه عليه - بدان اعتقاد داشته باشى آن است كه معتقد باشى خداوند - جلّ جلاله - و آن بزرگوار منّت و حقّ بزرگى در هدايت تو به مقام سعادتمندى و بزرگوارى دارند، و بذل نَفْس و مال و عيالت در پيشگاه او براى بدست آوردن سعادت جاودانى نيز از جمله بخششها و عطايا و نعمتهاى او بر توست كه تا زمان پايدارى خداوند مالك روز جزا ادامه دارد. خداوند - جلّ جلاله - مىفرمايد: يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا، قُلْ: لاتَمُنُّوا عَلَىَّ إِسْلامَكُمْ، بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَديكُمْ لِلاِْيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ.(175)
- بر تو منّت مىگذارند كه اسلام آوردهاند، بگو: بر من به خاطر اسلام آوردنتان منّت نگذاريد، بلكه اين خداست كه بر شما منّت نهاد و شما را به ايمان هدايت فرمود، اگر راست مىگوييد.
12 - صلوات بر حضرت محمّد(صلى الله على و آله و سلم)
در روايتى آمده كه امام صادق - صلّى اللّه عليه - فرمودند: هركس بر پيامبر و خاندانش صلوات بفرستد، معناى آن اين است كه براستى من بر همان پيمان و وفايى كه هنگام فرمايش خداوند كه فرمود: أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟! قالُوا: بَلى.(176):
(آيا من پروردگار شما نيستم؟، گفتند: بله.) گفتم، استوار هستم.
13 - سلام نماز
در حديث است كه عبداللَّه بن فضل هاشمى مىگويد: از امام صادق (عليه السلام) دربارهى معناى سلام نماز پرسيدم، فرمود: سلام دادن نشانهى امنيّت و آسودگى و حلال كردن امورى است كه بجا آوردن آن در نماز حرام است. وى مىگويد: عرض كردم: فدايت شوم، چگونه؟ فرمود: در گذشته وقتى شخصى بر مردم وارد مىشد و بر آنان سلام مىكرد، از گزند او ايمن مىشدند، و وقتى آنان جواب سلام وى را مىگفتند، وى از شرّ آنان آسوده مىگشت؛ و اگر شخصِ وارد سلام نمىگفت از شرّ او در امان نبودند، و اگر آنان جواب سلام وى را نمىدادند وى از شرّ آنان ايمن نبود، و اين عادت و روش عرب بود. لذا سلام دادن در نماز نيز به عنوان نشانهى خروج و بيرون آمدن از نماز، و حلال نمودن سخن گفتن، و ايمنى از وقوع امورى كه نماز را باطل مىكند، قرار داده شده، و سلام نامى از نامهاى خداوند - عزّوجلّ - است، و درودى از ناحيه نمازگزار بر فرشتگانى است كه بر او گمارده شدهاند.
چه بسا گفته شده كه: مخاطب سلام نماز همه فرشتگان هستند. ولى از جملهى مرجّحات روايت گذشته كه مخاطب سلام را خصوص فرشتگان گمارده شده بر انسان مىداند، و اين است كه در روايت ديگر آمده است: دو فرشتهاى كه بر نمازگزار گمارده شدهاند، عمل او را گرفته و نوشته و آن را بر پروردگار عرضه مىكنند، و آن دو مانند دو نفرى كه بر شخص مُشْرِف باشند، در نزد او حاضر هستند.، بنابراين چون تنها آن دو در نزد نمازگزار حضور دارند، نزديكتر به صواب آن است كه سلام مختصّ بر آن دو باشد.
اينك مىگويم: حال كه معناى سلام دادن را دانستى، متذكّر باش كه عملى را براى خداوند - جلّ جلاله العظيم نمودهاى، و مىخواهى آن را به او سپرده و بر حضرتش عرضه كنى، پس اگر در بخشى از آن غفلت ورزيده، يا قلبت به غير او مشغول گرديده، يا از خدا روى برگرداندهاى، توبه نما، توبهاى همراه با اخلاص و انابه(177)؛ يا حدّاقلّ عمل خويش را بسان سپردن جنايتكاران و اهل خيانت به حضرتش تسليم نما.
در كتاب جدّم ورّام - كه خداوند جلّ جلاله روحش را پاك و قبرش را منوّر گرداند - حديثى به اين معنى ديدم كه: بندهاى از بندگان خداترس و مراقب خداوند - جلّ جلاله - گفت: نماز سى سال را قضا كردم، در حالى كه حتّى يك نماز واجب از آن را ترك ننموده، و آنها را در صف اوّل نماز جماعت بجا مىآوردم، ليكن به خاطر مصيبتى كه از آن غفلت داشتم توجّه پيدا كرده و آنها را قضا نمودم، از او پرسيده شد كه: آن مصيبت چه بود؟ گفت: آنها را در صف اوّل با امام جماعت بجا مىآوردم، روزى آمدم و در صف اوّل جا پيدا نكردم و در صف آخر نماز گزاردم، ولى ديدم كه نَفْسم خجالت مىكشد و شرم دارم كه مردم مرا در آنجا ببيند، از اينجا پى بردم كه آن پيشى گرفتن و رفتن در صف اوّل، يقيناً براى خداوند - جلّ جلاله - نبوده، و قصد و نيّتم از آن تنها ممتاز شدن در نزد حاضران بوده است.
اعمال و صفاتى كه موجب عدم قبولى اعمال مىگردد
از امورى كه شايسته است تمام اعمال و نمازهاى خود را از آن حفظ نموده و پاكيزه سازى تا در ضمن اعمال صالحى كه دو فرشته گمارده شده بر انسان بر خداوند عرضه مىكنند، بر خداوند - جلّ جلاله - عرضه شود، مواردى است كه در روايت معاذبن جبل آمده است.
عبدالواحد به نقل از مردى مىگويد: به معاذ بن جبل گفتم: يكى از احاديثى را كه از رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم) شنيدهاى و درست حفظ نموده و هر روز با دقّت متذكّر آن مىشوى، براى من بازگو كن، گفت: بله، و گريست سپس گفت: سكوت كن، خاموش شدم. سپس گفت: پدر و مادرم به فدايش، در حالى كه من در پشت سر او در مركب سوار بودم و باهم راه مىپيموديم، چشم به سوى آسمان بلند نمود و فرمود: سپاس خداوندى را كه هر چه را كه دوست بدارد دربارهى آفريدگانش به طور حتم مقدّر و جارى مىسازد. آنگاه فرمود: اى معاذ، عرض كردم: لبّيك اى رسول خدا، اى پيشواى خير و پيامبر رحمت فرمود: آيا حديثى را به تو بگويم كه هيچ پيامبرى به اُمّت خويش نفرموده است، كه اگر آن را حفظ كنى در طول زندگى به حال تو سودمند خواهد بود، و اگر بشنوى و حفظ نكنى حجّت خداوند بر تو تمام مىشود؟
سپس فرمود: براستى كه خداوند پيش از آفريدن آسمانها، هفت فرشته آفريد، و در هر آسمان فرشتهاى قرار داد، و آن آسمان را با عظمت خويش فرا گرفت، و بر دَرِ هر كدام از آنها فرشتهاى را به عنوان دربان قرار داد. لذا فرشتگانى كه نگاهبان عمل بنده هستند از وقت صبح تا شب عمل او را مىنويسند، آنگاه آن را در حالى كه مانند آفتاب مىدرخشد بالا مىبرند، تا اينكه به آسمان زيرين مىرسند در حالى كه آن عمل در نظر آنان پاكيزه و بسيار است. ولى فرشتهاى كه نگاهبان آسمان زيرين است به آنها مىگويد: بايست، و اين عمل را بر صورت صاحبش بزنيد، من فرشتهى غيبت هستم، هركس غيبت كند نمىگذارم عملش از من به سوى ديگرى بگذرد، و پروردگارم به من چنين دستور فرموده است.
فرداى آن روز فرشتهى نگاهبان بر عمل بنده همراه با عمل صالح مىآيد، و از فرشتهى دربانِ آسمانِ زيرين مىگذرد، در حالى در نظرش آن عمل پاكيزه و بسيار است. تا اينكه به آسمان دوّم مىرسد، فرشتهى دربان آسمان دوّم به او مىگويد: بايست، و اين عمل را بر روى صاحبش بزن، كه نيّت او از اين عمل، متاع اندك و بىارزش دنيا بود، و من فرشتهى ويژهى دنيا هستم، و نمىگذارم كه عمل او از من به سوى ديگرى بگذرد.
حضرت فرمود: بار ديگر عمل بنده را در حالى كه به صدقه و نماز آن شادمان است، به بالا مىبرد و فرشتگان نگاهبان نيز از آن عمل خوششان مىآيد، و آن را به سوى آسمان سوّم عبور مىدهد، تا اينكه فرشته دربان آسمان سوّم مىگويد: بايست و اين عمل را به روى و پشت صاحب آن بزن، من فرشتهى متكبّرين هستم، و مىگويد: اين عملى است كه صاحب آن به واسطهى آن در مجالس مردم بر آنان تكبّر مىنمود، پروردگارم به من دستور داده كه نگذارم عملش از من به سوى ديگرى بگذرد.
حضرت فرمود:بار ديگر فرشتگان نگاهبان، عمل بنده را در حالى كه مانند ستاره در آسمان مىدرخشد، و آهنگ و صداى تسبيح و روزه و حجّ از آن بلند است بالا برده و به سوى فرشتهى آسمان چهارم عبور مىدهند، ولى فرشته دربان آسمان چهارم مىگويد: بايست و اين عمل را بر روى و شكم صاحب آن بزن، من فرشتهى جْب هستم، زيرا او به خود مىباليد و اين عمل را با حالت عُجب انجام داده، پروردگارم به من دستور داده كه نگذارم عملش از من به سوى ديگرى بگذرد، پس آن را بر روى صاحبش بزن.
حضرت فرمود: ديگر بار ملائكه نگاهبان، عمل بنده را مانند عروسى كه به سوى شوهرش برده مىشود، بالا مىبرند - در حالى كه آن عمل همراه با جهاد و نماز نافله بين دو نماز واجب مىباشد، و به همين خاطر صداى بلندى بسان صداى شتر، و درخششى همسان نورافشانى خورشيد دارد - و به سوى فرشتهى دربان آسمان پنجم مىگذرانند، تا اينكه آن فرشته مىگويد: بايست، من فرشتهى حسادت هستم، پس آن عمل را به روى صاحبش بزن، زيرا او نسبت به كسانى كه دانش آموخته و به طاعت خدا عمل مىنمودند حسادت مىنمود، و بار حسادت را بر دوشش حمل مىكرد، و هر گاه مىديد كه كسى در عمل و عبادت بر او برترى دارد، نسبت به او حسادت مىورزيد و بر او خرده گرفته و نكوهش مىكرد. پس وى عمل خويش را بر دوش گرفته و عملش وى را لعنت مىكند.
حضرت فرمود: ديگر بار فرشتگان نگاهبان بالا رفته و عمل او را(178) به سوى آسمان ششم عبور مىدهند، تا اينكه فرشتهى دربانِ آسمان ششم مىگويد: بايست، من صاحب مهربانى و دلسوزى هستم، اين عمل را بر صورت صاحب آن بزن و چشمانش را كوركن، زيرا صاحب اين عمل به هيچ كس مهربانى و دلسوزى نمىنمود، هرگاه مىديد بندهاى از بندگان خدا گناهى در رابطه با آخرت نموده، و يا ضررى در دنيا به او رسيده، نسبت به او شماتت مىكرد، پروردگارم به من دستور داده كه نگذارم عمل وى از من به سوى ديگرى بگذرد.
حضرت فرمود: ديگر بار فرشتگانِ نگاهبان، عمل بنده را بالا مىبرند، اعمالى همراه با فقه و ژرف فهمى و كوشش در عبادت و ورع و پرهيزگارى، كه بسان رعد و آذرخش صدا مىكند، و پرتوى مانند برق دارد، و سه هزار فرشته همراه آن هستند. تا اينكه آن را به سوى فرشته دربان آسمان هفتم مىبرند، و آن فرشته مىگويد: بايست و اين عمل را بر روى صاحب آن بزن، من فرشتهى حجاب هستم، و از عبور هر عملى را كه براى خدا نباشد جلوگيرى مىنمايم، زيرا صاحب اين عمل خواهان رفعت و بلند پايگى در نزد فرمانروايان و ذكر خير در مجالس، و شهرت و پيچش صدا در بلاد بود، پروردگارم به من دستور داده كه نگذارم عملى از من به سوى ديگرى بگذرد، مگر اينكه خالص باشد.
حضرت فرمود: بالاخره ملائكه نگاهبان، با حالت سرور و شادمانى عمل بنده را كه دربردارندهى خلق و خوى نيكو و سكوت و ياد فراوان خداست، و همهى فرشتگان آسمانها و ملائكه هفتگانه همگى در پى آن روانند، بالا مىبرند و تمام حجابها را زير پا مىگذارند و مىگذرند، تا اينكه در پيشگاه خداوند ايستاده و به عمل صالح و دعاى او گواهى مىدهند، ولى خداوند مىفرمايد: هر چند شما نگاهبانان عمل بنده من هستيد، ولى من مراقب امورى كه در نَفْس او مىگذرد نيز هستم، مقصود وى از انجام اين عمل، من نبودم، لعنت من بر او باد! آنگاه ملائكه مىگويند: لعنت تو و لعنت ما بر او!
راوى مىگويد: سپس معاذ گريست و گفت: عرض كردم اى رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم) چه عملى انجام دهم؟ فرمود: اى معاذ، در يقين و باور به پيامبرت اقتدا نما، گفت: عرض كردم: شما پيامبر خداييد و من معاذ بن جبل.
فرمود: اى معاذ، اگر در عملت تقصير و كوتاهى است، پس زبان خويش را از بدگويى برادران دينى و حاملان قرآن نگاهدار. و گناهانت بر گردن خودت باشد و آنها را بر دوش برادرانت مَنِهْ، و خويشتن را با نكوهش و سرزنش نمودن برادرانت ستايش مكن، و با پايين آوردن مقام برادرانت خود را بالا مبر، و عمل خويش را با قصد ريا انجام مده، و از دَرِ دنيا در آخرت داخل نشو، و در مجلس خود فحش و ناساز مگو، تا مبادا همنشينانت به واسطهى بدخويى تو دورى كنند، و در حضور هيچ كس با ديگرى سخن درگوشى مگو، و نسبت به مردم اظهار بزرگى مكن، تا مبادا خيرات دنيا از تو قطع شود، و مردم را پاره پاره مكن تا مبادا سگهاى اهل آتش جهنّم تو را پاره پاره كنند، كه خداوند مىفرمايد:
وَالنّاشَطاتِ نَشْطاً.(179)
- سوگند به فرشتگانى كه [روح اهل ايمان] را با نشاط و آسايش ويژهاى [از بدنهايشان] قبض مىكنند.
آيا مىدانى ناشطات چيست؟ آنها سگهاى هستند كه گوشت و استخوان اهل آتش جهنّم را تكّه و پاره مىكنند. عرض كردم: چه كسى تاب و طاقت عمل به اين امور و خصلتها را دارد؟، فرمود: اى معاذ، آگاه باش كه مسلّماً انجام اين امور براى هر كس كه خداوند براى او آسان كند، راحت و آسان خواهدبود.
راوى مىگويد: معاذ حديث را بيشتر از تلاوت قرآن، مىخواند
مطلب دوّم: نافلههاى نماز ظهر، همان نماز اَوّابين(180) است
در روايت آمده كه مولايمان علىّ (عليه السلام) فرمود: نماز ظهر، همان نماز اَوّابين مىباشد.
