علامه امينى درج 10 ص 287 مى نويسد: دشمنى معاويه با على (ع ) به جايى رسيد كه نمى توانست اسم او را بشنود و از نام نهادن به اسم على جلوگيرى مى كرد.
نقل شده على (ع ) چند روزى بود عبداللّه بن عباس را ملاقات نكرده بود. روزى پرسيد: چه شده كه ابن عباس ديده نمى شود؟ گفتند: خداوند به او فرزندى عنايت كرده و بعد از نماز فرمود: پيش ابن عباس برويم .
به خانه عبداللّه بن عباس رفت و تبريك براى اين مولود به او گفت . آنگاه فرمود: خداى را شكر مى كنم و اميدوارم درباره اين فرزند به تو بركت عنايت كند.
پرسيد: چه نامى برايش انتخاب كرده اى ؟ ابن عباس گفت : جايز است با بودن شما برايش نام بگذارم ؟
فرمود: او را بياور. فرزندش را آورد نوزاد را گرفت و كامش را برداشت و دعاى خير درباره اش نمود سپس مولود را داد به دست پدرش فرمود: بگير او را على ناميدم و كينه اش را ابوالحسن گذاشتم .
وقتى معاويه از جاى حركت نمود به ابن عباس گفت : شما نمى توانيد هم اسم و هم كنيه على را روى فرزند خود بگذاريد، كنيه اش را من ابومحمد مى گذارم اين كينه برايش ماند.
بنى اميه هرگاه مى شنيدند مولودى به نام على ناميده شده او را مى كشتند مردم از ترس بنى اميه نام فرزندان خود را عوض مى كردند.(215)
215- پند تاريخ ، ج هفتم ، ص 122 121.