حجاج بن يوسف ثقفى نماينده عبدالملك (پنجمين خليفه اموى ) در عراق ، از ظالمان و خونخواران كم نظير تاريخ است ، و دشمنى او با على (ع ) و آل على آن چنان بود كه نام شيعه على (ع ) بودن كافى بود كه حكم اعدامش را صادر كند.
هشام بن كلبى گويد: پدرم نقل كرد: طايفه (بنى اود) كه تيره اى از بنى سعد) بودند، به فرزندان و همسران خود، سب و ناسزاگويى به ساحت قدس على (ع ) را مى آموختند.
مردى از گروه عبداللّه بن ادريس بن هانى ، نزد (حجاج ) رفت ، و در ضمن گفتگو، سخنى گفت كه حجاج ناراحت شد و بر سر او فرياد كشيد و با درشتى و تندى با وى سخن گفت .
آن مرد وحشت كرد، (و براى اين كه از مجازات حجاج در امان بماند شروع به چاپلوسى نمود به اين ترتيب ) گفت :
اميرمؤ منان ! به من اين نسبت داده شده (كه مثلا از دوستان على (ع ) هستم ) هيچ كس ، نه از قريش و نه از ثقيف به فضايل ما نمى رسد و مانند ما نيست .
حجاج شما چه فضيلتى داريد؟
چاپلوس : 1 عثمان هيچ گاه در مجلس ما به بدى ياد نمى شود.
ديگر چه ؟
چاپلوس : 2 در ميان ما كسى كه از فرمان امير، خروج كند، نيست .
ديگر چه ؟
چاپلوس : 3 در ميان ما هيچ كس در جنگ هاى على (ع ) در سپاه او شركت ننموده است ، تنها يك نفر شركت نمود، او نيز از چشم ما ساقط شده و ارزشى نزد ما ندارد.
ديگر چه ؟
چاپلوس : 4 هيچ مردى از ما با دختر يا زنى ازدواج نكرده ، مگر اين كه نخست پرسيده كه آيا آن دختر يا زن ، دوست على (ع ) هست و يا از على (ع ) ستايش مى كند يا نه ؟، اگر دوست على (ع ) باشد و يا او را ستايش كند، با او ازدواج نخواهد كرد.
ديگر چه ؟
چاپلوس : 5 در ميان ما اگر فرزندى به دنيا آمد و او پسر بود نام على و حسن و حسين (ع ) بر او نمى نهند و اگر دختر بود نام فاطمه (ع ) را بر او نمى گذارند.
ديگر چه ؟
چاپلوس : 6 زنى از ما هنگام ورود امام حسين (ع ) به كربلا نذر كرد كه اگر آن حضرت كشته شود، يك گاو و يا گوسفند، قربانى كند و وقتى او كشته شد، به نذرش وفا كرد.
ديگر چه ؟
چاپلوس : 7 از ميان ما كسى هست كه وقتى به او گفته شد از على (ع ) بيزارى بجوى ، جواب مثبت داد و حتى افزود از حسن و حسين نيز بيزارى مى جويم .
ديگر چه ؟
چاپلوس : 8 اميرمؤ منان عبدالملك به ما اين افتخار را داد و گفت : انتم الشعار دون الدثار، انتم الانصار بعد الانصار:(شما لباس زيرين من (از خواص من ) هستيد نه لباس رويين من ، شما ياران بعد از ياران من مى باشيد.
ديگر چه ؟
چاپلوس : 9 در كوفه هيچ خاندانى ، ملاحت و خوشرويى (بنى اود) را ندارد.
هشام گويد: پدرم گفت : خداوند اين نعمت ملاحت را از آنها سلب كرد.(223)
به اين ترتيب مى بينيم گاهى انسانها براى حفظ جان خود، آن گونه پست و خود فروش مى شوند كه اين چنين به چاپلوسى و خودباختگى مى پردازند، و ضمنا در مى يابيم كه طاغوتيان تا چه حد بر ضد على (ع ) جوسازى مى نمودند.
223- بحار. ط جديد. ج 46، ص 119.