(از سری داستانهای کسانی که به محضرشریف امام زمان(عج) رسیده و در هنگام تشرف آن حضرت را شناخته اند)
عالم ربانى , آخوند ملا زين العابدين سلماسى (ره ) نقل نمود: در حـرم عـسـكـريين (ع ) با جناب سيد بحرالعلوم (ره ) نماز خوانديم .
وقتى ايشان خواست بعد از تشهد ركعت دوم برخيزد, حالتى برايش پيش آمد كه اندكى توقف كرد و بعد برخاست .
هـمـه ما از اين كار تعجب كرده بوديم و علت آن توقف را نمى دانستيم و كسى هم جرات نمى كرد سـؤال كند, تا آن كه به منزل برگشته و سفره غذا را انداختند.
يكى ازسادات حاضر در مجلس به من اشاره كرد كه علت توقف سيد در نماز را سؤال كنم .
گفتم : نه تو از ما نزديك ترى .
در اين جا جناب سيد (ره ) متوجه من شده و فرمود: چه مى گوييد؟ مـن كه از همه جسارتم زيادتر بود, گفتم : آقايان مى خواهند سر آن حالت را كه در نمازبراى شما پيش آمد, بدانند.
فرمودند: حضرت بقية اللّه (ع ) براى سلام كردن به پدر بزرگوارشان داخل حرم مطهر شدند, لذا از مـشـاهـده جـمـال نـورانـى ايـشـان حـالـتى كه ديديد به من دست داد, تاآن كه از آن جا خارج شدند
منبع :کتاب کرامات امام مهدی (عج) یا خلاصه العبقری الحسان