بسم الله الرحمن الرحیم
و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین
تاریخ زندگی رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم سراسر درس است و پند است و موعظه و شناخت. احوالات و اعمال آن حضرت در مواقع مختلف مثل جنگ و صلح یا رفتار آن حضرت در خانه به عنوان شوهر یا پدر و نیز رفتار آن حضرت در جامعه به عنوان رهبر آن جامعه و دیگر اعمال آن حضرت میتواند راهنمای کسانی باشد که در پی رسیدن به آن هدفی هستند که برای آن هدف پای به عرصه هستی نهاده اند که عمل به سیره و روش آن حضرت راه رسیدن است به این هدف.
یکی دیگر از فواید مطالعه تاریخ زندگی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم پی بردن به ریشه ها و عوامل اتفاقاتی است که پس از رحلت آن حضرت اتفاق افتادند و و نیز پی بردن به این مساله که چه کسانی و چگونه در به وجود آمدن آن اتفاقات عمدتا تلخ ، دست داشتند و با چه روش و چگونه آن اتفاقات را رقم زدند. در کنار این شناخت ، همچنین میتوان پی به ایمان کسانی برد که در این وقایع دست داشتند و اینکه در چه پایه ای از ایمان بودند.
یکی از حساس ترین دوران تاریخ زندگی رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله وسلم روزهای آخر عمر شریف آن حضرت است که تاثیر مستقیم و بسیار زیادی در تاریخ اسلام داشته است. در آن دوران عده ای از صحابه که مترصد مرگ پیامبر بودند تا زمام قدرت پس از آن حضرت را به دست بگیرند ، فعالیت های سری میکردند که حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم از آن اقدامات ، کاملا با خبر بود. از آن رو همانگونه که در " سیره ابن هشام ج2 ص 654 " و نیز در " الطبقات الکبری ج 2 ص 216 " نوشته است ، در یکی از همان روزهای بیماری ، با تبی شدید ، وارد مسجد شد و در کنار منبر ایستاد و با صدایی بلند به طوری که صدای وی ازبیرون مسجد شنیده میشد ، رو به مردم کرد و فرمود:
" ایها الناس ، سعرت النار ، و اقبلت الفتن ، کقطع اللیل المظلم ، و انی والله ما تمسکون علی بشیء ، انی لم احل الا ما احل القرآن و لم احرم الا ما حرم القرآن."
یعنی : " ای مردم ! آتش برافروخته شده و فتنه مانند پاره های شب تاریک روی آورده و شما هیچ نوع دست آویزی بر ضد من ندارید. من حلال ننمودم مگر آنچه را که قرآن حلال کرده و تحریم ننمودم مگر آنچه را که قرآن تحریم کرده است. "
منظور از این آتش افروخته شده و فتنه ای که مانند شب تاریک بر امت اسلامی روی آورده چیست ؟ با دقت در برخی وقایع روزهای آخر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم که در همین نوشتار به آن پرداخته شده است ، این مساله روشن میشود.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در همان روزها ، سپاهی به فرماندهی اسامة بن زید جهت نبرد با رومیان تشکیل داد و چون از منویات برخی از اصحاب که در پی تصاحب قدرت پس از آن حضرت بودند اطلاع داشت ، جهت خنثی کردن این فتنه ، دستور داد که تمام سران صحابه در آن سپاه حضور داشته باشند و به سمت مرزهای غربی حرکت نمایند. نکته قابل توجه در این ماجرا ، این است که فرمانده این سپاه ، اسامة بن زید بود که بنا به نقل برخی روایات تاریخی تنها 17 سال یا کمی بیشتر از آن داشت و سران صحابه که بنا به دستور پیامبر بایستی در آن سپاه و زیر دست او میجنگیدند ، همگی از او بزرگتر بودند و کسانی مثل ابوبکر در آن زمان ، پیرمرد بودند. حال سوال این است :
چگونه ممکن است امور خلافت و مملکت داری را به کسی سپرد که حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم در او آنقدر لیاقت نمیدید که فرماندهی یک سپاه را به او بسپارد ؟!!!! بگذریم...
بازیگران صحنه سیاست برای اجرای نقشه های خود به بهانه های مختلف ازشرکت در آن سپاه خودداری کردند و از حرکت سپاه به مدت 16 روز جلوگیری کردند تا بالاخره حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم به شهادت رسیدند.
یکی دیگر از اقدامات رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم جهت خنثی کردن این حرکات شیطانی ، این بود که تصمیم گرفت مساله خلافت امیر مومنان علی علیه السلام را به صورت کتبی درآورد . به همین دلیل در روزی که سران صحابه مانند ابوبکر و عمر به عیادت پیامبر آمده بودند – البته با نقض دستور ان حضرت مبنی بر شرکت در سپاه اسامه – فرمودند : قلم و دواتی برای من بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از آن گمراه نشوید.