و نيز در احاديث وارده (به اين مضمون) آمده كه: وقتى هنگام ظهر مىشود، درهاى آسمان براى استجابت دعاهاى نيكو گشوده مىگردد، و مقصود از نماز اَوّابين همان نمازهاى نافلهى ظهر است، و آنها نزد خداوند - جلّ جلاله - جايگاه ستوده و قابل سپاس دارند. آنجا كه خداوند - عزّوجلّ مىفرمايد:
إِنَّهُ كانَ لِلاَْوّابينَ غَفوُراً.(181)
- براستى كه خداوند نسبت به بسيار رجوع و توبه كنندگان به سوى او، بسيار آمرزنده است.
مطلب سوّم: استخاره كردن در هنگام نافلههاى ظهر
در روايت آمده كه امام باقر (عليه السلام) فرمود: استخاره كردن در هر ركعت از نافلههاى ظهر مستحبّ مىباشد.
اينك مىگويم: حال كه بخشى از اسرار نماز را يادآور شديم، لازم است برخى از امورى را كه اراده نمودهايم، پيش از ذكر نماز از طريق روايات يادآور شويم، از آن جمله شناختن اوقات نماز است:
1 - علّت تعيين اوقات مشخّص براى نمازهاى پنجگانه
توجّه داشته باش كه اوقات نمازهاى نافله و واجب را در توضيحى كه پيش از وارد شدن در آنها يادآور خواهيم شد، در اينجا تنها روايتى را كه در بردارندهى علّت تعيين اوقات نمازهاى واجب است ذكر مىكنيم، تا بدين وسيله علّت و سرّ آن روشن گردد:
حسن بن عبداللّه به نقل از پدرش از جدّش حسن بن على بن ابى طالب(عليهمالسلام) در ضمن حديث طولانى كه دربردآرندهى پرسشهاى يهود از پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) از امور مهمّ است، از جملهى آن پرسشها، روايت نموده كه آنان از حضرت (صلى الله على و آله و سلم) از علّت اوقات نمازها پرسيدند به اين صورت كه يكى از آنان عرض كرد: اى محمّد، مرا از ناحيهى خداوند - عزّوجلّ - خبر ده كه علّت وجوب نمازهاى پنجگانه در پنج وقت بر اُمّتت در ساعتهاى شبانه روز چيست؟ پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) فرمود: وقتى كه آفتاب به نقطهى زوال مىرسد، حلقهاى دارد كه در آن وارد مىشود، و هنگامى كه در آن داخل شد، وقت ظهر و زوال مىشود و همهى اشياء مادُونِ عرش در برابر اسماء و صفات پروردگارم تسبيح مىگويند، و آن همان ساعتى است كه پروردگارم در آن بر من درود و رحمت مىفرستد، لذا خداوند - عزّوجلّ - نماز گزاردن در آن، هنگام را بر من و بر اُمّتم واجب نموده، و فرموده است:
أَقِمِ الصَّلوةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ.(182)
- از وقت زوال آفتاب تا تاريكى شب نماز بپادار.
و آن همان ساعتى است كه جهنّم را در روز قيامت مىآورند، پس هر مؤمنى كه در آن ساعت مؤفّق به سجده يا ركوع يا قيام شده باشد، خداوند بدن او را بر آتش جهنّم حرام مىكند.
و امّا نماز عصر، همان ساعتى است كه حضرت آدم (عليه السلام) از ميوهى درخت بهشتى خورد، و در نتيجه خداوند او را از بهشت بيرون راند، لذا خداوند به فرزندانش دستور داده كه اين نماز را تا روز قيامت بخوانند، و آن نماز را براى اُمّت من برگزيد، و آن نماز از محبوبترين نمازها در نزد خداوند - عزّوجلّ - مىباشد، و خداوند به من سفارش فرموده كه بخصوص آن را از ميان ديگر نمازها پاس بدارم.
و امّا نماز مغرب، همان ساعتى است كه خداوند در آن توبهى حضرت آدم (عليه السلام) را پذيرفت، و فاصلهى بين خوردن از ميوه درخت بهشتى و پذيرش توبهاش، سيصد سال از روزهاى دنيا نسبت به روزهاى آخرت بود، كه هر روز از آن مانند هزار سال از سالهاى دنيا مىباشد، يعنى(183) از وقت عصر شرعى تا شام و مغرب مىباشد، پس حضرت آدم (عليه السلام) سه ركعت نماز خواند، يك ركعت براى ترك اولى و خطاى خود، و يك ركعت به خاطر خطيئه حوّا، و يك ركعت براى توبهاش، لذا خداوند - عزّوجلّ - اين سه ركعت را بر اُمّتم واجب فرمود، و آن همان ساعتى است كه دعا در آن مستجاب مىشود، و پروردگارم وعده داده كه هركس از اُمّتم در آن ساعت دعا كند، دعايش را مستجاب نمايد، و اين همان نمازى است كه خداوند - عزّوجلّ - به من دستور داد و فرمود:
سُبْحانَ اللَّهِ حينَ تُمْسُونَ، وَ حينَ تُصْبِحُونَ.(184)
- پاك و منزّه است خداوند هنگامى كه شب مىكنيد، و آن هنگام كه صبح مىكنيد.
و امّا نماز عشا، براستى كه قبر تاريكى و ظلمتى دارد و روز قيامت را تاريكى و ظلمتى است، لذا خداوند به من و اُمّتم دستور داده كه اين نماز را در اين هنگام بخوانيم تا قبرهاى اُمّتم را روشن نموده، و بر روى پُل صراط به آنان نور و روشنايى عنايت شود. هرگامى كه براى خواندن نماز عشا برداشته مىشود، خداوند جسد و بدن صاحب آن گام را برآتش جهنّم حرام مىگرداند، و اين همان نمازى است كه خداوند براى پيامبران فرستاده شدهى پيش از من برگزيده بود.
و امّا نماز صبح، هنگامى كه خورشيد طلوع مىكند، بر شاخهاىِ شيطان طلوع مىكند، و خداوند - عزّوجلّ - به من دستور داده كه نماز صبح را پيش از دميدن آفتاب و پيش از آنكه كافر آفتاب پرست بر آن سجده مىكند بخوانم، و اُمّتم براى خدا سجده و كرنش نمايند، و زود خواندن آن در نزد من محبوبتر است، و آن همان نمازى است كه فرشتگان شب و ملائكهى روز آن را مشاهده مىكنند.
يهودى گفت: راست گفتى اى محمّد، سپس ادامهى حديث را ذكر نموده است.
2 - عظمت نماز از ديدگاه روايات
پيشتر در فصل اوّل و دوّم امورى را كه سبب معرفت تو به لزوم اهتمام در نماز و تعظيم آن مىگردد، يادآور شديم؛ وليكن ديديم كه از اينجا خيلى فاصله دارد، لذا در اينجا مىخواهيم بيان ديگرى افزون بر آن ذكر نماييم:
1 - در روايت آمده كه امام صادق - صلوات اللّه عليه - فرمود: رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم) فرمودند: فرداى قيامت شفاعت من به كسى كه نماز واجب را از وقتش تأخير بياندازد، نخواهد رسيد.
2 - در روايت ديگر منقول است كه ابوبصير مىگويد: به منظور تسليت گفتن به خاطر سوگ امام صادق (عليه السلام) بر اُمّ حميده(185) وارد شدم، وى گريست، من نيز به خاطر گريهى او گريستم، سپس گفت: اگر امام صادق (عليه السلام) را مىديدى مسلّماً امر عجيبى را مشاهده مىنمودى. هنگام وفات چشمان مباركش را باز نمود و سپس فرمود: تمام كسانى را كه با من خويشاوندى دارند گرد آوريد. و ما هيچ كس را ترك ننموده و همه را حاضر ساختيم، حضرت به آنان نگاه كرد و سپس فرمود: بىگمان شفاعت ما به كسى كه نمازش را كوچك و سبك بشمارد نخواهد رسيد.
3 - رسول خدا (صلى الله على و آله و سلم) فرمودند: از من [يا: از اُمّت من] نيست كسى كه نمازش را كوچك و سبك بشمارد، و به خدا سوگند در حوض كوثر بر من وارد نخواهد شد. 4 - در روايت ديگر آمده كه پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) فرمود: اوّلين چيزى كه بنده از آن بازخواست مىشود، نماز است، اگر پذيرفته شد اعمال ديگر قبول مىشود، و اگر پذيرفته نشد اعمال ديگر پذيرفته نمىگردد.
ما نكتههاى ظريف و جالبى در اين باره در كتاب غِياثُ سُلْطانِ الْوَرى لِسُكّانِ الثَّرى ذكر نموده و كلام را در آنجا بسط دادهايم، به گونهاى كه عارفان به معانى آن بهبودى و شفا مىيابند.
3 - سورههايى كه به طور عموم در نافلهها قرائت مىشوند
1 - در روايتى آمده كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: هركس سورهى قُلْ هُوَاللَّهُ أَحَد، و سورهى إِنّا أَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ، و آيةُ الْكُرسىّ را در هر ركعت از نماز نافله بخواند، مسلّماً بزرگترين درى كه براى اعمال آدميان گشوده مىشود براى او گشوده شده است، مگر كسى كه همانند او و يا افزون بر او بخواند.
2 - روايت ديگر آمده كه عالم (عليه السلام)(186) پيرامون ثواب خواندن قرآن در نمازهاى واجب و غير آن فرمود: شگفتا از كسى كه در نماز خود اِنّا أَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْر نخواند، چگونه نماز او قبول مىشود؟!
3 - و نيز روايت شده كه: نمازى كه قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدَ در آن خوانده نشود، پاكيزه نمىگردد.
4 - همچنين در روايت آمده كه: هركس در نماز واجب، سورهى هُمزه را بخواند، از دنيا برخوردار عطا مىشود.
اشكال و جواب
آيا جايز است كه نمازگزار مثلاً سورهى همزه را بخواند، و سورههايى را كه ذكر شد ترك كند، با اينكه روايت شده كه نماز بدون آنها قبول و پاكيزه نمىگردد؟
جواب: ثواب سورهها به همان صورتى است كه روايت شده؛ ولى اگر كسى سورهاى را با همهى ثوابى كه براى آن نقل شده ترك كند و به جاى آن سورهى قُلْ هُوَاللّهُ أَحَد و إَنّا أَنْزَلْناهُ را بخواند به خاطر فضيلتى كه اين دو دارند، هم ثواب سورههايى كه قرائت كرده به او عطا مىشود و هم ثواب سورههايى كه ترك كرده. البتّه جايز است كه غير اين دو سوره را بخواند و با آن حال نيز نمازش كامل و درست است، ليكن در اين صورت ترك فضيلت نموده است.
و شايد مقصود از اين نكته آن باشد كه سورهى اخلاص، توصيف خداوند - جلّ جلاله - و توحيدِ اوست، و سورهى إِنّا أَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ نيز راهنماى به كسى است كه اسرار شب قدر بر او نازل مىشود ثوابهايى است كه خداوند (در برابر اعمال به بندگان) عطا مىفرمايد.
4 - سورههايى كه معمولاً در نوافل ظهر خوانده مىشوند
در روايت آمده كه امام صادق (عليه السلام) فرمود:در نماز نافلهى ظهر، در دو ركعت نخست سورهى اخلاص و جَحْد(187) و در ركعت سوّم قُلْ هُوَ اللّه أحَد و آيةُ الْكُرسِىّ، در ركعت چهارم قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَد آخر سورهى بقره،(188) و در ركعت پنجم قُلْ هُوَ اللّهَ أَحَد و آيات آخر سورهى آل عمران يعنى آيات إِنَّ فى خَلْقِ السَّمواتِ وَ الاْرضِ(189)، و در ركعت ششم قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَد و آيهى سَخَره(190)، و در ركعت هفتم قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَد و آياتى كه در سورهى انعام است يعنى وَ جَعَلُو اللَّهِِ شُرَكآءَ الْجِنِّ وَ خَلَقَهُمْ(191) و در ركعت هشتم قُلْ هُوَاللّهُ اَحَد و آخر سورهى حشر يعنى لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ(192) تا آخر سورهى را قرائت كن. و بعد از تمام كردن نماز، 7 بار بگو:
أَللّهُمَّ، مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الاَْبْصارِ، ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دينِكَ وَ دينِ نَبِيِّكَ، وَلا تُزِعْ قَلْبى بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنى، وَهَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً، إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهّابُ وَ أَجِرْنى مِنَ النّارِ، بِرَحْمَتِكَ.
- خداوندا، اى گردانندهى دلها و ديدگان، دلم را بر دين خود و آيين پيامبرت استوار گردان، و قلبم را بعد از آنكه هدايت فرمودى منحرف مفرما، و از جانب خويش رحمتى به من ارزانى دار، كه بىگمان تويى بسيار بخشنده، و مرا به رحمت خويش، از آتش جهنّم در پناه خويش درآور.
سپس هفتاد بار از آتش جهنّم به خدا پناه برده و بگو:
أَسْتَجيرُ بِاللَّهِ مِنَ النّارِ.
- از آتش [جهنّم] به خدا پناه مىبرم.
5 - شناخت قبله
در روايات وارده آمده است كه: خداوند متعال به حضرت آدم (عليه السلام) دستور داد كه به سوى مغرب نماز بخواند، و به حضرت نوح (عليه السلام) امر فرمود كه به سوى مشرق نماز بگزارد، و به حضرت ابراهيم (عليه السلام) امر فرمود كه بين مشرق و مغرب جمع كند، كه مقصود همان كعبه است، و هنگامى كه حضرت موسى (عليه السلام) را به پيامبرى مبعوث فرمود دستور داد كه دين حضرت آدم را احيا و كند، و وقتى حضرت عيسى (عليه السلام) را مبعوث فرمود، دستور داد كه دين حضرت نوح را احيا نمايد، و هنگامى كه حضرت محمّد(صلى الله على و آله و سلم) را مبعوث فرمود، دستور داد كه دين حضرت ابراهيم (عليه السلام) را زنده گرداند.
پس كعبه، قبلهى كسانى است كه در مسجدُ الحَرام هستند، و مسجدُالحَرام قبلهى كسانى كه در حَرَم قرار دارند. و كسانى كه در خارج حرم هستند قبلهشان حَرَم است، و اهل عراق رو به سوى رُكْن عراقى مىكنند، و آن همان رُكْنى است كه حَجَرُ الاَسْود در آن است، و اهل يَمَن رو به سوى ركن يَمانى، و اهل مغرب رو به سوى ركن غربى، و اهل شام رو به سوى ركن شامى مىكنند. و سزاوار است كه اهل عراق اندكى مايل به سمت چپ بايستند و براى غير آنان چنين نيست.
اهل عراق قبلهى خويش را با چند طريق مىتوانند بشناسند: از آن جمله هنگامى كه وقت ظهر و زوال شد، آفتاب درست هنگام زوال و بدون هيچ فاصلهاى، بر ابروى راست كسى كه رو به قبله مىايستد قرار مىگيرد، و هنگامى كه وقت نماز مغرب شد، سرخى آفتاب در سمت مشرق در زمان معتدل درست محاذى شانهى چپ كسى كه روبه قبله است قرار مىگيرد، و در وقت نماز عشا سرخى آفتاب در سمت مغرب در زمان معتدل محاذى شانهى راست كسى كه روبه قبله است قرار مىگيرد، و در وقت نماز صبح پيش از طلوع فجر در زمان معتدل محاذى شانهى چپ كسى كه رو به قبله است قرار مىگيرد.
