تأمّلاتى در دعاى افتتاح
دعا معراج مومنین و راه زندگی - 52
فَلَمْ أَرَ مَوْلىً كَرِيماً أَصْبَرَ عَلَى عَبْدٍ لَئِيمٍ مِنْكَ عَلَيَّ، يا رَبِّ إِنَّكَتَدْعُونِي فَأُوَلِّي عَنْكَ، وَتَتَحَبَّبُ إِلَيَّ فَأَتَبَغَّضُ إِلَيْكَ، وَتَتَوَدَّدُ إِلَيَّ فَلَاأَقْبَلُ مِنْكَ كَأَنَّ لِي التَّطَوُّلَ عَلَيْكَ فَلَمْ يَمْنَعْكَ ذلِكَ مِنَ الرَّحْمَةِ لِيوَالإِحْسانِ إِلَيَّ، وَالتَّفَضُّلِ عَلَيَّ بِجُودِكَ وَكَرَمِكَ فَارْحَمْ عَبْدَكَ الجاهِلَوَجُدْ عَلَيْهِ بِفَضْلِ إِحْسانِكَ إِنَّكَ جَوادٌ كَرِيمٌ. الحَمْدُ للَّهِ مالِكِ المُلْكِ،مُجْرِي الفُلْكِ، مُسَخِّرِ الرِّياحِ، فالِقِ الإِصْباحِ، دَيَّانِ الدِّينِ، رَبِالعالَمِينَ. الحَمْدُ للَّهِ عَلَى حِلْمِهِ بَعْدَ عِلْمِهِ، وَالحَمْدُ للَّهِ عَلَى عَفْوِهِ بَعْدَقُدْرَتِهِ، وَالحَمْدُ للَّهِ عَلَى طُولِ أَناتِهِ فِي غَضَبِهِ وَهُوَ قادِرٌ عَلَى ما يُرِيدُ.
".. پس صبورتر از تو بر من، مولايى كريم بر بندهاى پست نديدم، تو مرامىخوانى پس از تو روى مىگردانم، مرا دوست مىدارى و دشمنى مىورزم، مهرمىورزى از تو نمىپذيرم، گويى برتو قدرتى دارم و اين تو را از رحمت و احسانوتفضّل جود و كرمت بر من بازنداشته است، پس بنده نادانت را ببخشاى و بر اواحسان كن كه تو جواد و كريمى. ستايش خداى را مالك ملك است و روان كنندهكشتيها، تسخير كننده بادهاست و شكافنده صبح، حكم فرماى روز جزاستوخداوند جهان و جهانيان، ستايش خداى را بر حلمش بعد از علمش و ستايشخداى را بر عفوش بعد از قدرتش و ستايش خداى را بر بردبارى فراوانش هنگامغضب، حال آنكه بر هر آنچه خواهد تواناست..."
پس صبورتر از تو بر من مولايى كريم،
بر بندهاى پست نديدم،
تو مرا مىخوانى پس از تو روى مىگردانم،
مرا دوست مىدارى و دشمنى مىورزم،
مهر مىورزى از تو نمىپذيرم.
رابطهاى كه ميان انسان و خدا وجود دارد، رابطهاى شگفتانگيز است.وقتى انسان محتاج و فقير است و حتماً بايد در جهت خدا تلاش كند و به سوى خدابرود و در جستجوى وسايلى باشد كه او را به خدا نزديك گرداند، در اكثر اوقاتديده مىشود كه عكس آن رخ مىدهد يعنى خدا انسان را مىخواند و به او دوستىمىورزد، در حاليكه انسان استجابت را رها مىكند و به سبب فشار هوسهاوشهوات و لذّتهاى زندگى از خدا دور مىشود؛ اين بخش از دعاى افتتاح؛ بر اينجدايى عجيب انسان از خدا پرتو افكنده است:
"پس صبورتر از تو بر من مولايى كريم بر بندهاى پست نديدم."
