دريا طوفاني شد، زورقها همه در هم شكستند، جز زورق سرخِ چشم بهراهان، كه برفراز امواج فتنهها، كرانة رهاييبخش تو را ميطلبند، اي ساحل آرام بخش نجات!
پهنة گيتي خشكيد، گلبوتهها همه پژمردند، جز لالهزار خونرنگ دلباختگان، اي چشمة جوشان حيات!
آري شب تيرة غيبت به درازا كشيد، درياي سياه زندگي طوفاني شد، پهن دشت انسانيت به كوير تفتان مبدّل گشت و من در اين شب تار وحشتزا، لحظههاي تو را شماره كنم و در اين غار دهشتزا، خسته و دلتنگ، انتظار تو را ستاره كنم، اي زدايندة غم و موعود اُمم!
به راستي در تاريخ «وصل و هجران» و در دفتر «عشق و حرمان» محبّتي چنين ديرپا، محبّاني چنين پاي برجا و محبوبي چنان گريزپاي، هيچ چشمي نديده و هيچ گوشي نشنيده است، كه يكهزار و يكصد و اندي سال است كه اين «جذبه و ناز» و اين «راز و نياز» ادامه دارد.
اين تنها مردمان عصر غيبت نيستند كه از گسترش جور و ستم به ستوه آمده، در انتظار ظهور واپسين حجّت خدا ثانيه شماري نموده، در آتش فراقش ميسوزند و از طولاني شدن غيبتش خون ميگريند، بلكه همة پيامبران از غيبت و ظهور يوسف زهرا(س) سخن گفته، فضايل و مناقبش را ستوده، انتظار ظهورش را به امّت خود توصيه نمودهاند.
اين حضرت داود(ع) است كه در هر فصلي از زبور از ظهور موفور السرور آن حضرت سخن گفته، از شادي آسمانها، مسرّت خاكيان، غرّش درياها، به وجد آمدن صحراها و ترنم درختان جنگلها به هنگام ظهور خبر داده، آباداني جهان، آسايش انسان و آرامش همگان را در دولت كريمهاش به نمايش گذاشته و فرمان انتظار داده است.1
اين حضرت دانيال(ع) است كه گسترش عدل و برچيده شدن ستم را به دست حضرت قائم(عج) خبر داده، از رجعت مردگان سخن گفته و منتظران ظهور را ستوده است.2
اين حيقوق نبي(ع) است كه نويد ظهور داده، از طول غيبتش سخن گفته، به امتش فرموده:
اگرچه تأخير نمايد برايش منتظر باش؛ زيرا كه البته خواهد آمد.3
اين حضرت عيسي(ع) است كه در بيش از پنجاه مورد از عهد جديد از ظهور ناگهاني حضرتش سخن گفته، به انتظار سازنده فرمان داده، از غفلت و بيتوجهي بر حذر داشته ميفرمايد:
كمرهاي خود را بسته، چراغهاي خود را افروخته بداريد... خوشا به حال آن غلامان كه آقاي ايشان چون آيد ايشان را بيدار يابد.4
اين رسول گرامي اسلام(ص) است كه در شب معراج، انوار طيبة حضرت علي و حضرت زهرا و ديگر امامان معصوم(ع) را مشاهده ميكند و نور مقدس حضرت بقيةالله(عج) را ميبيند كه در ميان آنها چون ستارهاي درخشان نورافشاني ميكند. از خداوند منّان ميپرسد: پروردگارا! اينها چه كساني هستند، خطاب ميشود:
اينها امامان هستند و اين همان «قائم» است كه حلال مرا حلال ميكند و حرام مرا حرام مينمايد، به دست او از دشمنان خود انتقام ميگيرم، او وسيلة آرامش دوستان من و آرامبخش دلهاي شيعيان تو، از ستمگران و منكران و كافران است. همو لات و عزّي (دو بت بزرگ قريش) را به صورت تر و تازه از دل خاك بيرون ميآورد و آنها را طعمة آتش ميسازد...5
آنگاه در ضمن يك حديث بسيار طولاني ميفرمايد:
خوشا به حال كسي كه او را ملاقات كند، خوشا به حال كسي كه او را دوست بدارد و خوشا به حال كسي كه به او معتقد باشد.6