راههاى تشخيص قبله
هرگاه نماز گزار از اين راهها پى به قبله نبرد، و آسمان تمام ابرى يا به برخى از موانع مانند آب يا غير آن در اثر تدبير خداوند حسابگر پوشيده بود، اگر ظنّ غالب به جهت قبله داشت بر ظنّ و گمان خويش عمل مىكند، و اگر گمانش نسبت به تمام جهات مساوى بود، يا اصلاً ظنّ مُساوى به جميع جهات نداشت، بلكه شكّ محض نسبت به تمام جهات داشت و راهى نداشت كه به وسيلهى آن توان تشخيص جهت قبله را داشته و قطع يا غلبهى ظنّ بر ساير حالات را به آن استعلام كند، اگر نماز نافله بود به هر جهت كه خواست نماز مىگزارد، و اگر نماز واجب باشد بايد آن را چهار بار رو به سوى جهات چهارگانه بخواند، و اگر به خاطر برخى از امور ضرورى اين كار براى او ممكن نبود بايد نماز واجب را يك بار به هر جهت كه خواست بخواند.
اگر بعداً جهت قبله روشن شد، چنانچه پيشتر رو به سوى همان جهت نماز خوانده باشد نمازش صحيح خواهد بود، و همچنين اگر در زمين عراق باشد و نمازش رو به سوى جهتِ ما بينِ مغرب و مشرق قبله واقع شده باشد، ولى اگر رو به سوى خود مشرق يا مغرب بوده و وقت نيز باقى باشد نماز را دوباره مىخواند، و اگر وقت گذشته باشد لازم نيست اعاده كند، و اگر نمازش پشت به قبله باشد در هر دو حال(193) آن را دوباره مىخواند.
احكام ديگر قبله
جايز است انسان نماز نافله را بر روى شتر و كشتى بخواند (بر حسب حالش در سير و امكان از روبه قبله بودن)، و بهتر است كه برحسب حال خويش در سير تكبيرةُ الاِحرام را رو به قبله بگويد، سپس ادامهى نماز را به هر جهت كه كشتى يا شتر منحرف مىشود انجام دهد. اين مقدار از احكام قبله در اين مقام كافى است.
6 - مواردى كه توجّه به هفت تكبير افتتاح مستحبّ است
مستحبّ است انسان در هفت جا با گفتن هفت تكبير توجّه كند: ركعت اوّل نافلههاى ظهر، و ركعت اوّل هر نماز واجب، و ركعت اوّل نافلههاى مغرب، و ركعت اوّل وتيره و نافلهى عشاء، و ركعت اوّل نماز نافلهى شب، و در اوّلِ دو ركعت نماز اِحْرام.(194)
و توجّه و تكبيرات هفتگانه در سه جا به صورت مؤكّد روايت شده است: از آن جمله در روايت است كه امام باقر (عليه السلام) فرمود: در سه جا نماز را با توجّه و تكبير آغاز كن، در نماز ظهر، و نماز شب، و نماز يك ركعتى وتر.(195) و در غير اين موارد از نمازهاى نافله كافى است كه براى دو ركعت، تنها يك تكبير بگويى. و اين هفت تكبير در كتاب ابن جانبه نيز روايت شده است.
علّت آغاز نماز با تكبيرهاى هفتگانه
در روايت آمده كه امام باقر (عليه السلام) فرمود: روزى رسول خدا (صلى الله على و آله و سلم) براى نماز از منزل بيرون آمدند، در حالى كه حسن بن علىّ (عليهماالسلام) از سخن گفتن وامانده بود، بحدّى كه بيم آن را داشتند كه اصلاً سخن نگويد و لال شود. تا اينكه رسول خدا (صلى الله على و آله و سلم) در حالى كه او را بر گردن و دوش حمل مىنمود، از خانه بيرون آمد و مردم در پشت حضرتش صف بستند، و حضرت او را در سمت راستشش قرار داد، پس رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم) تكبير گفت و نماز را با تكبير شروع فرمود، امام حسن (عليه السلام) نيز تكبير گفت. هنگامى كه رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم) و اهل بيتش تكبير او را شنيدند، حضرت دوباره تكبير گفت، و امام حسن (عليه السلام) تكبير ديگر گفت، تا اينكه هفت بار تكبير گفت، و بدين ترتيب افتتاح نماز با هفت تكبير سنّت گرديد.
اشكال و جواب
اگر گفته شود كه: چگونه تكبير امام حسن (عليه السلام) در حال كودكى متابعت رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم) از او سنّت گرديده؟
جواب آن است كه: پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) از امام حسن (عليه السلام) متابعت ننمود، بلكه وى از رسول اللّه (صلى الله على و آله و سلم) متابعت نمود، و سخن گفتن وى بعد از خوددارى از سخن گفتن بسان معجزهاى از پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) و در نتيجه معجزهاى براى اسلام است، و به همين جهت از شرايع و احكام محسوب شده است.
جواب ديگر آنكه: هيچگاه پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) از روى هوا و هوس سخن نمىگفت، و سخن آن بزرگوار تنها از ناحيه خدا به او وحى مىشده است، بنابراين ممكن است كه خداوند - جلّ جلاله - به حضرت وحى فرموده كه اين گونه تكبير گفتن را به خاطر امام حسن - صلوات اللّه عليه - سنّت قرار دهد. [يا: وحى فرموده كه از امام حسن (عليه السلام) متابعت نموده، و آن را سنّت قرار دهد.]
همچنين در روايتى آمده است كه: آغاز تكبير نماز عيد نيز به واسطه سخن گفتن امام حسن بن علىّ (عليه السلام) بوده است، ولى شيخ طوسى در تهذيب(196) آن را دربارهى امام حسين (عليه السلام) نقل كرده است.
دعايى پيش از شروع نافلههاى ظهر
از جمله دعاهايى كه پيش از شروع نافلههاى ظهر خوانده مىشود، دعايى است كه جدّم ابى جعفر طوسى در مصباح كبير(197) خود ذكر نموده. به اين صورت:
أَلّلهُمَّ، إِنَّكَ لَسْتَ بِإِلهٍ اسْتَحْدَثْناكَ، وَ لا بِرَبٍّ يَبيدُ ذِكْرُكَ، وَ لا كانَ مَعَكَ شُرَكآءُ يَقْضُونَ مَعَكَ، وَ لا كانَ قَبْلَكَ مِنْ إِلهِ فَنَعْبُدَهُ وَ نَدَعَكَ، وَ لا أَعانَكَ على خَلْقِنا أَحَدٌ فَنُشْرِكَ فيكَ. أَنْتَ اللّهُ [الدَّيّانُ](198) لاشَريكَ لَكَ، وَ أَنْتَ الدّآئِمُ لايَزُولُ مُلْكُكَ، أَنْتَ أَوَّلُ الاْوَّلينَ وَ آخِرُ الآخِرينَ وَ دَيّانُ يَوْمِ الدّينِ، يَفْنى كُلُّ شَىْءٍ وَ يَبْقى وَجْهُكَ الْكَريمُ، لا إِله إلاّ أَنْتَ لَمْ تَلِدْ فَتَكُونَ فِى الْعِزِّ مُشارَكاً، وَ لَمْ تُولَدْ فَتَكُونَ مَوْرُوثاً هالِكاً، وَ لَمْ تُدْرِكْكَ الاَْبْصارُ فَتُقَدِّرَكَ شَبَحاً ماثِلاً، وَ لَمْ تُعاوِرْكَ زِيادَةٌ وَ لانُقْصانٌ، وَ لا تُوصَفُ بِأَيْنٍ وَ لا ثَمَّ وَ لا مَكانٍ، بَطَنْتَ فى خَفِيّاتِ الْأُمُورِ، وَ ظَهَرْتَ فِى الْعُقُولِ بِما نَرى مِنْ خَلْقِكَ مِنْ عَلاماتِ التَّدْبيرِ، أَنْتَ الَّذى سُئِلَتِ الاَْنْبيآءُ عَنْكَ فَلَمْ تَصِفْكَ بِحَدٍّ وَلا بِبَعْضٍ، بَلْ دَلَّتْ عَلَيْكَ مِنْ آياتِكَ بِما لا يَستَطيعُ الْمُنْكِرُونَ جَحْدَهُ، لاَِنَّ مَنْ كانَتِ السَّماواتُ وَالاَْرضُونَ وَ ما بَيْنَهُما فِطْرَتَهُ، فَهُوَ الصّانِعُ الَّذى بانَ الْخَلْقَ فَلا شَىْءَ كَمِثْلِهِ.
وَ أَشْهَدُ أَنَّ السَّماواتِ وَالاَْرضينَ وَ ما بَيْنَهُما آياتٌ دَليلاتٌ عَلَيْكَ، تُؤَدّى عَنْكَ الْحُجَّةَ وَ تَشْهَدُ لَكَ بِالرُّبُوبِيَّةِ، مُوسَماتٍ بِبُرْهانِ قُدْرَتِكَ وَ مَعالِمِ تَدْبيرِكَ، فَأَوْصَلَتْ إِلى قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ مِنْ مَعْرِفَتِكَ ما آنَسَها مِنَ وَحْشَةِ الْفِكْرِ وَ وَسْوَسةِ الصُّدُورِ، فَهِىَ عَلَى اعْتِرافِها شاهِدَةٌ بِأَنَّكَ قَبْلَ الْقَبْلِ بِلاقَبْلٍ، وَ بَعْدَ الْبَعْدِ بِلا بَعْدٍ، إِنْقَطَعتِ الْغاياتُ دُونَكَ.
فَسُبْحانَكَ لاشَريكَ لَكَ، سُبْحانَكَ فَلا وَزيرَ لَكَ، سُبَحانَكَ لا عِدْلَ لَكَ، سُبْحانَكَ لا ضِدَّ لَكَ، سُبْحانَكَ لانِدَّلَكَ، سُبْحانَكَ لا تَأْخُذُكَ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ، سُبْحانَكَ لاتُغَيِّرُكَ الاَْزْمانُ، سُبْحانَكَ لا تَنْتَقِلُ بِكَ الاَْحْوالُ، سُبْحانَكَ لايُعْييكَ شَىْءٌ، سُبْحانَكَ إِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ، إِلاّ تَغْفِرْلى وَ تَرْحَمْنى أَكُنْ مِنَ الْخاسِرينَ.
أَلّلهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسولِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ صَفَيّكَ وَ حَبيبِكَ وَ خاصَّتِكَ وَ أَمينِكَ عَلى وَحْيِكَ، وَ خازِنِكَ عَلى عِلْمِكَ، أَلْهادى إِلَيْكَ بِإِذْنِكَ، أَلصّادِعِ بِأَمْرِكَ عَنْ وَحْيِكَ، أَلْقآئِم بِحُجَّتِكَ فى عِبادِكَ، أَلدّاعى إِلَيْكَ، أَلْمُوالى أَوْلِيآءَكَ مَعَكَ، وَالْمُعادى أَعْدآءَكَ دُونَكَ، أَلسّالِكِ جُدَدَ الرَّشادِ إِلَيْكَ، أَلْقاصِدِ مَنْهَجَ الْحَقِّ نَحْوَكَ.
أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَفْضَلَ وَ أَكْرَمَ وَ أَشْرَفَ وَ أَعْظَمَ وَ أَطْيَبَ وَ أَتَمَّ وَ أَعَمَّ وَ أَزْكى وَ أَنْمى وَ أَوْفى وَأَكْثَرَ ما صَلَّيْتَ عَلى نَبِىٍّ مِنْ أَنْبِيآءِكَ وَ مَلآئِكَتِكَ وَ رُسُلِكَ وَ عِبادِكَ الصّالِحينَ، إِنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ.
أَللّهُمَّ، اجْعَلْ صَلاتى بِهِمْ مَقْبُولَةً، وَ ذُنُوبى بِهِمْ مَغْفُورَةً، وَ سَعْيى بِهِمْ مَشْكُوراً، وَ دُعآئى بِهِمْ مُسْتَجاباً، وَ رِزْقى بِهِمْ مَبْسُوطاً، وَ انْظُرْ إِلَىَّ فى هذِهِ السّاعَةِ بِوَجْهِكَ الْكَريمَ نَظْرَةً أَسْتَكْمِلُ بِهَا الْكَرامَةَ عِنْدَكَ، ثُمَّ لاتَصْرِفْهُ عَنّى أَبَداً، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ،
- خداوندا، براستى كه تو معبودى نيستى كه ما تو را آفريده انگاشته باشيم، و پروردگارى نيستى كه يادت فنا پذير باشد، و شريكى ندارى كه همراه با تو حكم براند، و معبودى پيش از تو نبوده كه ما او را بپرستيم و تو را رها كنيم، و اَحَدى در آفريدن ما، ياور تو نبوده كه ما او را شريك تو قرار دهيم، تويى خداوند بسيار پاداش دهنده] كه شريكى براى تو نيست، و تويى پايدار و جاودانى كه هرگز سلطنتت زوال نمىپذيرد، تويى اوّل اوّلين و آخر آخرين و بسيار پاداش دهندهى روز جزا، هر چيز نابود مىشود و وجه [و اسماء و صفات] بزرگوار تو باقى مىماند، معبودى جز تو نيست، نه زادهاى تا كسى و در عزّت و سرافرازى شريك تو باشد، و نه زاده شدهاى تا كسى و از تو ارث ببرد و نابود گردى، و ديدهها تو را درك نمىكنند تا تو را به صورت شَبحَ ايستاده [يا: آشكار] فرض كنند، و افزودنى و كاستى بر تو عارض نمىشود، و به كجايى و آنجايى و داشتن مكان توصيف نمىشوى. در امور مخفى نهان گشته، و در عقلها - به واسطهى نشانههاى تدبير و كاردانى كه در آفريدههايت مىبينيم - آشكارى، تويى خداوندى كه از پيامبران پيرامون تو پرسيدند و ايشان تو را به داشتن حدّ و مرز و و داشتن اجزاء توصيف ننمودند، بلكه نشانهها و آياتت به گونهاى بر تو راهنمايند كه منكران نمىتوانند آن را انكار نمايند؛ زيرا كسى كه آسمانها و زمينها و آنچه در بين آنهاست آفريدهى او باشد، تنها او صانعى است كه با مخلوقات فرق دارد و لذا چيزى همانند او نيست.
و گواهى مىدهم كه آسمانها و زمينها و آنچه در بين آنهاست نشانههايى هستند كه بر تو راهنمايند، حجّت و دليل را از جانب تو ادا نموده و به ربوبيّت تو گواهى مىدهند، و داغ و نشانهى بُرهانِ قدرت و نشانههاى تدبير و كاردانىات را با خود دارند، و لذا به گونهاى معرفت و شناختت را به دلهاى مؤمنان رسانيدهاند كه آنان را از تنهايى و وحشت انديشه و وسوسهى دلها رهانيده و مونس آنان گرديدهاند، بنابراين، آنها [يعنى آسمانها و زمينها و آنچه در بين آنهاست] با اعتراف خويش شهادت مىدهند كه تو پيش از پيش بودهاى بدون اينكه پيشى براى تو فرض شود، و بعد از بعد خواهى بود بى آنكه بعد بودن براى تو فرض شود، تمام غايتها در نزد تو پايان پذيرفته است.