عليرغم نياز انسان به خدا و بندگى كردن براى او و عليرغم پستى انسان كه درارتكاب معصيت و اصرار بر گناه جلوهگر مىشود، خدا بر او، گناهان و خطاهايشصبر مىكند و صبورتر از او كسى يافت نمىشود، دليل آن اين است: "تو مرامىخوانى و من از تو روى مىگردانم" چقدر پيش مىآيد كه مثلاً خدا ما را از طريقمؤذن كه وقت نمازهاى واجب فرياد بر مىآورد: "حىّ على الصلاة، حىّ علىالفلاح، حىّ على خير العمل" به نماز مىخواند، امّا ما اين دعوت را اجابتنمىكنيم و به كارهاى بى ارزش مشغول مىمانيم. خدا ما را مىخواند و ما از او روىبر مىگردانيم.
"به من دوستى مىروزى و من به تو دشمنى مىورزم" خدا ما را دوستمىدارد و مىخواهد كه او را دوست بداريم، مىخواهد كه ميان ما و او رابطهدوستى متقابل باشد، همه چيز در دست خداوند عزّت است و او نعمتهاى پىدرپى خود را به ما عنايت مىفرمايد تا دوستش بداريم، او مىخواهد كه در برابر اوخضوع كنيم و او را بپرستيم و مطيع تعليمات او باشيم تا ما را دوست بدارد، امّا ماعملاً اين را رها مىكنيم و از دست مىگذاريم: "به من دوستى مىورزى و من به تودشمنى مىورزم"، هر وقت خدا هدايايى نيك به سوى ما مىفرستد تا دوستشبداريم ما عكس آن را انجام مىدهيم و گناهان خود را به سوى او مىفرستيم، دردعاى ابوحمزه ثمالى آمده است:
"پيوسته فرشتهاى بزرگوار، كارهاى زشت ما را به پيشگاه تو مىآورد."
"به من مهرى ورزى و من از تو نمىپذيرم" خدا نامه دوستى و مِهر به سوىانسان مىفرستد، امّا انسان بى آنكه نامه را بگشايد آن را نمىپذيرد و رد مىكند، آننامه قرآن است، و ما مگر چقدر قرآن مىخوانيم؟ آيا وقتى در ماه مبارك رمضان،طبق عادت موروثى خود، قرآن مىخوانيم در آيات آن تدبّر و انديشه مىكنيم؟يا اينكه همه همّ ما مربوط به مقدار كمّيّت آيات و سورههايى است كه هر روزمىخوانيم؟
"گويى من بر تو قدرتى دارم و اين تو را از رحمت و احسان و تفضّل جودوكرمت بر من بازنداشته است، پس بنده نادانت را ببخشاى و بر او احسان كن كه توجواد و كريمى."
اين انسان عاجز و ضعيف كه نمىتواند بدون نعمتها و الطاف خدا و بدوندوستى او لحظهاى به زندگى ادامه دهد، دوست داشتن خدا را رها مىكند، گويىبر آفريدگار جهان برترى و تسلّط دارد: "گويى من بر تو قدرتى دارم"، امّا اين رابطهمنفى كه انسان ميان خود و خدا بر قرار مىكند خدا را از ادامه رحمت و نعمت برانسان، باز نمىدارد: "و اين تو را از رحمت، احسان، تفضّل جود و كرمت بر منباز نداشته است."
در دعاى ابو حمزه مىخوانيم:
"ستايش خدايى را كه او را مىخوانم پس اجابتم مىكند، گرچه در هنگامىكه مرا مىخواند كُند و آهستهام، ستايش خدايى را كه از او مسألت مىكنم و به منعطا مىفرمايد، گرچه آنگاه كه از من قرض مىخواهد بخيلم... ستايش خدايى راكه جز او را نمىخوانم و اگر جز او را خواندم دعايم را اجابت نكرد. ستايش خدايىرا كه اميد به غير او ندارم و اگر اميد به غير او داشتم اميدم را بر باد داد... پسخداوند من ستودهترين است نزد من و سزاوارترين به ستايش من."
اين چنين است كه بنى آدم اين جدايى را استوار مىكنند، هرگاه خدا آنها راغريق لطف و رحمت خود مىكند آنها لطف و رحمت خدا را با گناه و جفا كارى ردمىكنند. البتّه انسان تحت فشار شهوات، گناه مىكند و به خطا افتادن بسيار بدتراست، جفا يعنى اينكه انسان از خداوندش در خواست نكند و در هيچ امرى او رانخواند و از او بخاطر گناهانش آمرزش نطلبد، انسان وقتى به خدا جفا مىكندورابطهاش را با او مىگسلد به كجا پناه ببرد؟ و آيا كسى جز خدا هست كه حاجاتخود را از او بخواهيم و در آرامش و سختى به او پناه ببريم؟
ما با لطف و رحمت او زندهايم و بر روى زمين و زير آسمان او زندگى مىكنيمو همه حركات و سكنات ما در دست اوست، بنابر اين چگونه است كه به او جفامىكنيم و پيوند خود را از او مىگسليم؟
روايت شده كه مردى نزد امام حسينعليه السلام آمد و گفت: من مردى معصيتكارمو بر گناه صبر ندارم پس مرا موعظهاى كن. امام فرمود: "پنج كار كن آنگاه هر گناهىكه خواستى بكن:
اوّل - روزى خدا را مخور،
دوم - از ولايت خدا بيرون رو،
سوم - جايى را بجوى كه خدا تو را نبيند،
چهارم - آنگاه كه فرشته مرگ آمد تا روح تو را بازگيرد او را از خود دفع كن،
پنجم - هرگاه كه تو را در آتش بردند داخل آن مشو."
)بحار الانوار ج78، ص126)
"پس ببخشاى بنده نادانت را و بر او احسان كن."
و بدينگونه انسان در حاليكه طالب رحمت اوست و معترف به نادانى و نيازمبرم خود به فضل و احسان خدا، به خدا تضرّع مىكند و با اين زارى و تضرّع بخشاول دعاى افتتاح به پايان مىآيد. و همانطور كه قبلاً گفتيم دعاهاى به جامانده ازمعصومين معمولاً با حمد و تنزيه و تسبيح خدا شروع مىشوند، سپس نوبت بهتضرّع و زارى در پيشگاه خدا و طلب حاجات از او مىرسد، از اينرو بخش اوّلدعاى افتتاح با حمد و ثنا و تسبيح شروع شد سپس به طلب و تضرّع كشيدوهمينطور قسمت دوم نيز با گذرى تازه بر حمد و تسبيح و تنزيه آغاز مىگردد و بعداز آن به طلب مىرسد. در اين بخش، طلب با درود بر پيامبر و خاندان او آغازمىشود و در پايان دعا، مجموعهاى از خواستههاى استراتژيك مهم كه مربوطاست به سرنوشت انسان در زندگى، وضعيّت سياسى او، و قضايايى كه در رويارويى با دشمنان امّت اسلامى پيش مىآيد، ديده مىشود.
"ستايش خدايى را كه مالك ملك است و روان كننده كشتيها، تسخير كنندهبادهاست و شكافنده صبحها، حكم فرماى روز جزاست و خداوند جهانوجهانيان."
چهبسا در اينجا ميان خداشناسى و ايمان تفاوتى باشد، زيرا حالت شناختبر ايمان تقدّم دارد، چه اين معرفت ديدار نزديك قلبى است و حالت شناختوعرفان حالت پيوند غيبى ميان دل انسان و خداست، اين حالت چگونه پديدمىآيد؟ از وسايل رسيدن به عرفان، ايمان تفصيلى يا تفصيلات ايمان است، مابطور مجمل و كلّى معتقديم كه اين جهان گسترده را خدا آفريده و تدبير امور آنبدست اوست، اين ايمان است؛ امّا وقتى انسان خواست كه به شناخت خدا و بهاتّصال قلبى با او و به درجه يقين برسد، بايد اينايمان مجمل را مفصّل كند ومتوجّههر جزئى از مخلوقات خدا در جهان بشود و در آفرينش، خلقت و صنع او تدبّركند، در اينكه خدا اين جهان، اين درخت، اين باغ، اين خورشيد، اين ماه، اينستاره، اين كره و... را آفريده، بينديشد تا نور يقين در قلب او انگيخته شود و سراپاخداشناس شود و برسد به آنچه كه امام علىعليه السلام به آن رسيد، آنچنانكه از او روايتشده است:
"هيچ چيز را نديدم مگر آنكه خدا را در پس و پيش و همراه آن ديدم."