و اين گونه بود كه اشرف كائنات نيز به خيل منتظران پيوست و منطق وحي از اين انتظار و سوز و گداز پرده برداشت، آنجا كه فرمود:
بگو به راستي غيب از آنِ خداست، پس منتظر باشيد كه من نيز به همراه شما از منتظرانم.7
امام به حق ناطق، حضرت صادق(ع) فرمود:
منظور از «غيب» در اين آيه حجت غايب حضرت «قائم»(ع) است.8
و اين اميرمؤمنان(ع) است كه در يك خطبة پرشور از حضرت مهدي(ع) به عنوان:
برترين قلة شرف، درياي بيكران فضيلت، پناه بيپناهان، پيكارگر هميشه پيروز، شير بيشة شجاعت، قهرمان دشمن شكن، ويرانگر كاخهاي ستم، شمشير برّندة خداوند و... ياد ميكند، دست روي سينه ميگذارد و آهي از دل برميكشد و ميفرمايد:
آه، چقدر مشتاق ديدار اويم.9
و در حديث ديگري از سيصد و سيزده فرماندة لشكري و كشوري حضرتش سخن گفته، از اعماق دل ميفرمايد:
آه، چقدر مشتاقم كه آنها را در حال ظهور دولتشان ديدار نمايم.10
اصبغ بن نباته ميگويد: روزي محضر مقدس اميرمؤمنان شرفياب شدم، ديدم كه در درياي فكر غوطهور است و با انگشت مباركش بر زمين ميزند. عرض كردم: اي اميرمؤمنان! چه شده؟ شما را انديشناك ميبينم؟ با انگشت مباركتان بر زمين ميزنيد، مگر به آب و گل علاقهمند شدهايد؟ فرمود:
نه، هرگز، به خدا سوگند حتي يك روز هم به اين خاك و گل علاقهمند نشدم، ولي داشتم فكر ميكردم دربارة مولودي كه از نسل من به دنيا خواهد آمد. او يازدهمين فرزند من است. او همان مهدي است كه زمين را پر از عدل و داد كند، آنچنانكه پر از جور و ستم شده است. براي او دوران غيبت و سرگرداني هست. در آن ايام اقوامي از راه حق منحرف ميشوند و اقوام ديگري به راه راست هدايت ميگردند.11
اين سوز و گداز و اظهار اشتياق منحصر به اميرمؤمنان(ع) نيست كه همة امامان از سويداي دل آرزوي ديدار آن خورشيد جهان افروز را داشتند و هر كدام به تعبيري از اين عشق دروني پرده برداشتند.
اين سبط اكبر امام حسن مجتبي(ع) است كه پس از تشريح حكومت شكوهمند آن حضرت ميفرمايد:
خوشا به حال آنان كه روزگار همايونش را درك كنند و از اوامرش اطاعت نمايند.12
و اين سالار شهيدان حضرت حسين(ع) است كه همواره به ياد منتقم خون خود و خون ديگر مظلومان در راستاي تاريخ بود و به هنگام ترسيم قيام جهاني آن حضرت، از او به عنوان «الموتور بأبيه» تعبير ميكرد.13
«مَوتور» به معناي «صاحب خون» و «منتقم» است.14
در تفسير آية شريفة و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لوليه سلطاناً، فلا يسرف في القتلِ إنّه كان منصوراً؛
كسي كه مظلومانه كشته شود، براي صاحب خون او فرمانروايي مقدّر كردهايم، در كشتار زيادهروي نكند كه او پيروز است.15
امام صادق(ع) فرمود:
اين آيه در حقّ قائم آل محمّد(ص) ميباشد كه ظهور كرده، انتقام خون امام حسين(ع) را ميگيرد.16
و اين امام سجاد(ع) است كه در خطبة معروف خود در مجلس يزيد، ويژگيهاي خاندان عصمت و طهارت را ميشمارد و ميفرمايد:
خداوند به ما علم، حلم، سخاوت، شجاعت و محبت در دل مؤمنان عطا كرده، رسول خدا از ماست، وصيِّ او از ماست، سرور شهيدان (جناب حمزه)، جعفر طيّار و دو سبط امّت از ماست و آن مهدي كه دجال را ميكشد از ماست.17
و اين امام باقر(ع) است كه در مقام ابراز اشتياق به ديدار آن حضرت ميفرمايد:
