خداوندا! سپاس تو را همچنانكه خود را سپاس گفتهاى و برتر از آنچه گويندگانگويند.
خداوندا! درود و سلام فرست بر برترين آفريدگان، آنكه او را به حق بر انگيختىتا بيم دهنده جهانيان باشد: محمّد بن عبداللَّه، و بر امامان راهنما از خاندان پاك او.
خداوندا! توفيق ده تا برسيم به آنچه كه از خوشنودى تو آرزو داريم و در راههاىنزديكى جستن به خويش ياريمان ده و گامهايمان را استوار كن تا پيرو راه ياوران توباشيم.
خواننده گرامى:
اگر دوست داشتى كه خداوند جهانيان با تو سخن گويد، قرآن بخوان واگر خواستىبا خداوند، سخن گويى نماز بگزار و يا او را بخوان.
چه قرآن بخوانى، چه با خداوند راز و نياز كنى، آن فاصله ايجاد شده ميان تو وخداوند كوتاه مىشود و يا كلاً از ميان بر مىخيزد.
قرآن، اين كتابى كه خدا فرو فرستاد تا راهنمايى به سوى او و چراغى روشنگر برراه قرب او باشد، مردم را در "هنر سخن گفتن با خداوند" -اگر اين تعبير درست باشد-بدون راهنمايى رها نكرده است.
آيات قرآن به ما گفتهاند كه چگونه صالحان، خدا را خواندند و خداوند دعاشانرا مستجاب كرد.
مضامين دعاى قرآنى پُر از آداب سخن گفتن با خداست: اينكه چگونه او را ستايشكنيم و يا ثنا گوييم، اينكه از او آمرزش خواهيم و با توبه و انابه به او نزديكى جوييم،چگونه دعا را با طلب برترين حاجات آغاز كنيم بى آنكه خواستههاى ديگر را بهفراموشى سپاريم و اينكه پدر، مادر، خويشان وبرادران مؤمن را هنگام دعا ياد كنيمو... دها رسم و آيين ديگر.
رسول گرامى، با الهام از قرآن نيايشهايى را با مضامين عالى ساخت وخاندانشنيز در همان راه رفتند آنچنانكه سراسر جهان را از نيايشهايى شگفت و زيبا -كه حاوىمجموعهاى از معارف الهى است- پر كردند. دعاهاى آنان با شناخت خدا، شناختنامهاى نيك او )اسماء حسنى(، راههاى توسّل به او و روشهاى توبه آغاز مىشود و باصفات پيامبرانش ادامه مىيابد و با تثبيت و جايگزين كردن صفات مكتبى در انسانمسلمان پايان مىگيرد.
آنچه مايه تأسّف است اين مىباشد كه ما با همه نيازى كه داريم پيوسته از گنجينهدعاهاى به جا مانده از معصومينعليهم السلام دور بودهايم و در همين حال، هدايت، حكمتونصيحت را از ميراث يونان، ايران باستان و مرتاضان هند مىجوييم، حال آنكه ازميراث پيامبر و خاندانش چيزى نزد ماست كه حاجات ما را بر آورده و نياز ما را پاسخمىگويد. اين مسئله به دو چيز باز مىگردد:
1 - چه بسيارند دانشمندانى كه سرگرم تحقيق در قسمتهاى گوناگون فقه ومقدّمات آن از قبيل: صرف، نحو، لغت، معانى، بيان و اصول هستند وفقط اندكى ازآنان حقّ دعا را ادا كردهاند. شايد بدين سبب باشد كه معتقدند نياز به فقه از نيازى كه بهدعا وجود دارد بيشتر است.
در حالى كه دعاو پيش از آن قرآن و احاديث اخلاقى و مواعظ، بيشتر سزاواركوشش و تحقيقاند، زيرا كه اينها اصول علم و قواعد معرفت و شناخت را به دستمىدهند، ولى فقه با همه اهمّيّتى كه دارد فقط بخشى از مجموعه رسالتهاى الهى است،امّا مهمترين چيز اصلاح عقايد مردم، شناساندن حقيقت دنيا به آنان، ايّام اللَّه را به يادآنان آوردن، ايشان را از آخرت بيم دادن و به بهشت و پاكسازى نفس ترغيب كردن،منظّم كردن جمله پيوندهاى آنان با آفريدگار، با ديگر مردم و با آفريدگان است. به سببكم شمار بودن كسانى كه در دعا تحقيق و جستجو مىكنند، كمبودى بزرگ از جهت تنظيممتون و تأليف كتابهاى گوناگونى كه نيازهاى مردم با آنها برآورده شود، به وجود آمدهاست ومىدانيم كه مردم از جهت مراتب تعبّد متفاوتاند، عدّهاى راز و نيازىپر سوز وگداز دارند، عدّهاى ديگر ميانه رو هستند و عدّهاى ديگر -كه اغلب مردم از اينگروهاند- دعاهايى آسان مىجويند؛ دسته اوّل به امثال "اقبال" و"مصابيح" نياز دارند،دسته دوم كتابى چون "مفاتيح الجنان" مىخواهند ونياز دسته سوم را متنى همچون"صحيفه سجّاديّه" برآورده مىكند. اگر مفاتيح الجنان و امثال آن نبود مكتب اسلامگرفتار كمبودى مىشد.
