هجوم عمر، و قنفذ و خالد بن وليد و سيلى زدن عمر به گونه زهرا (س ) چنان كه گوشواره اش از زير مقنعه ديده شد، و فاطمه (س ) بلند مى گريست و مى گفت :
(وا ابتاه ، وا رسول اللّه (ص )، دخترت فاطمه (س ) تكذيب مى شود، او را مى زنند و فرزندش در شكمش كشته مى شود).
و بيرون آمدن اميرالمؤ منين (ع ) از خانه با چشمانى سرخ و سر برهنه كه جامه اش را براى فاطمه (س ) انداخت و او را به سينه اش چسباند و به فاطمه (س ) گفت : دختر رسول خدا (ص )! مى دانى كه خداوند پدرت را براى عالميان رسول رحمت فرستاد...
سپس گفت : اى پسر خطاب ! واى بر تو از امروزت ، و پس از آن ، و روزگارى كه در پى آن خواهد آمد، پيش از آن كه شمشيرم را بكشم و باقيمانده امت را از بين ببرم ، از خانه بيرون شو.(109)
109- بحارالانوار، ج 53، صص 14، 18، 19، 23.