خوشا به حال آنكه او را درك كند.18
و خطاب به «امّ هاني» فرمود:
اگر زمان او را درك كني، ديدگانت روشن گردد.19
و اين امام صادق(ع) است كه در همين رابطه ميفرمايد:
خوشا به حال كسي كه آن زمان را درك كند.20
آنگاه تعبير بسيار بلندي دارد، كه از طرفي حاكي از عظمت فوقالعادة حضرت بقيّةالله(عج) و از طرف ديگر بيانگر نهايت عشق و علاقة امام صادق(ع) به ششمين فرزند دلبند خويش است:
اگر من زمان او را درك ميكردم، همة عمر دامن خدمت به كمر ميبستم.21
آنگاه گرفتاري شيعيان را در عصر غيبت بازگو كرده، ميفرمايد:
از چشم مؤمنان سيل اشك براي آن حضرت سرازير خواهد شد.22
اما شخص حضرت صادق(ع) چقدر در فراق حضرت بقيّةالله(عج) اشك ريخته، جز خدا نميداند.
«سدير صيرفي» ميگويد: با همراهي «مفضل»، «ابوبصير» و «ابان» به محضر مقدس امام صادق(ع) شرفياب شديم، او را مشاهده كرديم كه بر روي خاكها نشسته، يك جامة خيبري، بييقه و آستين كوتاه بر تن دارد، همانند مادرِ فرزند مرده گريه ميكند، سراسر وجود مقدس آقا را حزن و اندوه فرا گرفته، آثار غم و اندوه در وجنات صورت ظاهر گشته، رنگ چهره به كلي دگرگون شده، سيل اشك از دلي پر خون و قلبي پر التهاب برخاسته، بر گونههاي مباركش فرو ميريخت و اين گونه زمزمه ميكرد:
اي سيّد و سرور من! غيبت تو خواب از ديدگانم ربوده، عرصه را بر من تنگ نموده، آسايش و آرامش را از دلم سلب كرده است...
سدير ميگويد: هنگامي كه امام صادق(ع) را اينچنين پريشان ديديم، دلهايمان آتش گرفت و هوش از سرمان پريد، كه چه مصيبت جانكاهي بر حجت خدا روي داده؟ چه فاجعة اسفباري بر او وارد شده است؟! عرض كرديم:
اي فرزند بهترين خلايق! چه حادثهاي بر شما روي آورده كه اينچنين سيل اشك از ديدگانتان فرو ميريزد؟! و اشك مباركتان چون ابر بهاري بر چهرهتان سرازير شده است؟! چه فاجعهاي شما را اينچنين بر سوك نشانده است؟!
وجود مقدس حضرت صادق(ع) چون بيد لرزيد و نفسهاي مباركشان به شماره افتاد، آنگاه آهي عميق به پهناي قفسة سينه از اعماق دل بركشيد و به ما روي كرد و فرمود:
صبح امروز كتاب «جَفر» را نگاه ميكردم و آن كتابي است كه همة مسايل مربوط به مرگ و ميرها، بلايا و حوادث را تا پايان جهان در بر دارد. اين كتاب را خداوند به پيامبر خويش و پيشوايان معصوم از تبار او اختصاص داده است. در اين كتاب، تولد، غيبت و درازي غيبت و ديرزيستي قائم ما و گرفتاري باورداران در آن زمان، راه يافتن شك و ترديد بر دل مردم در اثر طول غيبت و مرتد شدن مردم از آيين مقدس اسلام را خواندم و ديدم كه چگونه رشتة ولايت را كه خداوند در گردن هر انساني قرار داده، ميگسلند و از زمرة اسلام بيرون ميروند، دلم به حال مردم آن زمان سوخت و امواج غم و اندوه بر پيكرم فرو ريخت.23
مطالعة احوال شيعيان اين زمان، اينچنين امام صادق(ع) را دگرگون كرده، سيل اشك بر چهرة مباركشان روان ساخته، ولي ما كه آن صلابت و مقاومت امام(ع) را نداريم و سنگيني حوادث تلخ زمان را بر شانههاي خود لمس ميكنيم، چه حالي خواهيم داشت؟ اينكه سراسيمه سر به بيابان نميگذاريم و آتش دلمان جهان هستي را طعمة حريق نميسازد، به اين دليل است كه عظمت فاجعه و عمق مصيبت را آنچنان كه بايد درك نميكنيم.
