على (ع ) مجددا از هوش رفت و پس از لحظه اى تكانى خود و به حسين (ع ) فرمود: پسرم زندگى تو هم ماجرايى خواهد داشت فقط صابر و شكيبا باش كه مان الله يحب الصابرين .
در اين هنگام على (ع ) در سكرات موت بود و پس از لحظاتى چشمان مبارك به آهستگى فرو بست و در آخرين نفس فرو رفت :
اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريك له و اشهد ان محمدا عبده وَرَسُولُهُ.
پس از اداى شهادتين ، آن لب هاى نيمه باز و نازنين به هم بسته و طاير روحش به اوج ملكوت اعلا پرواز نمود و بدين ترتيب دوران زندگى مردى كه در تمام مدت عمر جز حق و حقيقت نداشت به پايان رسيد.(426)
426-بحارالانوار، ج 42