در این لحظه ، عمر که فهمیده بود آن حضرت میخواهد چه بنویسد ، سکوت مجلس را شکست و گفت : بیماری بر پیامبر غلبه کرده و ... ( از نوشتن این قسمت معذورم ) قرآن پیش شما است و کتاب آسمانی ما را کافی است .
در این حال در حضور پیامبر بین اصحاب گفتگو و اختلاف شد ؛ برخی میگفتند بایستی دستور پیامبر عملی شود و برخی دیگر به طرفداری از عمر از آوردن قلم و دوات خودداری کردند . پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از این رفتار سخت ناراحت شد و فرمود : برخیزید و خانه را ترک کنید.
آنطور که در صحیح بخاری ج 1 ص22 و ج 2 ص 14 و در صحیح مسلم ج 2 ص 14 و مسند احمد ج 1 ص 325 و الطبقات الکبری ج2 ص 244 آمده است ، ابن عباس پس از نقل این واقعه میگوید : " بزرگترین مصیبت برای اسلام این بود که اختلاف و مجادله گروهی از صحابه ، مانع از آن شد که پیامبر نامه مورد نظر خود را بنویسد. "
آیت الله سبحانی در کتاب فروغ ابدیت مینویسند:
" این واقعه تاریخی را گروهی از مورخان و محدثان شیعه و سنی نقل کرده اند و از نظر فن حدیث شناسی در عدد روایات معتبر و صحیح میدانند . چیزی که هست غالبا محدثان اهل تسنن ، گفتار عمر را نقل به معنا کرده و متن عبارت جسارت آمیز او را بازگو ننموده اند. ناگفته پیداست که خودداری از نقل عبارت او ، نه برای این است که بیان جسارت ، خود نیز یک نوع جسارت به آستان مقدس پیامبر است ، بلکه تصرف در گفتار خلیفه ، به منظور حفظ مقام و موقعیت او بوده که مبادا آیندگان از شنیدن جمله توهین آمیز وی ، به او بدبین شوند. از این نظر ، هنگامی که ابوبکر جوهری ، مولف کتاب السقیفه ، در کتاب خود به این جریان میرسد ، در نقل گفتار عمر ، چنین میگوید: " وقال عمر کلمة معناها ان الوجع قد غلب علی رسول الله " ( عمر سخنی گفت که مفاد آن این است که بیماری بر پیامبر غلبه کرده است )
ولی برخی از آنان هنگامی که میخواهند متن عبارت خلیفه را نقل کنند ، برای حفظ مقام او از تصریح به نام وی خودداری کرده و همین مقدار مینویسند :" فقالوا : هجر رسول الله " ( صحیح مسلم ج 1 ص 14 و مسند احمد ج 1 ص 355 )
به طور مسلم چنین جمله زشت و زننده ای از هر شخصیتی سر بزند ، هرگز قابل عفو و بخشش نیست . زیرا پیامبر به تصریح قرآن از هرنوع اشتباه و خطا مصون بوده و جز از طریق وحی سخنی نمیگوید.
اختلاف صحابه در حضور پیامبر معصوم صلی الله علیه و آله وسلم آنچنان زننده و ناراحت کننده بود که برخی از همسران آن حضرت که در پشت پرده بودند ، به لحن اعتراض گفتند : چرا از دستور پیامبر سرپیچی میکنید ؟ عمر برای ساکت نمودن آنان پاسخ داد که شما زنان یاران یوسف هستید. هرموقع پیامبر بیمار شود ، دیدگان خود را برای او میفشرید و وقتی بهبودی پیدا کرد ، بر او مسلط میگردید !!!!!!!!!!!!!!! " ( پایان سخن آیت الله سبحانی )
سوالی از اهل سنت :
شما که میگویید رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند که اصحاب من به مانند ستارگان آسمانند و به هرکدام اقتدا کنید گمراه نمیشوید ، بفرمایید که آیا باید به این صحابی با این رفتار وقیحانه اقتدا کنیم ؟!!!!
سوال دوم : آیا " حسبنا کتاب الله " حرف درستی است ؟
اگر حرف درستی است ، چرا علمای اهل تسنن این همه کتاب حدیث نوشته اند ؟
بایستی دانست که اگرچه قرآن بیان کننده هرچیز است ، ولی همه چیز را برای همه کس بیان نمیکند . در همین قرآن آمده است که " لا یمسه الا المطهرون " که در مورد ظاهر قرآن معنایش این میشود که بدون وضو نمیشود قرآن را لمس کرد و در مورد تفسیر قرآن و باطن قرآن معنایش این میشود که فقط افراد طاهر میتوانند به آن پی ببرند . در مورد اینکه طاهرین کیانند باز همین قرآن میفرماید که " انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا " که دیگر نیاز به توضیح بیشتری ندارد .افهم.