پس پاك و منزّهى تو شريكى براى تو نيست، پاك و منزّهى تو وزيرى براى تو نيست، پاك و منزّهى تو و همتايى براى تو نيست، پاك و منزّهى تو و ضدّى براى تو نيست، پاك و منزّهى تو مشابهى براى تو نيست، پاك و منزّهى تو هيچگاه چرت و خواب تو را نمىگيرد، پاك و منزّهى تو و زمانها تو را تغيير نمىدهند، پاك و منزّهى تو و حالات تو را دگرگون نمىسازند، پاك و منزّهى تو و هيچ چيز نمىتواند تو را ناتوان سازد، پاك و منزّهى تو، براستى كه من از ستمكاران بودم، اگر مرا نيامرزى و رحم نيآرى، از زيانكاران خواهم بود.
خداوندا، بر حضرت محمّد درود فرست، هم او كه بنده و فرستاده و پيامبر و برگزيده و دوست و ويژهى درگاه و امين تو بروحى، و گنجينه دار دانش تو بود، هم او كه به اذن تو مردم را به سوى تو رهنمون گرديد، و به دستور تو وحىات را كاملاً آشكار، و حجّتت را در ميان بندگانت برپا نموده، و به سوى تو دعوت فرمود، و همراه با تو دوستانت را دوست، و دشمنانت را دشمن گرفت، و راههاى شوسهى رشد و هدايت به سوى تو را پيمود، و راه روشن حقّ به سوى تو را طىّ نمود.
خداوندا، برترين و گرامىترين و با شرافتترين و بزرگترين و خوشترين و كاملترين و شاملترين و پاكيزهترين و بالندهترين و كاملترين، و بيشترين درودهايى را كه بر پيامبرى از پيامبران و فرشتگان و فرستادگان و بندگان شايستهات فرستادهاى، بر او بفرست، براستى كه ستوده و بلند پايهاى.
خداوندا، نماز مرا به واسطهى آنان قبول، و گناهانم را آمرزيده، و سعى و كوششم را مورد سپاس، و دعايم را مستجاب گردان، و روزىام را وسعت ده. و در اين لحظه و ساعت با روى [و اسماء و صفات] گرامىات يك نظر رحمتى به من افكن، نگريستى كه به واسطهى آن در نزد تو به كمال كرامت نايل گردم، سپس نظرت را هيچگاه از من برنگردان. به رحمتت، اين مهربانترين مهربانها.
و بعد از خواندن اين نافلهى ظهر را شروع مىكنى.
7 - كيفيّت انجام نافلههاى ظهروتعقيب و دعا وابتهالوتضرّح مخصوص بعداز هر دو ركعتازآن
به همان صورتى كه شرح و تفصيل آن گذشت(199) بنده بايد با ذلّت و بندگى و مراقبهى خداوند - جلّ جلاله - در امور خرد و كلان خود بپا خاسته، و در حالى كه توجّه مىكند كه در برابر مولاى خويش قرار گرفته و وى را مىبيند، رو به قبله مىبايستد، و با حالت شكستگى و خضوع براى معبود خويش، در حال قيام نماز به جاى سجدهاش نگاه كند، و فاصلهى ميان دو گامش تقريباً به اندازهى چهار انگشت باشد، و نيّت كند: كه: نافلهى ظهر را به جهت استحبابش به جا مىآورم در حالى كه بدين وسيله خداوند - جلّ جلاله - از آن جهت كه زيبندهى پرستش است، عبادت مىكنم. سپس دستهايش را تا لالهى دو گوش خود بالا برده و يك بار تكبير بگويد، و با وقار آنها را بر روى پهلوهايش پايين آورد، سپس به همين صورت تكبير دوّم و سوّم را گفته و بعد از تكبير سوّم، در حالى كه دستانش را به صورت برخى از انواع حالات دعا كننده كه پيشتر شرح داديم(200)، بالا برده و دعايى را كه از امام صادق (عليه السلام) بعد از تكبير سوّم روايت شده است بخواند، كه:
أَللّهُمَّ، أَنْتَ الْمَلِكُ الْحَقُّ [الْمُبينُ]، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، سُبْحانَكَ وَ بِحَمْدِكَ، عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسى، فَاغْفِرْلى ذَنْبى، إِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ أَنْتَ.
- خدايا، تويى پادشاه و فرمانرواى حقِّ [آشكار]، معبودى جز تو نيست، تو را همراه با حمد و ستايشت، به پاكى و منزّه بودن از آلايشها مىخوانم، عمل ناپسند انجام دادم و به خود ستم نمودم، پس گناهم را بيامرز، كه بىگمان جز تو كسى گناهان را نمىآمرزد.
سپس به صورتى كه ياد آور شديم، دو تكبير ديگر را بگويد، و دستهايش را بالا ببرد، و با دل و زبان و تمام وجود و با تمام توان به دعوت خداوند - جلّ جلاله - لبّيك گفته و آن را اجابت كند، كه مولايمان امام زين العابدين (عليه السلام) در حال گفتن لبّيك حجّ بيهوش گرديد؛ زيرا اگر بنده در حالى كه دلش به غير او مشغول است و با تمام وجود بر خدا توجّه ندارد، به خداوند - جلّ جلاله - لبّيك بگويد، به دروغ لبّيك گفته است، بنابراين بايد كاملاً از اين امور بر حذر بوده و قلب و تمام قواى خود را بدان مكلّف است جمع نموده و با تمام توان به اين صورت لبّيك بگويد:
لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ، وَ الْخَيْرُ فى يَدَيْكَ، وَالشَّرُّ لَيْسَ إِلَيْكَ، وَالْمَهْدِىُّ مَنْ هَدَيْتَ، عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدَيْكَ، مِنْكَ وَ بِكَ وَ إِلَيْكَ، لا مَلْجَأَ وَ لا مَنْجى وَ لا مَفَرَّ مِنْكَ إِلاّ إِلَيْكَ، سُبْحانَكَ وَ حَنانَيْكَ، سُبْحانَكَ رَبَّ الْبَيْتِ.
- آرى و آرى، خير تنها در دو دست [جلال و جمال] توست، و شرّ و بدى را به سوى تو راهى نيست، و هدايت شده كسى است كه تو راهنمايىاش فرموده باشى، منم بنده و بنده زادهى تو، از تو به و وسيلهى تو و به سوى تو مىگريزم، هيچ پناهگاه و محلّ نجات و گريزگاهى از تو جز به سوى تو نيست، پاك و منزّه و مهربانى، پاك و منزّهى اى پروردگار خانهى كعبه.
سپس به صورتى كه اشاره نموديم دو تكبير ديگر را بگويد و نيز توجّه نموده و بگويد:
وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَالاَْرْضَ عَلى مِلَّةِ إِبْراهيمَ وَ دينِ مُحَمَّدٍ وَ مِنْهاجِ عِلِىٍّ حَنيفاً مُسْلِماً، وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ، إِنَّ صَلاتى وَ نُسُكى وَ مَحْياىَ وَ مَماتى للَّهِِ رَبِّ الْعالَمينَ، لا شَريكَ لَهُ، وَ بِذلِكَ أُمِرْتَ، وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمينَ، أَعُوذُ بِاللَّهِِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ.
- روى و تمام وجود خويش را به سوى پديد آورندهى آسمانها و زمين نمودم، بر اساس آيين حضرت ابراهيم و دين حضرت محمّد و روش حضرت علىّ (عليه السلام)، در حالى كه استوار و تسليم هستم، و هرگز از مشركان نيستم. براستى كه نماز و عبادتها و زندگانى و مردنم از آنِ خداوندى است كه پروردگار عالميان مىباشد، شريكى براى او نيست، و به اين دستور داده شدهام، و از مسلمانان هستم، پناه مىبرم به خدا از گزند شيطان رانده شده.
سپس سورهى حمد و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد را آهسته و با حالت اخفات بخواند، البتّه بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم را در تمام نمازها بلند و با حالت جهر مىخواند، سپس به صورتى كه پيش از اين شرح داديم تكبير ركوع را بگويد و با حالت خشوع و خضوع ركوع مىكند، و در حال ركوع به ميان دو پايش نگاه كند، و با حالت افتادگى و فروتنى كه پيش از اين نگاشتيم(201) دعايى را كه محمّد بن يعقوب از امام باقر (عليه السلام) نقل نموده - و به روايت ديگر مطالب افزون بر آن را دارد - در حال ركوع بگويد، كه:
أَللّهُمَّ، لَكَ رَكَعْتُ، وَ لَكَ خَشَعْتُ، وَ بِكَ آمَنْتُ، وَ لَكَ أَسْلَمْتُ، وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، وَ أَنْتَ رَبّى، خَشَعَ لَكَ سَمْعى وَ بَصَرى وَ مُخّى وَ عَصَبى وَ عِظامى وَ ما أَقَلَّتْ [يا: ما أَقَلَّتْهُ] قَدَماىَ، للَّهِِ رَبِّ الْعالَمينَ.
- خدايا، تنها براى تو ركوع نمودم، و فقط براى تو خشوع و فروتنى نمودم، و تنها به تو ايمان آورده و تسليم تو شده و بر تو توكّل نمودم، و تويى پروردگارم، چشم و گوش و مغز و عصب و استخوانهايم و تمام آنچه قدمهايم آن را حمل مىكند، [يعنى تمام اعضاى بدنم] براى تو خشوع و فروتنى نموده، براى خداوندى كه پروردگار عالميان است.
سپس هفت بار بگويد:
سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِهِ.
- همراه با حمد و ستايش، پاك و منزّه مىدانم پروردگار بزرگم را.
البتّه هفت بار گفتن افضل و بهتر است، پنج يا سه بار گفتن آن نيز كفايت مىكند، و اكتفا نمودن بر يك بار نيز جايز است. بعد از آن سر از ركوع برداشته و راست بايستد به گونهاى كه تمام اعضايش به همان حالى كه در حالت ايستاده بود برگردد، و در تمام اين حالات متذكّر اين مطلب مىشود كه در پيشگاه خداوند - جلّ جلاله - است، و اينكه اين ركوع و خضوع براى عظمت و جلالت او، و براى پرستش او به جهت ذات اوست(202)، و اينكه اين سر بلندكردن نيز به امر او، و به خاطر اوست، و بگويد:
سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، أَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ، أَهْلِ الْكِبْرِيآءِ [وَالْعَظَمَةِ] وَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ.
- خداوند، ستايش هركس را كه ستايش او را بكند مىشنود، سپاس خدايى را كه پروردگار عالميان است، خداوندى كه اهل كبرياء و بزرگمنشى [و عظمت] و بخشش و كبر و سركشى است.
سپس همراه با گفتن تكبير، دستهايش را به همان صورتى كه يادآور شديم بلند نموده و با حالت خضوع و خشوع و فروتنى، در برابر خداوند - جلّ جلاله - به خاطر ذات او - جلّ جلاله - به سجده مىرود، و ابتدا دو دست خود را بر زمين برمىگذارد، و بر هفت استخوان بدن - يعنى پيشانى و دو دست و دو زانو و قسمتى از سر انگشتان دو پا - سجده مىكند، و سر بينىاش را نيز از روى خاكسارى و بندگى بر خاك قرار مىدهد، و حالت تجافى را حفظ نموده و هيچ قسمت از بدنش را بر روى قسمت ديگر نمىگذارد، و با نيّت صادق و باطن خالص و پاك و از روى عبوديّت بندگى كه پيش از اين ذكر نموديم(203)، دعايى را كه محمّد بن يعقوب و غير او از امام صادق (عليه السلام) روايت نمودهاند - و به روايت ديگر مطالب افزون بر آن دارد - بخواند كه:
أَللّهُمَّ، لَكَ سَجَدْتُ، وَ بِكَ آمَنْتُ، وَ لَكَ أَسْلَمْتُ، وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، وَ أَنْتَ رَبّى، سَجَدَ لَكَ سَمْعى وَ بَصَرى وَ شَعْرى وَ عَصَبى وَ مُخّى وَ عِظامى، سَجَدَ وَجْهِىَ الْبالِى الْفانى لِلَّذى خَلَقَهُ وَ صَوَّرَهُ وَ شَقَّ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ، تَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ.
- خداوندا، تنها براى تو سجده نمودم، و فقط به تو ايمان آورده، و تسليم تو شده، و بر تو توكّل نمودم، و تويى پروردگارم، گوش و چشم و موى و عصب و مغز و استخوانهايم براى تو سجده نموده است. روى [و تمام وجود] پوسنده و فناپذيرم براى كسى كه آن را آفريد و صورت نگارى نموده و براى او گوش و چشم قرار داده، سجده نموده است. منزّه و بلند مرتبه باد خداوند، كه بهترين آفرينندگان مىباشد.
سپس هفت بار بگويد:
سُبْحانَ رَبِّىَ الاَْعْلى وَ بِحَمْدِهِ.
- همراه با حمد و ستايش، پاك و منزّه مىدانم پروردگار والا و برتر خود را.
البتّه جايز است كه بر پنج يا سه يا يك بار بسنده نمايد. بعد با حالت وقار و به آرامى سر از سجده برداشته و بر روى ران چپ خويش مىنشيند، به گونهاى كه پشت پاى چپش بر روى پاى راستش قرار بگيرد. و مىگويد:
أَللّهُمَّ، اعْفُ عَنّى، وَ اغْفِرْلى، وَ ارْحَمْنى، وَاجْبُرنى [يا: وَ أَجِرْنى]، وَ اهْدِنى، [وَ] إِنّى لِما أَنْزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خَيْرٍ فَقيرٌ.
- خدايا، از من درگذر، و مورد مغفرت و رحمت خويش قرارم ده، و مرا بىنياز [و يا: اصلاح، ويا: پاداشم عنايت] فرما، و هدايتم نماى، كه من به آنچه براى من از خير و خوبى نازل فرمودهاى، نيازمندم.
البتّه مىتواند دعاى ديگرى را بخواند، و هرگاه دعا را تمام كرد، به صورتى كه يادآور شديم دو دستش را همراه با گفتن تكبير بالا برده، و براى انجام سجده پايين مىآيد، و دعا و ذكرى را كه مشروحاً بيان نموديم گفته، و بعد با حالت وقار مىنشيند، سپس آنچه را كه محمّد بن يعقوب كلينى از امام صادق (عليه السلام) روايت نموده، مىگويد. كه فرمود: هرگاه خواستى پس از انجام يك ركعت بپاخيزى، بر كف دستهاى خويش تكيه بده و بگو:
بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ أَقوُمُ وَ أَقْعُدُ.
- به دگرگون كردن و نيرو و قدرت خداوند برمىخيزم و مىنشينم.
كه علىّ (عليه السلام) نيز چنين مىنمودند.(204)
و ابتدا سورهى حمد و سپس سورهى قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِروُن را آهسته و با حالت اخفات مىخواند، و پس از فراغت از آنها به همان صورتى كه پيش از اين يادآور شديم، يعنى با حالت ذلّت و عبوديّت و حضور خاطر و قلب و توجّه به اينكه در پيشگاه جلال بزرگوار و معظّم الهى قرار دارد، دو دستش را براى گفتن قنوت بالا مىبرد.
و مستحبّ است كه در قنوت كلمات فَرَج را بخواند، و ما آن را پيش از اين ضمن تلقين محتضر ذكر نموديم، اينك نيز يادآور مىشويم تا براى جويندگان راحتتر باشد. در قنوت خويش مىگويد:
لا إِلَهِ إِلاَّ اللَّهُ الْحَليمُ الْكَريمُ، لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ الْعَلِىُّ الْعَظيمُ، سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الاَْرَضينَ السَّبْعِ وَ ما فيهِنَّ و ما بَيْنَهُنَّ [وَ ما فَوْقَهُنَ] وَ ما تَحْتَهُنَّ، وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ، وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلينَ، وَ الْحَمْدُللَّهِِ رَبِّ الْعالَمينَ.