پس در هر چيزى كه انسان مىبيند اسمى از اسماى خدا متجلّى است،انسان وقتى درخت را مىبيند فقط به ميوه و قيمت آن نمىانديشد، بلكه درآفرينش ماهرانه، ظريف و در زيبايى آن و نظام زندگى نيز مىانديشد و از راه نگرشدر آفريده به آفريننده و مدبّر بودن خدا مىرسد و از طريق نيرومندى و استوارىآفرينش مىگويد: منزّه است خداى قوى قدير و از طريق رابطه درخت با جهانمىگويد: منزّه است خداى مدبّر، خداى مقدّر حكيم. پس بنابر اين هر چيزىانسان عارف را به اسمى از اسمهاى خدا رهنمون مىشود و وقتى انسان را طريقاسماء حسناى الهى، خدا را شناخت، هرگاه اسم جديدى را بشناسد، در آسمانايمان درخششى بيشتر خواهد داشت و در يقين به درجهاى بالاتر خواهد رسيد،اين است كه مىبينيم قسمت دوم دعاى افتتاح با حمد و ثناى الهى، با اشاره بهتفصيل ابداع و آفرينش، در كوششى براى سوق دادن انسان مؤمن به بيشتر تدبّركردن و انديشيدن در آفرينش خدا براى كسب يقين و شناخت بيشتر، آغاز مىشود:"ستايش خداى را كه مالك ملك است" پس ملك، همه از آنِ خداست، "روانكننده كشتيها و گرداننده آسمانها(."
همه چيز در اين جهان در حال گردش و جريان است، زمين به دور خودوخورشيد مىگردد، خورشيد خود در گردش است و حركت دارد و همه كرات درحال گردشى مستمر هستند، كيست آنكه اينها را به گردش و جنبش مىآورد؟ اوخداى سبحان است. و نيز خداست كه كشتيها را در وسط درياهاى متلاطم،بواسطه قوانين طبيعى كه خود وضع كرده به حركت مىآورد: "تسخير كنندهبادها"، ما مىدانيم كه حركت بادها به سبب تحوّلاتى است كه در خورشيد روىمىدهد، يعنى بادها وقتى پديد مىآيند كه انفجارى در عمق خورشيد پديد آيد،ولى مسئله بالاتر و دقيقتر از اينهاست، بادها بر اساس نظمى دقيق كه امور جهان رااداره مىكند مىوزند، بادها همچون فرستادگان الهى هستند، درختان را بارورمىكنند، ابرها را كنار مىزنند، هوا را دگرگون مىكنند، كشتىها را بر سطح درياهاحركت مىدهند و صدها كار ديگر. پس جز خدا كيست، آنكه بادها را نظممىدهد؟ هدايت مىكند؟ و به حركت در مىآورد؟ بعضى از بادها باد عذابند،آنگاه كه بر ديارى گناه آلود مىوزند و جمله ساكنان آن را نابود مىكنند، در حاليكهديارى نزديك به آن از تأثيرات بادها به دور مىماند. بادها عقل ندارند، پس كيستجزخدا كه آنها را براى مصلحتى معيّن جهت و جنبش مىدهد؟
"شكافنده صبحها" خدا كسى است كه صبح را مىشكافد و باعث مىشودكه از دل تاريكى و سياهى گشوده شود تا زندگى دَم برآورد و چرخ زندگى با نشاطوجدّيّت بگردد، "حكم فرماى روز جزا و خداوند جهان و جانيان" خداست آنكهپاداش مردم را مىدهد و به حساب آنان در هر كار كوچك و بزرگ مىرسد، زيراخداوند جهان و جهانيان است.
ستايش خداى را بر حلمش بعد از عملش و ستايش خداى را بر عفوش بعداز قدرتش و ستايش خداى را بر بردبارى فراوانش هنگام غضب و حال آنكه بر هرآنچه خواهد تواناست..
