مولى محمد سعيد صد تومانى , كه از شاگردان مرحوم سيد بحرالعلوم بود, نقل مى كند: روزى در مـجـلس سيد, صحبت از قضاياى كسانى كه حضرت مهدى (ع ) را ديده اندبه ميان آمد.
سيد فرمود: روزى ميل پيدا كردم كه نمازم را در مسجد سهله بخوانم .
آن وقت , ساعتى بود كه فكر مى كردم كسى در آن جانيست .
وقـتـى رسيدم , ديدم مسجد پر از جمعيت و صداى ذكر و قرائت بلند است و البته درچنين وقتى معمول نبود كه كسى آن جا باشد.
آن جمع صفهايى تشكيل داده و براى نماز جماعت آماده بودند.
كـنار ديوار در جايى كه شنى بود, ايستادم ولى باز رفتم كه شايد مكان ديگرى را پيدا كنم .
در يكى از صفها جاى يك نفر را پيدا كردم و رفتم وايستادم .
در ايـن جـا يـكى از حاضرين مجلس به سيد بحرالعلوم گفت : بگو [حضرت ] مهدى راديدم .
با اين كـلام , سيد ساكت شد و گويا خواب بود و الان بيدار شده است .
هر چه ازايشان درخواست شد كه صحبت را به پايان برساند, راضى نشد
منبع :کتاب کرامات امام مهدی (عج) یا خلاصه العبقری الحسان