- معبودى جز خداوند بردبار بزرگوار نيست، معبودى جز خداوند بلند مرتبهى بزرگ نيست، پاك و منزّه است خداوندى كه پروردگار آسمانها و زمينهاى هفتگانه و تمام آنچه در آنها و در ميان آنها [و بالا] و زير آنها وجود دارد، و پروردگار عرش بزرگ مىباشد. و درود بر فرستادگان، و ستايش براى خداوندى كه پروردگار عالميان است.
سپس براى بزرگوارترين و عزيزترين خلايق(205) در نزد خداوند - جلّ جلاله - دعا مىكنى، تا خداوند درهاى دعا را به روى تو بگشايد، و گرنه آن بزرگوار از دعاى تو بىنياز است و نيازى به آن ندارد.
بعد از آن به هر چه نياز دارد به صورتى كه خداوند - جلّ جلاله - او را بدان رهنمون مىگردد، دعا مىنمايد، سپس ركوع و دو سجده را درست به همان صورتى كه در ركعت اوّل بجا آورد انجام مىدهد.
وقتى سر از سجدهى دوّم برداشت، به كيفيّتى كه توضيح داديم مىنشيند سپس مىگويد:
بِسْمِ اللّهِ وِ بِاللَّهِ، وَالاَْسْمآءُ الْحُسْنى كُلُّها للَّهِِ، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ تَقَبَّلْ شَفاعَتَهُ فى أُمَّتِهِ، وَ ارْفَعْ دَرَجَتهُ.
- به نام خدا، و به [وسيلهى] خدا، و نيكوترين نامها [و كمالات ]همگى از آن خداست، گواهى مىدهم كه معبودى جز خداوند وجود ندارد، كه يگانه است و شريكى براى او نيست، و گواهى مىدهم كه حضرت محمّد بنده و رسول خداست، خداوندا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و شفاعت او را دربارهى اُمّتش بپذير، و درجه و منزلتش را بلند گردان.
و اگر تنها بر شهادت به يگانگى خداوند - جلّ جلاله - و رسالت حضرت محمّد -(صلى الله على و آله و سلم) -، و صلوات بر او و خاندانش(عليهمالسلام) - عليهم السّلام - بسنده نمايد، كافى است.
سپس سلام نماز را رو به قبله مىگويد، و با گوشهى دو چشم به سمت راست اشاره نموده و مىگويد:
أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ.
- سلام و رحمت و بركتها و خيرات خداوند بر شما باد.
تعقيبات و دعاهاى نافلههاى ظهر
1 - در حالتى كه دو دستش را به سوى لالهى دو گوش خود بالا مىبرد، سه بار تكبير مى گويد، سنّت مؤكّدى كه پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) در برخى از بشارتهايى كه به آن بزرگوار داده شده، آن را سنّت قرار داد.
3 - سپس شروع مىكند به گفتن تسبيح حضرت زهراء، فاطمه، دختر رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم) كه عبارت است از سى و چهار بار تكبير و سىوسه بار حمد و سىوسه بار تسبيح، همان گونه كه در روايت آمده كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: هنگام گفتن تسبيح حضرت فاطمه(عليهاالسلام) ابتدا سى وچهار بار تكبير، و سپس سى و سه بار حمد، و سپس سى و سه بار تسبيح مىگويى.
فضيلت تسبيح حضرت زهراء(عليهاالسلام)
در روايتى آمده كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: تسبيح حضرت فاطمه(عليهاالسلام) در تعقيب نمازها، از خواندن هزار ركعت نماز [نافله ]در هر روز در نزد من محبوبتر است.
البتّه ترتيب تسبيح حضرت فاطمه (عليهاالسلام) به گونه ديگرى نيز روايت شده است، چنانكه در حديث آمده كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: هركس [بخواهد ]تسبيح حضرت زهراء، فاطمه(عليهاالسلام) را بگويد، ابتدا سى و چهار بار تكبير گفته، و بعد سىوسه بار تسبيح مىگويد، و تسبيح را به تكبير متّصل مىكند، و بعد سىوسه بار حمد مىگويد و حمد را به تسبيح متّصل مىكند.
و بعد از آنكه أَلْحَمْدُللَّهِِ تسبيح حضرت فاطمه زهرا(عليهاالسلام) را به پايان برد مىگويد:
لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ، إِنَّ اللَّهَ وَ مَلآئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ، يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا، صَلُّوا عَلَيْهِ، وَ سَلِّمُوا تَسْليماً.(206) لَبَّيْكَ رَبَّنا وَ سَعْدَيْكَ. أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍٍ وَ عَلى أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلى ذُرِّيَّةِ مُحَمَّدٍ، وَ السَّلامُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ، وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ التَّسْليمَ مِنّا لَهُمْ وَ الاِْئْتِمامَ [يا:الاِْيمانَ ]بِهِمْ وَ التَّصديقَ لَهُمْ، رَبَّنا، آمَنّا وَ صَدَّقْنا وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ وَ آلَ الرَّسُولَ، فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدينَ،
أَللّهُمَّ، صُبَّ عَلَيْنَا الرِّزْقَ صَبّاً صَبّاً، بَلاغاً لِلْآخِرَةِ وَ الدُّنْيا، مِنْ غَيْرِ كَدٍّ وَ لا نَكَدٍ وَ لا مَنٍّ مِنْ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ، إِلاّ سَعَةً مِن رِزْقِكَ وَ طيباً مِنْ وُسْعِكَ مِنْ يَدِكَ الْمَلاْى عِفافاً، لا مِنْ أَيْدى لِئآمِ خَلْقِكَ، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ.
أَللّهُمَّ اجْعَلِ النُّورَ فى بَصَرى، وَ الْبَصيرَةَ فى دينى، وَ الْيَقينَ فى قَلْبى، وَالاِْخْلاصَ فى عَمَلى، وَ السَّعَةَ فى رِزْقى، وَ ذِكْرَكَ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ عَلى لِسانى، وَالشُّكْرَ لَكَ أَبَداً ما أَبْقَيْتَنى. أَللّهُمَّ، لاتَجِدْنى حَيْثُ نَهَيْتَنى، وَ بارِكْ لى فيما أَعْطَيْتَنى، وَ ارْحَمْنى إِذا تَوَفَّيْتَنى، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ.
- معبودى جز خدا نيست، براستى كه خداوند و ملائكهاش تقاضاى رحمت بر پيامبر اكرم[(صلى الله على و آله و سلم) ]مىكنند، اى كسانى كه ايمان آوردهايد، براى او درخواست رحمت كنيد، و براستى تسليم او شويد. آرى، اى پروردگار ما آرى، خداوندا، بر محمّد و آل محمّد و بر اهل بيت و فرزندان حضرت محمّد درود فرست، و سلام و درود و رحمت و بركات خداوند بر او و ايشان باد، و گواهى مىدهم كه ما بايد تسليم آنان شويم، و به ايشان اقتدا كنيم، [يا: ايمان آوريم]، و ايشان را تصديق كنيم. پروردگارا، ايمان آورديم و تصديق نموديم و از پيامبر و خاندان او پيروى نموديم، پس ما را از جملهى شاهدان و گواهان بنويس.
خدايا، روزيى كه ما را به [خواستههاى] آخرت و دنيا برساند، بسيار بسيار بر ما فرو بار، بدون اينكه بسيار و سخت بكوشيم و كم بدست آوريم، و يا كسى از آفريدگانت بر ما منّت نهد، بلكه روزى وسيع و گسترده و پاكيزهات را از دست پُرتر رحمت خويش همراه با پاكدامنى، و نه از دست خلايق پستت [به من ارزانى دار].
خداوندا، در ديدهام روشنايى، و در دينم بصيرت و روشندلى، و در عملم اخلاص، و در روزىام وسعت، و يادت را در شبانه روز بر زبانم قرار ده، و سپاسگزارى از خويش را پيوسته و تا زمانى كه [در اين دنيا] پايندهام داشتهاى، ارزانىام دار، خداوندا، هرگز مرا در آنجا كه نهى فرمودهاى [يعنى گناهان و غفلت] نياب، و آنچه را كه عطا فرمودهاى پر خير و بركت گردان، و هنگامى كه جانم را مىستانى بر من رحم آر، براستى كه تو بر هر چيز توانايى.
خداوند، تمام گناهان او را آمرزيده، و از همان روز و ساعت و لحظه و ماه و سال تا سال ديگر از نادارى و نيازمندى و ديوانگى و جذام و پيسى و از مرگ بد، و از هر گرفتارى و بلايى كه از آسمان به زمين فرو مىآيد عافيت مىبخشد. و براى او در برابر اين عمل شهادت به كلمهى اخلاص لا إِلَه إِلاَّ اللَّه همراه با ثواب آن تا روز قيامت نوشته مىشود، كه ثواب و پاداش آن مسلّماً بهشت است.
راوى مىگويد: عرض كردم: آيا اين ثوابها و نتايج براى كسى است كه آن را در هر روز، تا يك سال بگويد؟ فرمود: خير، اينها براى كسى است كه از امسال تا سال ديگر يك بار آن را گفته باشد، همهى آن ثوابها براى او نوشته مىشود، و تا مثل همان روز و ساعت و ماه از امسال تا سال ديگر كه گردش خورده و فرا رسد، او را كفايت مىكند.
3 - جمله دعاهايى كه سزاوار است انسان بعد از سلام همه نافلههاى ظهر بخواند، اين دعاست كه:
أَللّهُمَّ، إِنّى ضَعيفٌ فَقَوِّ[نى] فى رِضاكَ ضَعْفى، وَ خُذْ إِلَى الْخَيْرِ بِناصِيَتى، وَاجْعَلِ الاِْيمانَ مُنْتَهى رِضاىَ، وَ بارِكْ لى فيما قَسَمْتَ لى، وَ بَلِّغْنى بِرَحْمَتِكَ كُلَّ الَّذى أَرْجُو مِنْكَ، وَاجْعَلْ لى وُدّاً وَ سُرُوراً لِلْمُؤْمِنينَ، وَ عَهْداً عِنْدَكَ.
- خداوندا، براستى كه من ناتوانم، پس در خشنودى خويش ناتوانىام را مبدّل به نيرومندى گردان، و [موى] پيشانى [و تمام وجودم ]را بگير و به سوى خير و خوبى [رهسپارساز]، و ايمان را منتهاى خشنودام قرار ده، و آنچه را كه براى من قسمت و مقدّر فرمودهاى مبارك گردان، و با رحمت خويش مرا به تمام آنچه كه از تو آرزو دارم نايل گردان، و دوستى من و شادمانى از من را در [دل] مؤمنان، و عهد و پيمانى در نزد خويش [براى من] قرار ده.
4 - از جمله دعاهايى كه در تعقيب هر دو ركعت از نوافل ظهر خوانده مىشود اين دعاست، كه آن را با صداى بلند مىخوانى:
رَبِّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَجِرْنى مِنَ السَّيِّئآتِ، وَ اسْتَعْمِلْنى عَمَلاً بِطاعَتِكَ، وَارْفَعْ دَرَجَتى بِرَحْمَتِكَ، يَا أَللَّهُ، يا رَبِّ، يا رَحْمنُ، يارَحيمُ، يا حَنّانُ، يا مَنّانُ، يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ، أَسْأَلُكَ رِضاكَ وَ جَنَّتَكَ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ نارِكَ وَ سَخَطِكَ، أَسْتَجيرُ بِاللَّهِ مِنَ النّارِ.
- پروردگارا، بر محمّد و آل او درود فرست، و مرا از گناهان و بديها در پناه خويش درآور، و در عمل به طاعت خويش بكارم گير، و منزلتم را به رحمت خويش بلند گردان، اى خدا، اى پروردگار، اى رحمان، اى رحيم، اى بسيار مهربان، اى بسيار بخشنده، اى صاحب بزرگى و بزرگوارى، از تو خشنودى و بهشتت را خواهانم، و از آتش جهنّم و ناخشنودىات به تو پناه مىبرم، به خدا پناه مىبرم از آتش جهنّم.
5 - اينك روايتى مفصّل پيرامون دعاهايى كه در تعقيب هر دو ركعت از نافلههاى ظهر خوانده مىشود، ذكر مىكنيم:
عبداللَّه بن حسن بن حسن به نقل از مادرش فاطمه، دختر امام حسن(عليهاالسلام) از پدر بزرگوارش حسن بن على - صلوات اللَّه عليهما - روايت مىكند كه: رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم) پيوسته اين دعا را بين دو ركعت از نماز نافلهى ظهر مىخواندند:
دعاى بعد از دو ركعت اوّل:
أَللّهُمَّ، أَنْتَ أَكْرَمُ مَأْتِىٍّ، وَ أَكْرَمُ مَزُورٍ، وَ خَيْرُ مَنْ طُلِبَ إلَيْهِ الْحاجاتُ، وَ أَجْوَدُ مَنْ أَعْطى، وَ أَرْحَمُ مَنِ اسْتُرْحِمَ، وَ أَرْؤَفُ مَنْ عَفى، وَ أَعَزُّ مِنْ اعْتُمِدَ، أَللّهُمَّ، بى إِلَيْكَ فاقَةٌ، وَ لى إِلَيْكَ حاجاتٌ، وَلَكَ عِنْدى طَلِباتٌ مِنْ ذُنُوب أَنا بِها مُرْتَهِنٌ، وَ قَدْ أَوْقَرَتْ ظَهرى وَ أَوْبَقَتْنى، وَ إِنْ لا تَرْحَمْنى وَ تَغْفِرْلى، أَكُنْ مِنَ الْخاسِرينَ. أَللّهُمَّ اعْتَمَدْتُكَ فيها تآئِباً إِلَيْكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اغْفِرْلى ذُنُوبى كُلَّها قَديمَها وَ حَديثَها، سِرَّها وَ عَلانِيَتَها، خَطَأها وَ عَمْدَها، صَغيرَها وَ كَبيرَها، وَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ أَنَا مُذِنْبُهُ، مَغْفِرَةً عَزْماً جَزْماً لا تُغادِرُ ذَنْباً واحِداً، وَ لا أَكْتَسِبُ بَعْدَها مُحَرَّماً أَبَداً، وَاقْبَلْ مِنِّى الْيَسيرَ مِنْ طاعَتِكَ، وَ تَجاوَزْ لى [يا: تَجاوَزْنى ]عَنِ الْكَثيرِ [يا: الْكَبيرِ ]مِنْ مَعْصِيَتِكَ، يا عَظيمُ، إِنَّهُ لا يَغْفِرُ الْعَظيمَ إِلاَّ الْعَظيمُ، يَسْأَلُهُ مَنْ فِى السَّمواتِ وَالاَْرْضِ، كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فى شَأْنٍ، يا مَنْ هُوَ كُلَّ يَوْمٍ فى شَأْنِ، صَلِّ عَلىمُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَاجْعَلِ لى فى شَأْنِكَ شَأْنَ حاجَتى، [يا: وَاقْضِ فى شَأْنِكَ حاجَتى]، وَ حاجَتى هِىَ فَكاكُ رَقَبَتى مِنَ النّارِ، وَالاَْمانُ مِنْ سَخَطِكَ، وَالْفَوْزُ بِرِضْوانِكَ وَ جَنَّتِكَ، وَ صَلِّ عَل ى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ امْنُنْ بِذلِكَ عَلَىَّ وَ بِكُلِّ ما فيهِ صَلاحى، أَسْأَلُكَ بِنُورِكَ السّاطِعِ فِى الظُّلُماتِ، أَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تُفَرَّقَ بَيْنَى وَ بَيْنَهُمْ فِى الدُّنْيا وَالْآخِرَة، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ.