بگذریم.
به راستی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در ان نامه چه میخواستند بنویسند ؟
درست است که دست های شیطانی مانع از نوشتن نامه شدند و لی با توجه به حدیث ثقلین این نکته روشن میشود. پیامبر در مورد این نامه فرمودند که چیزی مینویسم که پس از آن گمراه نشوید. در حدیث ثقلین نیز عین این جمله را آورده است.
" انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا : کتاب الله و عترتی اهل بیتی " ( من در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم ، تا از آن دو پیروی میکنید هرگز گمراه نمیشوید : کتاب خدا و عترت و اهل بیت من )
با توجه به این دو حدیث ، مشخص میشود که هدف پیامبر از نوشتن این نامه بیان همان مضمون حدیث ثقلین بوده است. آیت الله سبحانی در فروغ ابدیت میگوید : " مخالفت سرسختانه کسی که بلافاصله پس از درگذشت پیامبر ، در سقیفه بنی ساعده شورای خلافت تشکیل داد و رفیق دیرینه خود را با وضع خاصی برای خلافت کاندیدا کرد و او نیز پاداش خدمت او را در هنگام مرگ به طور نقد پرداخت کرد و او را برخلاف تمام اصول ، برای خلافت تعیین کرد ، گواه براین است که قراینی در مجلس و گفتار پیامبر وجود داشت که حاکی از این بود که پیامبر میخواهد مطلبی در باره خلافت و زمام داری مسلمانان املا کند. از این رو سرسختانه با آوردن قلم و کاغذ ، مخالفت ورزید و گرنه جهت نداشت تا این حد پافشاری کند ." ( پایان سخن آیت الله سبحانی )
گذشته از این خود عمر نیز به این مطلب اعتراف کرده است . ابن ابی الحدید در شرح خطبه 223 نهج البلاغه به نقل از احمد بن طاهر ، نوشته است که ابن عباس گفت : در اول خلافت عمر ، روزی بر او وارد شدم . بعد از سوالاتی که از من پرسید ، این سوال را مطرح کرد که پسر عمویت علی چه میکند ؟ آیا هنوز گمان میکند که پیامبر او را خلیفه مسلمین قرار داده است ؟
ابن عباس میگوید : گفتم آری و علاوه براین ، من نسبت به ادعای علی از پدرم عباس پرسیدم .او گفت : علی راست میگوید.
عمر گفت : " پیامبر نسبت به خلافت علی نظر داشت . حتی در مرض فوتش خواست به اسم علی تصریح کند ولی من به جهت دلسوزی و حفظ اسلام مانع شدم !!!!!!!!!!!! " ( پایان سخن ابن ابی الحدید )
در پایا ن بهتر است نظری هم به وصیت ابوبکر در زمان مرگش بیفکنیم تا روی دروغ گویان سیاه شود. طبری و ابن اثیر و ابن کثیر و ابن خلدون و دیگران جریان وصیت ابوبکر را نقل کرده اند. طبری مینویسد :
" ابوبکر در مرض فوتش عثمان را طلبید و به او گفت : بنویس به نام خداوند بخشنده مهربان . این عهد نامه و وصیت ابوبکر بن ابی قحافه است به سوی مسلمین . اما بعد ؛
سپس ابوبکر بیهوش شد. عثمان نوشت : اما بعد به خلافت برگزیدم برای شما عمر بن الخطاب را و بهتر از او را برای شما نیافتم.
سپس ابوبکر به هوش آمد و به عثمان گفت : بخوان آنچه نوشته ای . عثمان آنچه نوشته بود خواند . ابوبکر تکبیر گفت و آن نوشته را تایید کرد .سپس به عثمان گفت : ترسیدی که اگر من به هوش نیایم و خلیفه را معین نکنم مردم اختلاف کنند ؟
عثمان گفت : بلی. ابوبکر گفت: خدا تو را جزای خیر دهد. " ( پایان سخن طبری )
پرسشی که در این میان مطرح میشود این است که چگونه است که پیامبر در حال مرضش به دلیل غلبه مرض بر او ، حق و صیت ندارد و آنچه میگوید ... است و ابوبکر این حق را دارد و آنچه میگوید عین حق است؟
خداوند همه ما را به راه راست هدایت فرماید و ما را از شر جهل و تعصب بی جا مصون دارد. آمین.
و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین
والسلام علی من اتبع الهدی
منابع: فروغ ابدیت نوشته آیت الله سبحانی
شب های پیشاور نوشته سلطان الواعظین شیرازی
تحقیق عبدالرضا درایتی (3 جلدی)