و اين امام كاظم(ع) است كه از غيبت امام عصر(ع) سخن ميگويد و خطاب به برادر بزرگوارش «علي بن جعفر» ميفرمايد:
آن يك آزمون الهي است كه خداوند متعال بندگانش را به اين وسيله آزموده است.
و هنگامي كه علي بن جعفر(ع) توضيح بيشتري ميخواهد، ميفرمايد:
پسر جان، عقلهاي شما از درك آن ناتوان است و استعدادهاي شما از حمل آن عاجز است، اگر زنده بمانيد آن را در مييابيد.24
و اين حضرت رضا(ع) است كه از طول غيبت آن حضرت ياد كرده، ميفرمايد:
همة اهل آسمان و زمين، همة عاشقان و دلباختگان و همة دردمندان و دلسوختگان براي او گريه ميكنند.25
هنگامي كه «دعبل خزاعي» اشعار مشهورش را در محضر امام هشتم خواند، چون از حضرت بقيّةالله و قيام شكوهمند آن حضرت ياد كرد، امام رضا(ع) از جاي برخاست و دست مباركش را بر سر نهاد و در برابر نام حضرت ولي عصر(ع) تواضع نمود و براي فرجش دعا كرد.26
از امام صادق(ع) سؤال شد: چرا به هنگام شنيدن نام «قائم» لازم است برخيزيم؟ فرمود:
براي آن حضرت غيبت طولاني هست و اين لقب يادآور دولت حقّة آن حضرت و ابراز تأسف بر غربت اوست و لذا آن حضرت از شدت محبـّت و مرحمتي كه به دوستانش دارد، به هر كسي كه حضرتش را با اين لقب ياد كند نگاه محبتآميزي ميكند. از تجليل و تعظيم آن حضرت است كه هر بندة خاضعي در مقابل صاحب (عصر) خود، هنگامي كه مولاي بزرگوارش به سوي او بنگرد از جاي برخيزد. پس بايد برخيزد و تعجيل در امر فرج مولايش را از خداوند منان مسئلت بنمايد.27
و اين حضرت جواد(ع) است كه در چهار سالگي به شدت در غم و اندوه غوطهور شده، پدر بزرگوارش از سبب همّ و غمّش ميپرسد، از مصيبتهاي مادرش حضرت زهرا(س) و انتقام خون محسن زهرا در عصر ظهور ياد ميكند.28
و در حديث ديگري قيام شكوهمند امام عصر(ع) را ترسيم ميكند و در پايان ميفرمايد:
چون وارد مدينة منوره بشود، آن دو بت پليد قريش را از خاك بيرون ميآورد و طعمة حريق ميسازد.29
و اين امام هادي(ع) است كه در زندان سامرا به ياد يوسف زهراست و به «صَقر بن ابي دلف» ميفرمايد:
روز شنبه به رسول خدا(ص) اختصاص دارد... روز پنجشنبه به پسرم حسن (امام حسن عسكري) و روز جمعه به فرزند پسرم (حضرت مهدي(ع)) اختصاص دارد.30
و اين امام حسن عسكري(ع) است كه در زندان سامرا به ياد فرزند دلبندش نغمهسرايي ميكند و اين بيت را زمزمه ميكند:
من كان ذا عضد يدرك ظالمته
إنّ الذّليل الّذي ليست له عضد
همسنگرش ميپرسد: «آيا شما فرزندي داريد؟» ميفرمايد:
آري سوگند به خدا، براي من فرزندي خواهد بود كه روي زمين را پر از عدل و داد كند، اما در حال حاضر فرزندي ندارم.