أَللّهُمَّ، وَاكْتُبْ لى عِتْقاً مِنَ النّارِ مَبْتُولاً، وَاجْعَلْنى مِنَ الْمُنيبينَ إِلَيْكَ، أَلتّابِعينَ لاَِمْرِكَ، أَلُْمخْبِتينَ الَّذينَ إِذا ذُكِرْتَ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ، وَ الْمُسْتَكْمِلينَ مَناسِكَهُمْ، وَالصّابِرينَ فِى الْبَلآءِ، وَالشّاكِرينَ فِى الرَّخآءِ، وَالْمُطيعينَ لاَِمْرِكَ فيما أَمَرْتَهُمْ بِهِ، وَ الْمُقيميَن الصَّلاةَ، وَالْمُؤْتينَ الزَّكاةَ، وَالْمُتَوَكِّلينَ عَلَيْكَ. أَللّهُمَّ، أضْعِفْ لى [يا: أَضْعِفْنى.](207) - يا كَريمُ، - كَرامَتَكَ، وَ أَجْزِل لى عَطِيَّتَكَ، وَالْفَضيلَةَ لَدَيْكَ، وَالرّاحَةَ مِنْكَ، وَالْوَسيلَةَ إِلَيْكَ، وَالْمَنْزِلَةَ عِنْدَكَ، ما تَكفينى بِهِ كُلَّ هَوْلٍ دُونَ الْجَنَّةِ، وَ تُظِلُّنى فى ظِلِّ عَرْشِكَ يَوْمَ لاظِلَّ إِلاّ ظِلُّكَ، وَ تُعَظِّمُ نُورى، وَ تُعْطينى كِتابى بِيَمينى، وَ تُضْعِفُ حِسابى [يا: حَسَناتى]، وَ تَحْشُرُنى فى أَفْضَلِ الْوافِدينَ إِلَيْكَ مِنَ الْمُتَّقينَ، تُسْكِنّى [يا: وَ تُسْكِنُنى] فى عِليِّينَ، وَاجْعَلْنى مِمَّنْ تَنْظُرُ إِلَيْهِ بِوَجْهِكَ الْكَريمِ، وَ تَتَوَفّانى وَ أَنْتَ عَنّى راضٍ، وَأَلْحِقْنى بِعِبادِكَ الصّالِحينَ. أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَاقْبِلْنى بِذلِكَ كُلِّهِ مُفْلِحاً مُنْجِحاً، قَدْ غَفَرْتَ لى خَطاياىَ وَ ذُنُوبى كُلَّها، وَ كَفَّرْتَ عَنّى سَيِّئآتى، وَ حَطَطْتَ عَنّى وِزْرى، وَ شَفَّعْتَنى فى جَميعِ حَوآئِجى فِى الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ فى يُسْرِ مِنْكَ و عافِيَةٍ. أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ تَخْلِطْ بِشَىْءٍ مِنْ عَمَلى وَ لا بِما تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْكَ رِيآءً وَ لا سُمْعَةً وَ لا أَشَرَاً وَ لا بَطَراً، وَاجْعَلْنى مِنَ الْخاشِعينَ لَكَ.
أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَعْطِنِى السَّعَةَ فى رِزْقى، وَالصَّحَّةَ فى جِسْمى، وَ الْقُوَّةَ فى بَدَنى عَلى طاعَتِكَ وَ عِبادَتِكَ، وَ أَعْطِنى مِنْ رَحْمَتِكَ وَ رِضْوانِكَ وَ عافِيَتِكَ ما تُسَلِّمُنى بِهِ مِنْ كُلِّ بَلآءِ الْآخِرَةِ وَالدُّنْيا، وَارْزُقِنى الرَّهْبَةَ مِنْكَ، وَالرَّغْبَةَ إِلَيْكَ، وَالْخُشُوعَ لَكَ، وَالْوَقارَ وَالْحَيآءَ مِنْكَ، وَ التَّعْظيمَ لِذِكْرِكَ، وَ التَّقْديسَ لَِمجْدِكَ أَيّامَ حَياتى، حَتّى تَتَوَفّانى وَ أَنْتَ عَنّى راضٍ.
أَللّهُمَّ، وَأَسْألُكَ السَّعَةَ وَالدَّعَةَ وَالاَْمْنَ وَالْكِفايَةَ وَالسَّلامَةَ وَالصَّحَّةَ وَالْقُنُوعَ وَالْعِصْمَةَ وَالْهُدى وَالرَّحْمَةَ وَالْعَفْوَ وَ الْعافِيَةَ وَالْيَقينَ وَ الْمَغْفِرَةَ وَالشُّكْرَ وَالرِّضا وَ الصَّبْرَ وَالْعِلْمَ وَالصِّدْقَ وَ الْبِرَّ وَالتَّقْوى وَالْحِلْمَ وَالتَّواضُعَ وَالْيُسْرَ وَ التَّوْفيقَ. أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَاعْمُمْ بِذلِكَ أَهْلَ بَيْتى وَ قَراباتى وَ إِخْوانى فيكَ وَ مَنْ أَحْبَبْتُ وَأَحَبَّنى فيكَ أَوْ وَلَدْتُهُ وَ وَلَدَنى مِنْ جَميعِ الْمؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ وَ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ.
وَ أَسْأَلُكَ يارَبِّ حُسْنَ الظَّنِّ بِكَ، وَالصِّدْقَ فِى التَّوَكُّلِ عَلَيْكَ، وَ أَعُوذُ بِكَ يارَبِّ، أَنْ تَبْتَلِيَنى بِبَلِيَّةٍ تَحْمِلُنى ضَرُورَتُها عَلَى التَّغَوُّثِ بِشَىْءٍ مِنْ مَعاصيكَ، وَ أَعُوذُ بِكَ يا رَبِّ أَنْ أَكُونَ فى حالِ عُسْرٍ أَوْ يُسْرٍ أَظُنُّ أَنَّ مَعاصِيَكَ أَنْجَحُ فى طَلِبَتى مِنْ طاعَتِكَ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ تَكَلُّفِ مالا تُقَدِّرُلى فيهِ رِزْقاً، وَ ما قَدَّرْتَ لى مِنْ رِزْقٍ، فَصَّلِ عَلى مُحَمِّدٍ وَآلِهِ، وَ آتِنى بِهِ فى يُسْرٍ مِنْكَ وَ عافِيَةٍ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ.
- خداوندا، تو گرامىترين كسى هستى كه به سوى تو مىآيند، و گرامىترين زيارت شونده، و بهترين كسى هستى كه خواستهها و حوايج از تو درخواست مىشود، و بخشندهترين كسى هستى كه عطا مىفرمايى، و مهربانترين كسى هستى كه از تو تمنّاى رحمت و مهربانى مىشود، و رؤوف ترين كسى هستى كه عفو مىفرمايى؟ و سربلندترين كسى هستى كه به او اعتماد مىشود. خدايا، من به تو نيازمندم و به تو خواستهها دارم، و تو در نزد من طلبكاريهايى از گناهان دارى، و من در گرو آنها هستم، و آنها پشت مرا سنگين و نابودم كردهاند، اگر بر من رحم نفرمايى و مورد مغفرت خويش قرار ندهى، از زيانكاران خواهم بود. خداوندا، در حالى كه از گناهانم به سوى توبه مىنمايم ولى دربارهى گناهان به توست، اعتمادم پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و تمامى گناهانم قديم و جديد، و نهان و آشكار، خطا و عمد، كوچك و بزرگ، و هر گناهى را كه از من سرزده، و يا در حال انجام آن هستم، مورد مغفرت خويش قرار ده، مغفرتى مسلّم و حتمى، به گونهاى كه حتّى يك گناه براى من باقى نگذارى، و بعد از آن هيچگاه حتّى يك حرام را مرتكب نشوم. طاعت اندكت را از من قبول فرما، و از گناه و نافرمانى بسيار [يا: بزرگم] درگذر. اى بزرگ، بىگمان بزرگ را جز بزرگوار نمىآمرزد، تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از او درخواست مىكنند، هر روزى خداوند در كار تازهاى است، اى كسى كه هر روز در كار [تازه]اى هستى، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و امر حاجت مرا از جمله شأن و امور خويش قرار ده [يا: آن را برآورده فرما]، و حاجتم همان رهايىام از آتش جهنّم، و ايمنى از ناخشنودى، و كاميابى به خشنودى و بهشتت مىباشد. و بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و به اين امور و هر چيزى كه صلاح من در آن است، بر من منّت نِهْ. به [حقّ] نور درخشندهات در تاريكيها از تو درخواست مىكنم كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و ميان من و ايشان در دنيا و آخرت جدايى نياندازى، براستى كه تو بر هر چيز توانايى.
خداوندا، و براى من رهايى و آزادى دايمى از آتش جهنّم را بنويس، و از انابه و رجوع كنندگان به تمام وجود به سوى خود، كه تابعِ، دستوراتت مىباشند، و همواره به تو آرامش حاصل مىكنند و پيوسته متوجّه تو مىباشند، آنان كه وقتى ياد تو برده مىشود دلهايشان لرزان و هراسان مىگردد، و از كسانى كه به عباداتت چنگ زده، و در هنگام گرفتارى شكيبايى پيشه نموده و در حالت خوشى سپاسگزارند، و در تمام آنچه بدان امر فرمودهاى دستوراتت را اطاعت مىنمايند، و نماز را بپا داشته، و زكات اموالشان را عطا مىكنند، و بر تو توكّل مىنمايند، قرار ده. خدايا، كرامت و بخششات را بر من دو چندان گردان، اى كريم، و عطا و فضيلت و شرافت در نزدت و آسودگىاى از جانب خويش و دستآويزى به سوى خود و مقام و منزلت يافتن در نزدت را به اندازهاى بر من افزون عطا فرما كه به واسطهى آن از هر هول و هراسى تا رسيدن به بهشت مرا كفايت نموده، و در روزى كه سايهاى جز سايهى رحمت تو وجود ندارد، مرا در سايهى عرشت قرار داده، و نور عظيم خويش را بر من عطا فرموده، و نامهى عملم را به دست راستم داده، و اعمال نيكم [يا: حساب رسىام] را دو چندان گردانيده، و در ميان برترين وارد شوندگان به محضر خويش از اهل تقوى محشورم ساخته، و در علّيّين [و بالاترين مقام در بهشت] جاى دهى. و نيز مرا از كسانى كه با روى [و اسماء و صفات ]گرامىات به ايشان نظر مىافكنى قرار داده، و در حالتى كه از من راضى و خشنودى، جانم را بستان، و به بندگان شايستهات ملحق فرما. خدايا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و مرا همراه با برآورده ساختن همهى اين خواستهها برگردان، در حالى كه رستگار و كامياب باشم، و تمام خطاها و گناهانم را آمرزيده، و بديهايم را پوشانده، و بار گناهان مرا برداشته، و در برآوردن همه حوايج دنيا و آخرتم همراه با آسانى و عافيت از جانب خويش شفاعت نموده باشى. خداوندا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست و هيچ كدام از اعمالم و هرچه را كه به واسطهى آن به سوى تو نزديكى جستم، به رياء و سمعه و شادمانى از روى هوى و هوس، و طغيان در استفادهى از نعمتها آميخته نگردان، و از فروتنان درگاهت قرار ده.
خدايا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست و وسعت در روزى، و بهبودى در تن، و نيرو و قدرت در بدن بر انجام طاعت و عبادتت را عطايم فرما، و از رحمت و خشنودى و عافيتت به اندازهاى به من ارزانى دار كه مرا از تمام گرفتاريهاى دنيا و آخرت سالم نگاه دارى. و بيم و هراس از خود، و ميل و رغبت به سويت، و خشوع و فروتنى در برابر خود، و وقار و حياء و شرم از خود، و تعظيم و بزرگداشت ذكرت، و به پاكى ياد كردن بزرگىات را در تمام ايّام عمرم روزىام گردان، تا اينكه در حال خرسندى از من، جانم را بستانى.
خداوندا، و از تو وسعت و آرامش و امنيت و ايمنى و كفايت و سلامتى و بهبودى و قناعت [ و يا: عبادت] و عصمت [از گناهان ]و هدايت و رحمت و عفو و گذشت و عافيت و يقين و مغفرت و شكر و خشنودى و شكيبايى و آگاهى و راستى و نيكى كردن و تقوى و بردبارى و تواضع و توانگرى و توفيق را درخواست مىنمايم. خدايا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست و همه اين خواستهها دربارهى خانواده و خويشان و نزديكان و برادران دينىام در راه تو، و تمام كسانى كه دوستشان مىدارم، و آنان كه مرا در راه تو دوست مىدارند، و تمام مردان و زنان مؤمن و مسلمان كه فرزند و نسل من محسوب مىشوند، و يا من فرزند و از نسل آنان به شما مىآيم، مستجاب بفرما.
و اى پروردگار من، گمان نيك به تو، و صدق در توكّل بر تو را از تو درخواست مىنمايم. و اى پروردگار من، به تو پناه مىبرم از اينكه مرا به بلايى گرفتار نمايى كه مرا به ناچار بر يارى جستن به گناهى از گناهانت وادار كند، و اى پروردگار من، به تو پناه مىبرم از اينكه در حالى (تنگى روزى و يا توانگرى) باشم كه گمان كنم گناهان و معاصىات در برآوردن خواستهام از طاعت تو زودتر به مقصودم مىرساند، و به تو پناه مىبرم از به زحمت انداختن خود در چيزى كه در آن براى من روزى مقدّر نفرمودهاى. و هر روزىاى را كه براى من مقدّر فرمودهاى، پس بر محمّد و آل او درود فرست و آن را با آسودگى و عافيت از جانب خويش به من ارزانى دارد. اى مهربانترين مهربانها.
و با صداى بلند بگو:
رَبِّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَجِرْنى مِنَ السَّيِّئآتِ، وَ اسْتَعْمِلْنى عَمَلاً بِطاعَتِكَ، وَ ارْفَعْ دَرَجَتى بِرَحْمَتِكَ، يَا أَللَّهُ، يارَبِّ، يا رَحْمانُ، يَا رَحيمُ، يا حَنّانُ [يا مَنّانُ،]، يَاذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ، أَسْأَلُكَ رِضاكَ وَ جَنَّتَكَ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ نارِكَ وَ سَخَطِكَ، أَسْتَجيرُ بِاللَّهِ مِنَ النّارِ.
- پروردگارا، بر محمّد و آل او درود فرست، و مرا از گناهان و بديها در پناه خويش درآور، و در عمل به طاعت خويش بكارم گير، و به رحمت خويش منزلتم را بلند گردان، اى خدا، اى پروردگار، اى رحمان، اى رحيم، اى بسيار مهربان، [اى بسيار بخشنده]، اى صاحب بزرگى و بزرگوارى، از تو خشنودى و بهشتت را خواهانم، و از آتش جهنّم و ناخشنودىات به تو پناه مىبرم، به خدا پناه مىبرم از آتش جهنّم.
