ميان عثمان و على (ع ) سخنى رد و بدل شد و عثمان گفت : چه كنم كه قريش شما را دوست نمى دارند زيرا به روز بدر هفتاد تن از ايشان را كه چهره هايشان چون شمش طلا بود كشتيد و بينى هاى آنان پيش از لب هايشان به خاك در افتاد!
همچنين روايت شده است كه چون مردم كارهاى عثمان را بر او خرده گرفتند برخاست و در حالى كه به مروان تكيه داده بود براى مردم سخنرانى كرد و چنين گفت :
همانا هر امتى را آفتى است و هر نعمتى را بلايى ؛ آفت اين امت و بلاى اين نعمت قومى هستند كه بسيار عيب جويند و خرده گير. براى شما، در ظاهر، آنچه را دوست مى داريد آشكار مى سازند و آنچه را خوش نمى داريد پوشيده و نهان مى دارند، سفلگانى همچون شتر مرغ كه از نخستين بانگ كننده پيروى مى كنند.
آنان همان چيزى را بر من خرده مى گيرند كه بر عمر خرده مى گرفتند و او آنان را زبون ساخت و در هم كوبيد و حال آن كه نصرت دهندگان من نزديك ترند و افراد نيرومندترى در اختيار دارم . مرا چه مانعى است كه نتوانم در اموال افزون از نياز هر چه مى خواهم انجام دهم !(195)
195- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 4، ص 250 و 251.