آنگاه به شعر زير تمثّل جست:
تو شايد روزي مرا ببيني كه فرزندانم همانند شيرهاي ژياني كه يالشان روي هم ريخته است، در اطراف من گرد آمده باشند.31
و چون خورشيد امامت از افق سامرا طالع گرديد، به احمد بن اسحاق فرمود:
سپاس خداوندي را كه مرا از دنيا بيرون نبرد تا ديدار فرزندم را كه جانشين من است و شبيهترين مردم از جهت خلقت و سيرت به رسول خدا ميباشد، به من ارزاني فرمود.32
در دومين روز ولادت كه حكيمه خاتون گهواره را خالي ديد، پرسيد: سرور و مولايم چه شد؟ فرمود:
عمه جان! او را به خداوندي سپرديم كه مادر حضرت موسي(ع) فرزندش را به او سپرد.33
و اين حضرت بقيّةالله است كه همواره از طولاني شدن دوران غيبت در سوز و گداز و در غالب تشرفات فرمان دعا براي تعجيل در امر فرج صادر ميكند و در توقيع شريف ميفرمايد:
براي تعجيل در امر فرج فراوان دعا كنيد كه فرج شما نيز در آن است.34
«محمد بن عثمان» دومين نايب خاص، آن حضرت را در «باب المستجار» ميبيند كه از پردة كعبه آويخته، عرض ميكند:
بار خدايا! انتقام مرا از دشمنانم بگير.35
و آخرين بار كه خدمت آن حضرت ميرسد، وجود اقدس حضرتش را در كنار خانة خدا ميبيند كه دست به سوي پروردگار برافراشته، عرضه ميدارد:
بار الها، آنچه به من وعده فرمودي، امضا بفرما.36
ماهنامه موعود شماره 87
پينوشتها:
1. عهد عتيق، مزامير، مزمور 37، 9 ـ 18 و مزمور 96، 10 ـ 13.
2. همان، اشعيا نبي، 11، 4 ـ 10.
3. همان، حيقوق نبي، 12، 1 ـ 13.
4. عهد جديد، انجيل لوقا، 12، 35 ـ 36.
5. الصدوق، عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 47.
6. همو، كمال الدين و تمام النّعمة، ج 1، ص 268.
7. سورة يونس، آية 20.
8. القندوزي، سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودّة، ص 508.
9. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 51، ص 115؛ الكاظمي، السيد مصطفي، بشارة الاسلام، ص 52.
10. الكيني، الكافي، ج 1، ص 270.
11. الخراز القمي، ابوالقاسم، كفاية الاثر في النصّ علي الائمة الاثني عشر، ص 220.
12. سورة اسراء (17)، آية 33.
13. ابن قولويه، كامل الزيارات، ص 63.
14. قمي، شيخ عبّاس، نفس المهموم، ص 285.
15. مجلسي، همان، ص 137.
16. كليني، همان، ج 1، ص 276.
17. مجلسي، همان، 144.
18. النعماني، كتاب الغيبة، ص 245.
19. الصدوق، همان، ج 2، ص 347.
20. طوسي، كتاب الغيبة، ص 167.
21. صدوق، همان، ج 2، ص 360.
22. مجلسي، همان، ج 51، ص 152.
23. التستري، قاموس الرجال، ج 4، ص 290.
24. صافي گلپايگاني، لطف الله، منتخب الاثر، ص 506.
25. البحراني، السيد هاشم بن سليمان، حلية الأبرار في احوال محمد و آله الاطهار، ج 2، ص 598.
26. طبرسي، اعلام الوري بأعلام الهدي، ص 409.
27. صدوق، همان، ج 2، ص 383.
28. مجلسي، همان، ج 51، ص 162.
29. طبرسي، همان، ص 291.
30. طوسي، همان، ص 237.
31. طبرسي، الاحتجاج، ج 2، ص 471.
32. مجلسي، همان، ج 52، ص 30.
33. الامين العاملي، اعيان الشيعه، ج 2، ص 71.
علياكبر مهديپور
منبع : سایت موعود