من از تعداد چاپها و نسخههاى مفاتيح بيخبرم، امّا بر اين اعتقادم كه شمار ايننسخه به صدها هزار مىرسد و در جهان اسلام، جز قرآن هيچ كتاب دينى ديگر از اينلحاظ به پاى آن نمىرسد.
آيا اين دليل نهايت نياز ملّتهاى مسلمان نيست؟
از جهت ديگر اهتمامى را مىبينيم كه صرف تأليف كتابهاى ديگر مىشود، امّا بهسختى صد نسخه از هر كدام به فروش مىرسد و بقيّه در انبار كتابفروشيها انباشتهمىگردد.
2 - دليل ديگر نظرى سطحى است كه بعضى بر دعا دارند )با وجود آنكه اين دعاهاحاوى گنجهاى معارف اهل بيتعليهم السلام است(. دعا به عقيده آنان ذكرهايى است كه فرد-آگاهانه و يا ناآگاه- ناچار است تكرار كند تا به ثواب دست يابد.
هر كسى كه از سر ميل به ثواب خدا و اميد به رحمت او و يا از سر تسليم بهفرمانش، دعايى مىخواند خداوند بزودى او را اجرى عظيم خواهد داد، امّا آيا همههدف دعا اين است؟
يا اينكه مثلاً دعاى "مكارم الاخلاق" برنامه اخلاقى كاملى است و دعاى"افتتاح" شامل مجموعهاى از همه عقايد دينى و دعاى "ابو حمزه ثمالى" نيروى محرّكروح و درخششى عرفانى است و پلكان اولويتهاى انسان را تثبيت مىكند؟ اگر در واژگانمحورى دعا بينديشيم در خواهيم يافت كه درسهاى زندگى و لبريز از معانى مناسب بازندگى پيشرفته انسانها هستند.
حتّى فقه اسلامى ناچار است كه ارزشهاى خود را كه با احكام متحقّق مىشود ازدعاها بخواهد. مگر نه اين است كه هدف قانون و يا حكم شرعى، تحقّق بخشيدن بهالگوهايى معيّن همچون برپا داشتن حق، عدل و متحقّق كردن فضيلت، احسان و نيكى درميان مردم است؟ فقه از كجا اين الگوها وحدود، اولويّتها و تداخلات آنها را اخذ وتعيين نمايد؟ آيا نه اين است كه بايد متّكى به متونى كه الهام بخش احكام هستند ودعاهاى اين متون باشد؟
در گذشته هنگامى كه درس و تحقّق در مقدّمات فقه اسلامى را آغاز مىكرديم ودر نخستين روز از روزهاى درس و بحث مقدّماتى، به ما اين حديث شريف رامىآموختند:
"أَوَّلُ الْعِلْمِ مَعْرِفَةُ الْجَبَّارِ وَآخِرُ الْعِلْمِ تَفْويضُ الْأَمْرِ إِلَيْهِ" )آغاز دانش، شناختخداى جبّار است و پايان دانش، واگذاشتن كار به او(.
ومن امروز مىپرسم: وقتى نخستين دانش، خداشناسى است، پس چرا تحقيق دردعا را كه يارى دهنده ما در خداشناسى است رها كردهايم؟ و تا كى ميان ما و غنيترينگنجهاى معارف معنوى، فراق و هجران باشد؟
و اكنون كه اين كتاب را تقديم مىدارم آرزومندم كه دعاى خير را در حقّ منفراموش نكنيد، زيرا دعاى مؤمن در حقّ برادرش مستجاب مىشود.
و از خداوند، آمرزش، هدايت و پايدارى مىطلبم. إِنَّهُ سَميعُ الدُّعاءِ.
محمّدتقى المدرسى
تهران 21 / محرّم الحرام /1405ه. ق
منبع : دعا معراج مومنین و راه زندگی
نویسنده : آیت الله محمّدتقى المدرسى