حاج ميرزا محمد رازى مى فرمايد: من بسيار مشتاق زيارت حضرت بقية اللّه ارواحنافداه بودم و هميشه با خود مى گفتم كه اگر من هم جزو شيعيان آن حضرت بودم , حتما به شرف ملاقات ايشان در خواب يابيدارى مى رسيدم .
پس لابـد شايسته آن نيستم و در من كوتاهى هست و از اين موضوع زياد ترس و اضطراب داشتم .
تا آن كـه مـوفـق بـه زيارت قبله هفتم و امام هشتم حضرت رضا (ع ) گرديدم و پس از زيارت به نجف اشرف برگشتم و چند روزى گذشت .
شـبـى در خـواب ديـدم كـه شـخـصـى به من گفت : امام عصر عجل اللّه تعالى فرجه الشريف به نجف تشريف آورده اند.
پرسيدم : كجا هستند؟ گفت : در مسجد هندى .
(از مساجد معتبر نجف اشرف ) همين كه اين خبر را شنيدم مسرور شدم و با سرعت و عجله تمام به قصد زيارت ورسيدن به شرف حضور آن بزرگوار, به طرف مسجد هندى روانه شدم .
وقتى داخل مسجد شدم , ديدم آن حضرت كـنـار مسجد ايستاده و اجتماع مردم بحدى است كه راه عبور بسته و نمى شود به حضرت نزديك شد.
نـاامـيـدانـه ايـسـتـادم و با خود گفتم : مردم در همه كارها پيش دستى مى كنند و به ديگرى راه نمى دهند.
ناگاه ديدم آن بزرگوار سر مبارك را برداشتند و نظرى به سوى جمعيت انداختند در اين هنگام چشم مباركشان به من افتاد و با اشاره دست مرا به سوى خودخواندند.
جـمعيت وقتى آن نوع ملاطفت را از حضرت نسبت به من ديدند, راه را باز كردند ومن خدمتشان رسيدم .
آن بزرگوار, به من اظهار رافت و مرحمت نمودند و فرمودند:وقتى كه از مشهد مراجعت كردى , ما در آن بالاخانه به ديدنت آمديم , ولى تو ما رانشناختى .
ايـن مطلب را كه شنيدم , فهميدم كه آن بزرگوار در يكى از روزهاى بعد از مراجعت ازمشهد, كه در بـالاخـانـه بيرونى منزل براى آمدن مردم نشسته بودم , تشريف آورده اند,در حالى كه در لباس مـعـمول اهل نجف بوده اند و من تصور كرده ام از نجفيهايى هستند كه به قصد ثواب , به ديدن من آمـده انـد و اصلا متوجه اين كه مولاى من و بلكه آقاى اهل زمين و آسمان هستند, نشده ام .
از اين كلام حضرت شرمنده شده و ازخواب بيدار شدم و به خاطر تشرف به خدمت آن سرور در بيدارى و خـواب , خـيـلـى خـوشحال بودم و به شكرانه اين نعمت عظمى و اين كه در شمار اهل آن درگاه هستم ,سجده شكرى بجا آوردم
منبع :کتاب کرامات امام مهدی (عج) یا خلاصه العبقری الحسان