معاصران و شاگردان مجلسى درباره وى گفتهاند كه امور زندگى و نيازهاى دنيويش را در نهايت نظم و ترتيب رسيدگى مىكرد. بارها به زيارت خانه خدا و زيارتگاههاى عراق نايل شد. امام جمعه و جماعت بود. خطبههاى نماز جمعه را مىنوشت و مىخواند. مجالس وعظ و نصيحت و مراسم شبهاى احيا را به گونهاى پرشور و تأثيرگذار برپا مىداشت. به امر به معروف و نهى از منكر مىپرداخت. در بخشندگى و سخاوت نسبت به كسانى كه به وى روى مىآوردند، دستِ بازى داشت.
زمانى كه به مقام شيخالاسلامى اصفهان و توابع آن منصوب شد، انتظام امور شرعى، ترويج دين و رسيدگى به امور شيعيان به وى محول گشت. در اين حال به تنهايى همه نزاعها و دعاوى را رسيدگى مىكرد، مسائل شرعى را پاسخ مىگفت، نيازهاى مؤمنان را برمىآورد، به مؤمنان يارى مىرساند، ظلم و ستم ستمگران و اشرار را از آنها برطرف مىساخت و شكايت ستمديدگان را به گوش رؤسا و دستاندركاران مىرساند تا به نجات آنان بينجامد. با همه اين مسئوليتها از نمازگزاردن بر مردگان، رفتن به ميهمانى مردم، عيادت بيماران و اجراى مراسم دينى روى برنمىتافت. از اين رو كه دعوت همگان را مىپذيرفت، شخصى مسئول بود كه اسامى ميزبانان را بنويسد و پس از نماز عشا به وى يادآورى كند كه امشب ميهمان كيست. در ترويج تشيع فعال بود. اشتياقى بسيار به تدريس داشت و از محضر وى فضلايى بسيار بهره بردند. شمار شاگردانش را تا هزار برشمردهاند. گفتهاند كه كشور شاه سلطانحسين به تدبير او انتظام يافت و با مرگ وى از هم پاشيد. شبها را نيز به تأليف كتاب فارسى براى عموم مردم مىپرداخت تا بر آگاهى آنان بيفزايد.
مجلسى 8 سال از پايان سلطنت 29 ساله شاه سليمان و 4 سال از آغاز سلطنت 29 ساله شاه سلطانحسين را شيخالاسلام بود. در دوران شيخالاسلامى او صوفيه - كه از اركان تأسيس سلطنت صفوى بودند - تا آن حد از چشم دربار افتادند كه شاه سلطانحسين در مراسم تاجگذارى خود اجازه نداد كسى از صوفيان به رسم معمول، شمشير سلطنت را بر كمر او ببندد و در عوض، انجام آن را از شيخالاسلام - يعنى مجلسى - خواست. سپس از او پرسيد كه در ازاى اين خدمت چه انتظارى دارد.
مجلسى هم از شاه درخواست كرد كه بادهنوشى، جنگ طوايف و دستجات، و نيز كبوتربازى را با صدور فرمانى ممنوع سازد. شاه نيز اين درخواست را پذيرفت و بيدرنگ فرمان لازم را صادر كرد.
در همين جا اشاره كنيم كه شخصيت اين شاه سلطانحسين كه در چهار ساله آخر عمر مجلسى او را به شيخالاسلامى نهاد و خود نيز عبادت و ديندارى پيشه كرد غير از آن شاه سلطانحسين است كه پس از درگذشت مجلسى به فسادش آلودند و تا 25 سال بعد، از او فاسدترين و ضعيفترين سلطان صفوى ساختند.
بارى؛ حكومت اسلام به گناهان فردى و شخصى مردم كارى ندارد و به اين خاطر كسى حق ندارد پا به درون خانه مسلمانان بگذارد و به كشف اينگونه جرايم بپردازد. اما روشن است كه وجود مراكزى علنى براى بادهنوشى و رفتوآمد انسانهاى مست در خيابان تا چه حد مىتواند آزادى و امنيت مردم را به خطر اندازد و جنايتها و فسادهايى را به بار آورد. زيان بادهنوشى شاهان و صاحبمنصبان مجرى يا تصميمگير براى جان و مال مردم نيز بر كسى پوشيده نيست.
جنگ طوايف و دستجات از اوايل دوران صفوى رواج داشت و براى برخى شاهان - مانند شاه عباس صفوى - اين كار نوعى تفريح به حساب مىآمد. شاه يا از اختلافهاى طبيعى و فرقهاى مردم شهرها و نواحى مختلف كشور بهره مىگرفت و يا خود، مردم برخى شهرها را به دو گروه مخالف تقسيم مىكرد. اين اختلافها گاه به طور طبيعى به ستيز و زد و خورد مىانجاميد و گاه نيز شاه براى تفريح و خوشگذرانى دو دسته مخالف را حاضر مىكرد تا در حضور او با سنگ و شمشير و چوب و مشت و لگد به زد و خورد بپردازند. اين كار نه تنها غيرانسانى بلكه به ويژه غيراسلامى است.
مسلمانان بايد حرمت هم را داشته باشند و از هتك حرمت يكديگر خوددارى كنند. در اختلافات نيز بايد تا جايى كه ممكن است ميان ايشان صلح و اصلاح برقرار كرد. بنابراين فتنهانگيزى و جنگ افروزى ميان مسلمانان و تماشاى زد و خورد آنان از گناهان بزرگ است.
اما كبوتربازى، در اسلام از كارهاى ممنوع شمرده مىشود. يكى از علل اجتماعى منع اين سرگرمى بيفايده اين است كه كبوتربازان بر بامها پرسه مىزدند و اين امر آزادىِ رفتوآمد و پوشش انسانها را در درون منزل و حياط خانه با مشكل مواجه مىكرد. به هر حال مسلمانان در درون خانه خود آزادند كه هرگونه مىخواهند زندگى كنند (تا جايى كه مانع آزادى ديگران نشوند) و كسى حق ندارد به هيچ عنوان اين آزادى و آسايش را سلب كند يا از درون خانهها آگاهى يابد يا بدون اجازه كسى به خانه او مشرف شود و سربكشد. حتى شايد مسلمانى در خانه خود گناهى پنهان كند. آگاهى از اين گناه ممكن است مايه هتك حرمت او شود. و ديگر دلايل فردى و اجتماعى كه براى حرمت كبوتربازى بر مىتوان شمرد.
همه اينها نشان مىدهد كه مجلسى تا چه اندازه به جامعه خويش مىانديشيده، براى مردم حرمت قائل بوده، از جريانها و حساسيتهاى زمان خود آگاهى داشته و از فرصت احترام خويش در نزد شاه بهرههاى مذهبى و مردمى مىگرفته است.