سپس به سجده رفته و مىگويى:
أَللّهُمَّ، [إِنّى أَتَقَرَّبُ إلَيْكَ بِجُودِكَ وَ كَرَمِكَ]، وَ أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِمُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ، وَ أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِمَلآئِكَتِكَ الْمُقَرَّبينَ وَ أَنْبِيآئِكَ الْمُرْسَلينَ، أَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تُقيلَنى عَثْرَتى، وَ تَسْتُرَ عَنّى ذُنُوبى، وَ تَغْفِرَها لى، وَ تَقْلِبَنِى الْيَوْمَ بِقَضآءِ حاجَتى، وَلا تُعَذِّبَنى بِقَبيحِ ما كانَ مِنّى، يا أَهْلَ التَّقْوى وَ أَهْلَ الْمَغِْفرَةِ، يا بَرُّ، يا كَريمُ، أَنْتَ أَبَرُّ بى مِنْ أَبى وَ أُمّى وَ مِنْ نَفْسى وَ مِنَ النّاسِ أَجْمَعينَ، بى إِلَيْكَ فاقَةٌ وَ فَقْرٌ، وَ أَنْتَ عَنّى غَنِّىٌّ [يا: عَنّى عَنِّىٌّ، أَسْأَلُكَ]، أَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تَرْحَمَ فَقْرى، وَ تَسْتَجيبَ دُعآئى، وَ تَكُفَّ عَنّى أَنْواعَ [يا: أَبْوابَ] الْبَلآءِ، فَإِنَّ عَفْوَكَ وَجُودَكَ يَسَعانى.
- خداوندا، [به واسطهى جود و كرَمَت ]و به واسطهى حضرت محمّد بنده و رسولت و به فرشتگان مقرّب درگاهت و پيامبران فرستاده شدهات، به سوى تو نزديكى جسته و آنها را واسطه قرار مىدهم كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و لغزشام را ناديده بگيرى، و گناهانم را بپوشانى و بيامرزى، و همين امروز مرا با برآورده نمودن خواستهام برگردانى، و به واسطهى اعمال زشتى كه از من سرزده عذابم نفرمايى، اى اهل نگاهدارى و زيبندهى آمرزش، اى نيكوكار، اى بزرگوار، تو نسبت به من از پدر و مادر و از خودم و از همهى مردم نيكوكارتر مىباشى، من به تو حاجتمند و نيازمندم، و تو از من بىنيازى - [از تو درخواست مىكنم] كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى و بر فقر و نادارىام رحم آورده، و دعايم را مستجاب فرموده، و انواع و اقسام [يا: دَرها]ى بلا را به رويم ببندى، كه مسلّماً گذشت و بخشش تو مرا فرا مىگيرد.
دعاى بعد از سلام دو ركعت دوّم:
أَللّهُمَّ، إلهَ السَّمآءِ وَ إِلهَ الاَْرْضِ، وَ فاطِرَ السَّمآءِ وَ فاطِرَ الاَْرْضِ، وَ نُورَ السَّمآءِ وَ نُورَ الاَْرضِ، وَ زَيْنَ السَّمآءَ وَ زَيْنَ الاَْرْضِ، وَ عِمادَ السَّمآءِ وَ عِمادَ الاَْرْضِ، وَ بَديعَ السَّمآءِ وَ بَديعَ الْأرْضِ، ذَا(208) الْجَلالِ وَ الاِْكْرامِ، صَريخَ الْمُسْتَصرِخِينَ وَ غَوْثَ الْمُسْتَغيثينَ وَ مُنْتَهىغايَةِ الْعابِدينَ، أَنْتَ الْمُفْرِّجُ عَنِ الْمَكْروبينَ، أَنْتَ الْمُرَوِّحُ عَنِ الْمَغْمُومينَ، أَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمينَ، مُفْرِّجُ الْكُرَبِ وَ مُجيبُ دَعْوَةِ الْمُضْطَرّينَ، إِل هُ الْعالَمينَ، أَلْمَنْزُولُ بِهِ كُلُّ حاجَةٍ، يا عَظيماً يُرْجى لِكُلِّ عَظيمٍ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَافْعَلْ بى كَذا وَ كَذا.
- خدايا، اى معبود آسمان و معبود زمين، و پديد آورندهى آسمان و زمين، و نور آسمان و زمين، و زينت آسمان و زمين، و تكيه گاه آسمان و زمين، و نو آفرين آسمان و زمين، صاحب بزرگى و بزرگوارى، اين فريادرس كمك خواهان و ياور يارى جويان، و منتهاىِ اهداف عابدان، تويى برطرف كنندهى ناراحتى كسانى كه ناراحتى سخت و گلوگير دارند، تويى آسوده كنندهى اندوهناكان، تويى مهربانترين مهربانها، گشاينده و برطرف كننده ناراحتى سخت، و اجابت كنندهى دعاى درماندگان، معبود عالميان، هر حاجتى به درگاه تو آورده مىشود، اى بزرگى كه براى برآورده نمودن هر امر بزرگ به تو اميد بسته مىشود، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و به من چنين و چنان كن.
و با صداى بلند بگو:
رَبِّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَجِرْنى مِنَ السَّيِّئآتِ، وَ اسْتَعْمِلْنى عَمَلاً بِطاعَتِكَ، وَارْفَعْ دَرَجَتى بِرَحْمَتِكَ، يا أَللَّهُ، يارَبِّ، يا رَحْمانُ، يا رَحيمُ، يا حَنّانُ، يا مَنّانُ، يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ، أَسْأَلُكَ رِضاكَ وَ جَنَّتَكَ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ نارِكَ وَ سَخَطِكَ، أَسْتَجيرُ بِاللَّهِ مِنَ النّارِ.
- پروردگارا، بر محمّد و خاندان او درود فرست، و مرا از گناهان و بديها در پناه خويش درآور، و در عمل به طاعت خويش بكارم گير، و منزلتم را به رحمت خويش بلند گردان، اى خدا، اى پروردگار، اى رحمان، اى رحيم، اى مهربان، اى بسيار مهربان، اى بسيار بخشنده، اى صاحب بزرگى و بزرگوارى، از تو خشنودى و بهشتت را خواهانم، و از آتش جهنّم و ناخشنودىات به تو پناه مىبرم، به خدا پناه مىبرم از آتش جهنّم.
دعاى بعد از سلام دو ركعت سومّ:
يا عَلِىُّ يا عَظيمُ، ياحَىُّ يا عَليمُ، يا غَفُورُ يا رَحيمُ،يا سَميعُ يا بَصيرُ، يا واحِدُ يا أَحَدُ، يا صَمَدُ يا مَنْ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ، وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ، يا رَحْمانُ يا رَحيمُ، يا نُورَ السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ، تَمَّ نُورُ وَجْهِكَ، أَسْأَلُكَ بِنُورَ وَجْهِكَ الَّذى أَشْرَقَتْ لَهُ السَّماواتُ وَالاَْرْضُ، وَ بَاسْمِكَ الْعَظيمِ الاَْعْظَمِ الاَْعْظَمِ الاَْعْظَمِ الَّذى إِذا دُعيتَ بِهِ أَجَبْتَ، وَ إِذا سُئِلْتَ بِهِ أَعْطَيْتَ، وَ بَقُدْرَتِكَ عَلى ما تَشآءُ مِنْ خَلْقِكَ، فَإِنَّما أَمْرُكَ إِذا أَرَدْتَ شَيْئاً، أَنْ تَقُولَ لَهُ كُنْ، فَيَكُونُ، أَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَفْعَلَ بى كَذا وَ كَذا.
- اى بلند مرتبه، اى بزرگ، اى زنده، اى آگاه، اى بسيار آمرزنده، اى مهربان، اى شنوا، اى بينا، اى يگانه، اى بىهمتا، اى بىنيازى كه همگان به او نيازمندند، اى كسى كه نه زادهاى و نه زاده شدهاى و هيچ كس همتاى تو نيست، اى رحمان، اى رحيم، اى نور آسمانها و زمين، نور روى [و اسماء و صفات] تو تمام و كامل گشته و همه چيز را فراگرفته است، به نور رويت كه آسمانها و زمين بدان روشن گشته از تو مسألت دارم، و به اسم بزرگ بزرگتر بزرگتر بزرگترات كه هرگاه به آن خوانده شوى اجابت مىنمايى، و هرگاه به آن درخواست شوى عطا مىفرمايى، و به قدرتت بر هر يك از مخلوقاتت كه بخواهى، از تو درخواست مىنمايم - زيرا هنگامى كه چيزى را اراده نموده باشى، تنها كارِ تو اين است كه به آن بفرمايى، موجود شو. آنگاه [بىدرنگ] پديد مىآيد - كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى و به من چنين و چنان نمايى.
و با صداى بلند بگو:
رَبِّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَجِرْنى مِنَ السَّيّئآتِ، وَ اسْتَعْمِلْنى عَمَلاً بِطاعَتِكَ، وَ ارْفَعْ دَرَجَتى بِرَحْمَتِكَ، يا أَللَّهُ، يارَبِّ، يا رَحْمانُ، يا رَحيمُ، يا حَنّانُ، يا مَنّانُ، يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكرامِ، أَسْأَلُكَ رِضاكَ وَ جَنَّتَكَ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ نارِكَ وَ سَخَطِكَ، أَسْتَجيرُ باللَّهِِ مِنَ النّارِ.
- پروردگارا، بر محمّد و خاندان او درود فرست، و مرا از گناهان و بديها در پناه خويش درآور، و در عمل به طاعت خويش بكارم گير، و منزلتم را به رحمت خويش بلند گردان، اى خدا، اى پروردگار، اى رحمان، اى رحيم، اى بسيار مهربان، اى بسيار بخشنده، اى صاحب بزرگى و بزرگوارى، از تو خشنودى و بهشتت را خواهانم، و از آتش جهنّم و ناخشنودىات به تو پناه مىبرم، به خدا پناه مىبرم از آتش جهنّم.
دعاى بعد از سلام دو ركعت چهارم:
أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ، وَ مَوْضِعِ الرِّسالَةِ، وَ مُخْتَلَفِ الْمَلآئِكَةِ، وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ، وَ أَهْلِ بَيْتِ الْوَحْىِ، أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، أَلْفُلْكِ الْجارِيَةِ فِى اللُّجَجِ الغامِرَةِ، يَأْمَنُ مَنْ رَكِبَها، وَ يَغْرَقُ مَنْ تَرَكَها، أَلْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ، وَالّلازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ، أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، أَلْكَهْفِ الْحَصينِ، وَ غِياثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَكينِ، وَ مَلْجَأِ الْهارِبينَ وَ عَصْمَةِ الْمُعْتَصِمينَ، أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، صَلاةً كَثيرَةً تَكوُنُ لَهُمْ رِضىً، وَلِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ [يا: آلِ مُحَمَّدٍ (عليهمالسلام)] أَدآءً [وَ قَضاءاً]، بِحَوْلٍ مِنْكَ وَ قُوَّةٍ، يارَبَّ الْعالَمينَ، أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ [أَلَّذينَ أَوْجَبْتَ حَقَّهُمْ وَ مَوَدَّتَهُمْ، وَ فَرَضْتَ وِلايَتَهُمْ]، أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمِّدٍ وَ آلِ مُحَمِّدٍ، وَ اعْمُرْ قَلْبى بَطاعَتِكَ، وَلاتُخْرِنى بِمَعْصِيَتِكَ، وَارْزُقْنى مُواساةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَيْهِ مِنْ رِزْقِكَ، مِمّا [يا: بِما ]وَسَّعْتَ عَلَىَّ مِنْ فَضْلِكَ، أَلْحَمْدُللَّهِِ عَلى نِعَمِهِ، وَ أَسْتَغْفِرُاللَّهَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ، وَلا حَوْلَ وَ لاقُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِِ مِنْ كُلِّ هَولٍ.
- خدايا، بر محمّد و آل محمّد، كه درخت نبوّت و پيامبرى و جايگاه رسالت و محلّ رفت و آمد فرشتگان و معدن دانش و اهل بيت وحى هستند، درود فرست. خداوندا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، آنان كه كشتى روان در موجها [و يا: ژرفاى ]دريا هستند، كه هركس بر آن سوار شود ايمن و آسوده، و هركس سوار نشود غرق مىگردد، هم ايشان كه هر كس بر آنان پيشى گيرد [از دين ]خارج گشته، و هركس از آنان عقب مانَد و از ايشان تبعيّت ننمايد، به هلاكت مبتلا مىگردد، و تنها كسى كه پيوسته همراه آنان باشد به ايشان مىپيوندد. خدايا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، هم ايشان كه غار مصون و محفوظ، و ياور درماندهى بيچاره ذليل، و پناهگاه گريختگان و نگاهدارندهى چنگ زنندگان و پناه جويان مىباشند. خداوندا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، درود و رحمت بسيارى كه موجب خشنودى ايشان، و اَدا برآورده نمودنِ حقّ محمّد و آل محمّد (عليهمالسلام) گردد، به حول و قدرت تو، اى پروردگار عالميان، خدايا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، [آنان كه حقّ و مهر و مودّتشان را واجب، و سرپرستى و دوستىشان را فرض شمردهاى]. خداوندا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و دلم را به طاعت خود زنده بدار، و به معصيت و نافرمانىات رسوايم مگردان، و روزىام كن كه با كسانى كه روزىات را بر آنان تنگ فرمودهاى، از [يا: به] آنچه از فضلت بر من وسعت دادهاى، مواسات و همدردى نمايم. حمد و سپاس براى خدا به خاطر نعمتهايش، و از تمام گناهان به درگاه خدا طلب آمرزش مىنمايم. و در هر هول و هراس هيچ تحوّل و دگرگونى و قدرت و نيرويى جز به خدا نيست.
6 - اينك روايت مفصّل ديگرى را پيرامون دعاهايى كه در تعقيب هر دو ركعت از نافلهى ظهر خوانده مىشود يادآور مىشويم:
اين روايت را به جدّم ابى جعفر طوسى - قدّس اللّه جلّ جلالُه روحَه - در كتاب مصباح كبير(209) ذكر مىكنيم، وى مىگويد در روايت آمده كه در تعقيب سلام اوّل (يعنى بعد از ركعت دوّم) بگو:
أَللّهُمَّ، إِنّى أَعُوذُ بِعَفْوِكَ مِنْ عُقُوبَتِكَ، وَ أَعُوذُ بِرِضاكَ مِنْ سَخَطِكَ، وَ أَعُوذُ بِرَحْمَتِكَ مِنْ نِعْمَتِكَ، [وَ أَعُوذُ بِمَغْفِرَتِكَ مِنْ عَذابِكَ، وَ أَعُوذُ بِرَأْفَتِكَ مِنْ غَضَبِكَ،] وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْكَ، لا إلهَ إِلاّ أَنْتَ، لا أَبْلُغُ مِدْحَتَكَ وَ لاَ الثَّنآءَ عَلَيْكَ، أَنْتَ كَما أَثْنَيْتَ عَلى نَْفِسكَ. [أَسْأَلُكَ] أَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تَجْعَلَ حَياتى زِيادَةً فى كُلِّ خَيْرٍ، وَ وَفاتى راحَةً [لىَ وَ(210)] مِنْ كُلِّ سُوءٍ، وَ تَسُدَّ فاقَتى بِهُداكَ وَ تَوْفيقِكَ، وَ تُقَوِّىَ ضَعْفى فى طاعَتِكَ، وَ تَرْزُقْنِى الرّاحَةَ وَ الْكَرامَةَ وَ قُرَّةَ الْعَيْنِ وَ اللَّذَّةَ وَ بَرْدَ الْعَيْشِ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ، وَ نَفِّسِ الْكُرْبَةَ يَوْمَ الْمَشْهَدِ الْعَظيمِ، وَ ارْحَمْنى يَوْمَ أَلْقاكَ فَرْداً، هذا نَفْسى سِلْمٌ لَكَ، مُعْتَرِفٌ بِذُنْبى، مُقِرٌّ بِالظُّلْمِ [يا: بالذَّنْبِ ]عَلى نَفْسى، [عارِفٌ]بِفَضْلِكَ [عَلَىَ]، أَقْبِلْ عَلَىَّ بِوَجْهِكَ الْكَريمِ. أَسْأَلُكَ لَمّا صَفَحْتَ عَنّى ما سَلَفَ مِنْ ذُنُوبى، وَ عَصَمْتَى فيما بَقِىَ مِنْ عُمْرى، وَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَافْعَلْ بى كَذا وَ كَذا.