در اين بخش از دعا، مظاهر ديگرى از جدايى ميان انسان و خدا ديدهمىشود، خدا در برابر انسان گناهكار عصيانگر با آنكه از گناه و عصيان او با خبراست، بردبارى مىكند؛ انسان غيبت كسى را مىكند كه اين غيبت را نمىشنود،امّا خدا مىبيند و مىشنود و هيچ گناهى نيست كه انسان مرتكب شود و او مراقبآن نباشد و آن را نبيند، در حديث آمده است كه خدا ملكوت آسمانها و زمين را بهابراهيم پيامبرعليه السلام نشان داد و پرده از برابر چشمانش برداشت و او همه گناهانى را كهدر حال انجام شدن بود مىديد، ديد كه مردى در جايى زنا مىكند، مردى ديگر ازخانهاى دزدى مىكند و ديگرى به حق دوستش تجاوز مىكند و او را مىكشدوهمچنين مجموعهاى بزرگاز گناهان و عصيانها، پيامبر همه اينها را مىديد ولبريزاز شگفتى و تعجّب مىشد در حاليكه او خود پيامبرى معصوم بود و از خداىمتعال خشيت داشت و خدا را بدرستى مىشناخت.
از پيامبر روايت شده است كه فرمود:
"چون ابراهيم خليل را به ملكوت بردند و خداوند مىفرمايد: و اينچنين بهابراهيم ملكوت آسمانها و زمين را نشان داديم و براى آنكه از يقين آوران گردد،خداوند چشم او را وقتى به آسمان بردش نيرو داد تا زمين و ساكنان آشكار و نهان آنرا ديد، پس مرد وزنى را ديد بر گناه، بر آنان دعا كرد تا هلاك شوند و شدند،ديگران را نيز بر همين حال ديد و همچنان كرد، چند بار چنين كرد و چون بازخواست كه براى هلاك آنان دعا كند، خداوند به او وحى كرد كه: اى ابراهيمدعايت را از بندگان من نگهدار كه من غفور، رحيم، جبّار وحليم، گناهان بندگانمزيانى به من نرساند و اطاعت آنان سودى براى من ندارد. من براى شفاى غيظ آنانرا سياست نمىكنم. آنچنان كه تو كردى، پس دعاى خود را از بندگان من نگهدار كهتو فقط بندهاى بيم دهندهاى، نه شريكى در مملكت و نه مهيمن بر من لذا منوبندگانم. بندگان من با من يكى از اين سه حال را دارند: يا توبه كردهاند و منپذيرفته و از گناهانشان گذشته و عيوبشان پوشاندهام، يا عذاب خود را از آنان نگهداشتهام از آنجا كه مىدانم بزودى از صلب آنان فرزندانى با ايمان بيرون خواهندآمد، پس با پدران و مادران كافر مدارا مىكنم و عذاب خود را از ايشان رفعمىنمايم تا آن مؤمن از صلب آنان بيرون آيد و اگر از اين حال خارج شوند عذاب منبر آنان واجب مىشود و بلاى من ايشان را احاطه كند و اگر اين دو حال نباشدعذابى كه براى آنان آماده كردهام عظيمتر از آن است كه تو مىخواهى، زيرا عذابمن بر بندگانم بر حسب جلال و كبرياى من است..
اى ابراهيم از ميان من و بندگانم برخيز كه من از تو بر آنان رحيمترم، برخيز كهمن جبّار حليم و علّام حكيمم. آنان را با دانشم تدبير مىكنم و قضا و قدر خويش رادر ميانشان روان مىسازم." )بحار الانوار ج12، ص60)
بدينگونه مىبينيم كه خداى تعالى با آنكه همه معاصى بندگان را مىداندبردبارى مىورزد، در حاليكه قادر است آنان را بر كارهاشان بگيرد و عقوبت كند،امّا او آنان را عفو مىكند، "ستايش خداى را بر عفوش بعد از قدرتش"، خدااينگونه بر بنده خويش صبرى طولانى مىورزد و خشم خود را بر او نازل نمىكند،انسانى را گاه دهها سال مهلت مىدهد در حاليكه آن انسان در گناه و عصيانسرگردان است، تا شايد درآخر، راه يابد و به راه رشد و هدايت بزگردد. "ستايشخداى را بر بردبارى طولانيش هنگام غضب در حاليكه بر هر آنچه خواهد،تواناست"، خدا عليرغم قدرت و جبروتش عفو مىكند و بردبارى و شكيبايى برگناهكاران نشان مىدهد، عفو و بردبارى و صبر از اسماء حسناى او هستند.
منبع : دعا معراج مومنین و راه زندگی
نویسنده : آیت الله محمّدتقى المدرسى