60- تشرف شاگرد شيخ محمد تقى تربتى

60- تشرف شاگرد شيخ محمد تقى تربتى
(از سری داستانهای کسانی که به محضرشریف امام زمان(عج)  رسیده و در هنگام تشرف آن حضرت را نشناخته اند)

عـالـم متقى شيخ محمد تقى تربتى , كه از علماء اخلاق و شاگردان علامه ميرزاحبيب اللّه رشتى (ره ) بود, فرمود: يكى از شاگردان متدينم كه سيد و از اهل تربت است گفت : در سفرى كه با يكى از طلاب بودم و از زيارت عتبات عاليات از راه خانقين به دنبال قافله و پياده , رو بـه قـصرشيرين مى رفتيم , از شدت عطش و خستگى , از راه رفتن عاجز شديم در عين حال هر دو نـفـرمـان بـا زحـمت زياد خود را به قافله رسانديم , اماديديم دزدها كاروان ما را غارت كرده و امـوالـشـان را دزديده اند و بعضى مجروح دربيابان افتاده اند.
محملها را هم شكسته و روى زمين انداخته بودند.
مـن و رفـيقم به كنارى رفتيم و در نهايت ترس از تپه اى بالا آمديم .
ناگاه ديديم سيدجليلى با ما است .
بعد از سلام و تحيت , هفت دانه خرماى زاهدى به من داد و فرمود:چهار دانه از آنها را خودت بـخـور و سـه تـاى آن را به رفيقت بده .
وقتى خرماها راخورديم , بلافاصله عطش ما رفع شد.
بعد ايـشـان فـرمود: اين دعا را براى نجات و حفظاز شر دزدها بخوانيد اللهم انى اخافك و اخاف ممن يـخـافـك و اعـوذ بـك مـمن لايخافك (خدايا بدرستى كه من از تو مى ترسم و از هر كس كه از تو مى ترسد, هراس دارم و از كسى كه از تو نمى ترسد, به تو پناه مى برم .
) مقدار كمى كه با آن سيد راه رفتيم , اشاره كرد و فرمود: اين منزل است .
وقتى نظركرديم , منزل را پـايـيـن آن تـپه ديديم وارد شديم و به خواب عميقى فرو رفتيم , چون خيلى خسته شده بوديم و متوجه آنچه براى ما اتفاق افتاده بود, نشديم .
بعد از بيدار شدن , جريان را دريافته و براى ما معلوم شد كه آن شخص حضرت بقية اللّه ارواحنافداه بوده است


منبع :کتاب کرامات امام مهدی (عج) یا خلاصه العبقری الحسان

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن