اميرمؤ منان على (ع ) پس از به خاك سپردن زهرا(س ) مقدارى آب روى قبر ريختند و كنار قبر نشسته و آرام ، آرام گريه كردند.
قطرات اشك بر چهره مباركش روان شد، صورت را بر قبر زهرا(س ) گذاشت و شروع به مرثيه سرايى كرد:
نفسى على زفراتها محبوسة |
يا ليتها خرجت مع الزّفرات |
لا خير بعدك فى الخيوة و انّما |
ابكى مخافة آن تطول حياتى |
از غم تو مرغ روح و نفس و جانم در قفسه سينه ام حبس و زندانى شده ، سينه اى كه صندوق اسرار و راز است ، اما گاهى از ضبط عاجز مى شود و دلش مى خواهد اگر شده با روح و جانش آنها را بيرون بريزد و جان به سر آيد.
فاطمه جان بعد از تو خيرى در اين دنيا نيست ، زندگى پس از تو برايم معنا ندارد و آن را نمى خواهم ، اگر هم زندگى مى كردم چون تو بودى برايم زندگى پربار بود و به عشق تو زنده بودم ، نه اينكه خيال كنى از مرگ فرارى ام و ترس دارم ، نه بر عكس گريه من براى اين است كه مى ترسم بعد از تو زندگى من طولانى شود.(278)
278-ناسخ التواريخ ، ج 1، ص 232.