- خداوندا، براستى كه از عقوبت تو به گذشتت پناه مىبرم، و از ناخشنودى به خشنودىات پناه مىبرم، و از كيفر تو به رحمتت پناه مىجويم، [و از عذابت به آمرزشت پناه مىبرم، و از خشم و غضبت به رأفت و مهربانىات پناه مىبرم،] و از تو به تو پناه مىجويم. معبودى جز تو نيست، هرگز من نمىتوانم به مدح و ثناى تو برسم، تو همانچنانى كه خود، خويش را ستودهاى. [از تو درخواست مىنمايم] كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و زندگانىام را مايهى فزونى در اعمال نيك، و مردنم را آسودگى از تمام بديها قرار دهى، و به هدايت و توفيق خويش نيازم را برطرف نمايى، و ضعف و كوتاهىام در طاعتت را نيرو بخشى، و راحتى و كرامت و نور چشمى و لذّت و خنكى و خرّمى زندگانى بعد از مرگ را روزىام گردانى، و ناراحتى سخت و گلوگيرم را در روز محضر بزرگ خلايق در قيامت برطرف فرما، و در روزى كه تنها با تو ملاقات مىنمايم بر من رحم آر، اين نفس من است كه تسليم توست، و به گناهم اعتراف دارم، و به ظلم و ستم [يا: گناهم] بر نفس خويش اقرار مىنمايم به فضلت [يا: قدر شناسِ تفضّلت بر خويشم] با روى [و اسماء و صفات] گرامىات بر من روى آر، از تو درخواست مىنمايم كه گناهان گذشتهام را عفو فرموده، و در باقيمانهى عمرم [از گناه] حفوظم بدارى، و بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و به من چنين و چنان كن.
سپس با صداى بلند بگو:
رِبِّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، أَجِرْنى مِنَ السَّيِّئآتِ، وَاسْتَعْمِلْنى عَمَلاً بِطاعَتِكَ، وَ ارْفَعْ دَرَجتى بِرَحْمَتِكَ، يَاأَللَّهُ، يا رَبِّ، يا رَحْمانُ، يا رَحيمُ، يا حَنّانُ، يا مَنّانُ، يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ، أَسْأَلُكَ رِضاكَ وَ جَنَّتَكَ، وَ أعُوذُ بِكَ مِنْ نارِكَ وَ سَخَطِكَ، أَسْتَجيرُ بِاللَّهِ مِنَ النّارِ.
- پروردگارا، بر محمّد و خاندان او درود فرست، و مرا از گناهان و بديها در پناه خويش درآور، و در عمل به طاعت خويش بكارم گير، و منزلتم را به رحمت خويش بلند گردان، اى خدا، اى پروردگار، اى رحمان، اى رحيم، اى بسيار مهربان، اى بسيار بخشنده، اى صاحب بزرگى و بزرگوارى، از تو خشنودى و بهشتت را خواهانم، و از آتش جهنّم و ناخشنودىات به تو پناه مىبرم، به خدا پناه مىبرم از آتش جهنّم.
بعدت در تعقيب ركعت چهارم بگو:
أَللّهُمَّ، مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَالاَْبْصارِ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دينكَ وَ دينِ نَبِيِّكَ، وَ لا تُزِعْ قَلْبى بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنى، وَ هَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً، إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهّابُ، وَ أَجِرْنى مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِكَ، أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَاجْعَلْنى سَعيداً، فَإِنَّكَ تَمْحُو ماتَشآءُ وَ تُثْبِتُ، وَ عِنْدَكَ أُمُّ الْكِتابِ.
- خداوندا، اى گردانندهى دلها و ديدگان، برمحمّد و آل محمّد درود فرست، و قلبم را بر دين خود و آيين پيامبرت استوار گردان، و بعد از آنكه هدايتم فرمودى دلم را منحرف مفرمان، و رحمتى از جانب خويش به من ارزانى دار، براستى كه تو بسيار بخشندهاى، و مرا به رحمت خويش از آتش جهنّم در پناه خويش درآور خداوندا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و سعادتمندم قرار ده، زيرا تو هرچه را بخواهى محو نموده و يا ثابت مىفرمايى، و اُمّ الكتاب و كتاب مادر در نزد توست.
و در تعقيب ركعت ششم بگو:
أَللّهُمَّ، إِنّى أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِجُودِكَ وَ كَرَمِكَ، وَ أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِمُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ، وَ أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِمَلآئِكَتِكَ الْمُقَرَّبينَ وَ أَنْبِيآئِكَ الْمُرْسَلينَ، أَللّهُمَّ، أَنْتَ الْغَنِىّ غَنِّى، وَ بِىَ الْفافَةُ إِلَيْكَ، أَنْتَ الْغَنِىُّ وَ أَنَا الْفَقيرُ إِلَيْكَ، أَقَلْتَنى عَثْرَتى، وَ سَتَرَتَ عَلَىَّ ذُنُوبى، فَاقْضِ ياأَللَّهُ، حاجَتى، وَ لاتُعَذِّبْنى بِقَبيحِ ما تَعْلَمُ مِنّى، فَإِنَّ عَفْوَكَ وَ جُودَكَ يَسَعانى.
- خداوندا، براستى كه من واسطه جود و كرم تو و به واسطهى حضرت محمّد بنده و رسولت، و به واسطهى فرشتگان مقرّب درگاهت و پيامبران فرستاده شده، به سوى تو نزديكى مىجويم. خدايا، تو از من بىنيازى و من به تو نياز دارم، تو غنى هستى و من به تو حاجتمندم. از لغزشم در گذشتى، و گناهانم را پوشاندى، پس اى خدا حاجتم را برآورده فرما، و به اعمال زشتى كه از من آگاهى دارى عذابم مفرما، زيرا مسلّما گذشت و بخششت مرا فرا مىگيرد.
و در تعقيب ركعت هشتم بگو:
يا أَوَّلَ الاَْوَّلينَ، وَ يا آخِرَ الْآخِرينَ، وَ يا ذَاالْقُوَّةِ الْمَتينُ، وَ يا رازِقَ الْمَساكينِ، وَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الطَّيِّبينَ [الطّاهِرينَ]، وَاغْفِرْلى جِدّى وَهَزْلى، وَ خَطَأى وَ عَمْدى، وَ إِسْرافى عَلى نَفْسى، وَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ، وَ اعْصِمنى مِنِ اقْتِرافِ مِثْلِهِ، إِنَّكَ عَلىما تَشآءُ قَديرٌ.
- اى اوّلِ اوّلين و آخر آخرين، اى خداوند صاحب قدرت، و استوار، و اى روزى دهندهى بيچارگان، و اى مهربانترين مهربانان، بر محمّد و خاندان پاك و [پاكيزهى] او درود فرست، و [گناهان ]جدّى و شوخى، و خطا و عمد، و اسرافم برنفس خويش، و هر گناهى را كه انجام دادهام بيآمرز، و از مرتكب شدن گناهان مشابه آن محفوظ بدار، براستى كه تو بر هر چيز كه بخواهى توانايى.
سپس به سجده برو و بگو:
يا أَهْلَ التَّقوى وَ يا أَهْلَ الْمَغْفِرةِ، يا بَرُّ، يا رَحيمُ، إِنّكَ أَبَرُّ بى مِنْ أَبى وَ أُمّى وَ مِنْ جَميعِ الْخَلآئِقِ أَجْمَعينَ، إِقْلِبْنى بِقَضآءِ حاجَتى مُجاباً دُعآئى، مَرْحُوماً صَوْتى، قَدْ كَشَفَتَ أَنْواعَ الْبَلآءِ عَنّى.
- اى اهل تقوى و نگاهدارى، و اى اهل مغفرت و آمرزش، اين نيكوكار، اين مهربان، بى گمان تو نسبت به من از پدر و مادرم و از تمام مردمان نيكوكارتر مىباشى، پس در حالى كه دعايم را اجابت فرموده، و صدايم را مورد رحمت خويش قرار داده، و انواع گرفتارىها را از من بر طرف نمودهاى، همراه با بر آورده ساختن خواستهام، روانهام ساز.
143) ذاريات (51): 56.
144) سوره توبه (9)، آيه 24.
145) به فصل سىام تحت عنوان نمونهاى از حالاتمعصومين(عليهمالسلام) و شيعيانواقعى آنان در شب رجوع شود.
146) اشاره به آيهى شريفه 142 از سورهى نساء (4كه دربارهى منافقين مىفرمايد: وَإذا قامُواإِلَىالصَّلوةِ، قامُوا كُسالى!.: (و هنگامى كه به نماز مىايستند، با حالت كسالت و بىميلى مىايستند.)؛ و نيز آيهى شريفهى 54 از سورهى توبه (9) كه مىفرمايد: وَلاَيأْتُونَ الصَّلوَة، إِلاّ وَ هُمْ كُسالى.: (و همواره حالت كسالت و بىميلى به نماز مىآيند و در آن وارد مىشوند.)
147) حمد (1): 4.
148) در برخى از نسخههاى كتاب، ابتداى شعر به اين صورتآمده است: وَمالِخَوْفٍ...
149) حمد: 5.
150) نمل (16): 105.
151) به فصل ششم و هفتم رجوع شود.
152) اعراف (7): 143.
153) نسخههاى كتاب در اينجا مخدوش است، و ظاهراً لفظ ذَلَلْتَ لَهُدرست است كهجايگزين و ترجمه شد.
154) كه خواندن آن در ركوع مستحبّ است، چنانكه در همينفصل ذكر خواهد شد.
155) -
156) كه خواندن آن در سجده مستحبّ است، چنانكه در همينفصل تحت عنوان 7 -كيفيّت انجام نافلههاى ظهر خواهد آمد.
157) علق (96)، 19.
158) مائده (5): 54.
159) بقره (2): 165.
160) توبه (9): 24.
161) بقره (2): 222.
162) صفّ (61): 4.
163) مائده (5): 54.
164) زخرف (43): 55.
165) صحاح، مادّهى أسف، ج 4، ص 1330.
166) مجمع البيان، ج 9، ص 80.
167) نساء (4): 93.
168) امكان دارد كه لفظ متظاهرة در نسخه بردارى از نسخهى اصلى كتاب بهجاىمتظافرة نوشته شده باشد، كه در اين صورت معناى اين جمله چنين مىشود: اين عبارت (به اين مضمون و يا به همين لفظ) در احاديث و دعاهاى بسيار آمده است.
169) جامع البيان، ج 1، ص 80.
170) اشاره است به آيه 19 از سورهى علق كه در همين فصل گذشت.
171) جاثيه (45): 23، و فرقان(25): 43.
172) توبه (9): 31.
173) حجّ (22): 78.
174) ظاهراً اشاره است به آيه شريفه از سورهى منافقون (63) كه مىفرمايد: إِذا جآءَكَ الْمُنافِقُونَقالُوا:نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرُسُولُ اللَّهِ، وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرُسُولُهُ، وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ تكاذِبُونَ.: (هرگاه منافقون نزد تو آمده و گفتند كه ما براستى گواهى مىدهيم كه تو حقيقتاً فرستادهى خدا هستى، [آن را قبول منما، ]كه خداوند براستى مىداند كه تو حقيقتاً فرستادهى خدا هستى، و خداوند گواهى مىدهد كه براستى منافقان حقيقتاً دروغگويند.)
175) حجرات(49): 17.
176) اعراف(7): 172.
177) انابه: عبارت است از توبهاى خاصّ و رجوع به تماموجود به خداوند جلّجلاله.
178) در عدّة الداعى، ص 228، و نيز در بحارالانوار، ج 70، ص246، روايت 20 كه اين حديث را نقل كردهاند در اين قسمت آمده است: عمل بنده را كه نماز و روزه و حجّ و عمره است از آن عبور داده بالا مىبرند.
179) نازعات (79): 2 - البتّه در رابطه با معناى اين آيه شريفه و اصولاً پنجآيهى نخست سورهى نازعاتاختلاف بسيار در ميان مفسّرين است. به تفسير شريف الميزان (ج 20، ص 178 - 182) رجوع شود.
180) اَوّاب يعنى كسى كه پيوسته به درگاه الهى توبه و انابهو رجوع مىنمايد.
181) اسراء (17): 25.
182) اسراء (17): 78.
183) در نتيجه: سيصد سال از روزهاى دنيا، تقريباً برابر با سه ازروزهاى آخرت ساعتمىشود، كه فاصله عصر تا شام و نماز مغرب نيز به اين مقدار يعنى تقريباً سه ساعت است.
184) روم: (30): 17-
185) همسر امام صادق (عليه السلام).
186) مقصود از عالِم (عليه السلام) در روايات، امام كاظم (عليه السلام) است.
187) يعنى سورهى قُل يا أَيُّهَا الْكافِرون
188) ظاهراً مقصود دو آيهى آخر اين سوره يعنى از آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَإِلَيْهِ تا آخر سورهاست.
189) آل عمران (3): 190 - ظاهراً مقصود خواندن تمام اين آيه تاآخر آيه 194 مىباشد.
190) ظاهراً مقصود آيهى 54 سورهى اعراف (7) است كه پيرامونمسخّر بودن تمام موجودات در برابر امر خداوند - عزّوجلّ - مىباشد.
191) انعام (6): 100.
192) حشر (59): 21.
193) چه وقت گذشته باشد و چه نگذشته باشد.
194) مواردى كه به شماره درآمده ششن جا مىباشد، و ظاهراً نماز يك ركعتى وتر از قلمافتادهاست كه بعداً مؤلّف بزرگوار بدان اشاره مىفرمايند، و در عروة الوثقى (ج 1، ص 481، مسأله 10) نيز همين هفت مورد ذكر شده است.
195) در برخى از نسخهها: وُتيره.
196) رجوع شود به تهذيب، ج 2، ص 67، روايت 243.
197) مصباح المتجهِّد، ص 33.
198) داخل ][ از مصباح المتهجّد افزوده شده است.
199) به اوايل همين فصل رجوع شود،
200) به اوّل فصل هفتم رجوع شود.
201) در همين فصل گذشت.
202) يعنى: نه به طمع بهشت و يا خوف از جهنّم.
203) در همين فصل گذشت.
204) كافى، ج 3، ص 338، روايت 10.
205) مقصود امام زمان، حجّة بن الحسن العسكرى - عجّل اللَّهتعالى فرجه الشّريف -است.
206) احزاب (33): 56.
207) در برخياز نسخهها نيز أَصْقِنى است كه ظاهراً اشتباه است.
208) در بعضي از نسخه ها به جاي "ذا" لفظ "ذي" آمده که ظاهرا نادرست است.
209) مصباح المتهجّد، ص 46.
210) ظاهراً لفظ وَ زائد است و به اشتباه اضافه شده است.